شعر و دکلمه
شعر و دکلمه

شعر و دکلمه

مرا در دل غم جانانه‌ای هست - رضی‌الدین آرتیمانی


مرا در دل غم جانانه‌ای هست

درون کعبه‌ام بتخانه‌ای هست

 

ز لب مهر خموشی بر ندارم

که در زنجیر من دیوانه‌ای هست

 

خراباتم ز مسجد خوشتر آید

که آنجا نالهٔ مستانه‌ای هست

 

نمیدانم اگر نار است اگر نور

همی دانم که آتش خانه‌ای هست

 

درخشان اختری شو گیتی افروز

و گر نه شمع در هر خانه‌ای هست

 

رضی گویی کجٰا آرام داری

کهن ویرانه، ماتم خانه‌ای هست

 

رضی‌الدین آرتیمانی


نه پر ز خون جگرم از سپهر مینائی است - رضی‌الدین آرتیمانی


نه پر ز خون جگرم از سپهر مینائی است

هلاک جانم ازین بیوفای هر جائی است

 

یکی ببین و یکی جوی و جز یکی مپرست

از آن جهت که دو بینی قصور بینائی است

 

وفا و مهر از آن گل طمع مدار ای دل

توقع ثمر از بید باد پیمائی است

 

جدا ز خویشتنم زنده یکنفس مپسند

که دور از تو هلاکم به از شکیبائی است

 

چه میکشی به نقاب آفتاب، بنگر کز

تحیر تو که خون در دل تماشائی است

 

من از تو جز تو نخواهم، که در طریقت عشق

بغیر دوست تمنا ز دوست، رسوائی است

 

عجب نمک به حرامی است دور از تو رضی

که با وجود خیالت به تنگ تنهائی است

 

رضی‌الدین آرتیمانی


چو در دور لبش تقوی حرام است - رضی‌الدین آرتیمانی


چو در دور لبش تقوی حرام است

خدایا، دور میخواران کدام است

 

چه گویم از حدیث زلف و رویش

چو مشرق مظهر هر صبح و شام است

 

یکی صیاد در دامم فکندنست

که فارغ هم ز صید و هم ز دام است

 

یک آهنگ است اگر تو راست بینی

که اینجا شعبه و آنجا مقام است

 

ندانم کز چه رو این چرخ با ما

همیشه در مقام انتقام است

 

رضی گفتی کدام است از اسیران

ببین رند خراباتی کدام است

 

رضی‌الدین آرتیمانی


عشقی بتازه باز گریبان گرفته است - رضی‌الدین آرتیمانی


عشقی بتازه باز گریبان گرفته است

آه این چه آتش است که در جان گرفته است

 

ایدل ز اضطراب زمانی فرو نشین

دستم بزور دامن جانان گرفته است

 

آن لعل آبدار ز تسخیر کائنات

خاصیت نگین سلیمان گرفته است

 

از هر طرف که میشنوم بانگ غرقه است

دریای عشق بین که چه طوفان گرفته است

 

دارد سر خرابی عٰالم به گریه باز

این دل که، همچو شام غریبان گرفته است

 

آه و فغان شیونیانم بلند شد

گویا طبیب دست ز درمان گرفته است

 

نیلی قبا و طره پریشان و سینه چاک

آئین ماتمم به چه سامان گرفته است

 

صوفی بیا که کعبهٔ مقصود در دلست

حاجی به هرزه راه بیابان گرفته است

 

یا رب کجا رویم که در زیر آسمٰان

هر جا که میرویم چو زندان گرفته است

 

نتوان گشودنش به نسیم ریاض جلد

آندل که در فراق عزیزان گرفته است

 

کافر چنین مبٰاد ندانم رضی تو را

دود دل کدام مسلمان گرفته است

 

رضی‌الدین آرتیمانی