ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
من شاخه ای پاییزی ام هرگز فراموشم مکن
گر چه زمین می ریزی ام هرگز فراموشم مکن
بعد از قسم بر حرمت و پاکی خیلی چیزها
سوگند بر ناچیزی ام هرگز فراموشم مکن
یک جو محبت می دهی صد خوشه گندم میدهم
من فصل حاصلخیزی ام هرگز فراموشم مکن
پشت نقاب خنده ای بیهوده پنهانم مکن
من لحن غم انگیزی ام هرگز فراموشم مکن
من هر چه مولانا شدم او شمس تبریزم نشد
ای شمس ناتبریزی ام هرگز فراموشم مکن
رزیتا نعمتی
اتاق بسته و دری که تکیه گاه می شود
ز پشت پرده کوچه ای که راه راه می شود
کدام راه، راه تو به سمت خانه ی من است؟
به هر کدام می روم که اشتباه می شود
تکان خودنویس من در آفتاب اسم تو
به روی سقف خانه ام شبیه ماه می شود
و این شروع بازی دوباره دل گرفتن است
ظهور کن سپید من، دلم سیاه می شود
ز خوشه های گندمی که روی پرده می تپد
دوباره ذهن بادها پر از گناه می شود
بیا که بی تو روزها چو رشته های موی من
یکی سپید می شود، یکی سیاه می شود
چه رسم نرگسانه ای به نقطه ای رسیده ام
که دل به جای گفتگو فقط نگاه می شود
تمام دلخوشی من به چهره های عابران
که فکر می کنم تویی که اشتباه می شود
رزیتا نعمتی
بهار یعنی از این لحظه حرف تو باشد
گُلی میان دو سنگ پیادهرو باشد
تو از سفر برسی واکنی بساطت را
همیشه روی زمین آسمان وِلو باشد
علف درون ستونهای نیمکت بدمد
پرنده در سخنش اهل شعر نو باشد
بهار میرسی ای میوه بهشتی من
اگرچه ساعت مردم عقب جلو باشد
بیا که برگ درختان عمر میترسند
که فصل آمدنِ تو پس از درو باشد
رزیتا نعمتی