ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
ای انگشت تو بر گونه ی شب ، جا مانده !
ردّ ِ پایت ، به تنِ شبنم تنها مانده !
بی تو شب قفل بزرگی ست به زندان زمان ،
ظُلُماتی ست که در حسرت فردا مانده !
ماه خوابیده در آغوش هیولای غروب ،
لای این پنجره تا صبح ، عَبث وا مانده !
بر تنِ کوچه ی بی رهگذر و تاریکی ،
باز باران شده و عطر مسیحا مانده !
اتفاقی که نیافتاده ، همان معجزه است !
نا امید از همه جا ، عشق چه تنها مانده !
و همان طفل یتیم است که مبهوت و غریب ،
وسط معرکه ی شورش و بلوا مانده !
مثل یک شهر به هم ریخته و سوخته ام ،
لشگری آمده و رفته و برجا مانده !
چشم هایی که در اشغال نگاهت بودند ،
مستقل از همه ی عالم و دنیا مانده !
ما بقی لاف بود ، قصه همین فاصله هاست !
داغِ پایانِ خوشش ، بر دلِ شب ها مانده !
مجید یغمایی