ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
از روزهای رد شده حرفی نزن ، ولی
بوی تو را گرفته سکون بدن ، ولی
نفرت از این دو حرف مرا داغ می کند:
این عنکبوت ماده با نام زن ، ولی
آسوده باش ! نفرت شاعر شکستنی ست
مثل غرور ، مثل دل گیج من ، ولی
باور نکردنی ست ، مرا دفن می کنی
باور نکردنی ست بدون کفن ، ولی
شاعر ـ که مُرده است ـ فقط شعر می شود
از آن دو تا پرنده ی در پیرهن ، ولی
دیوانه شو ! کتاب مرا پاره پاره کن
روی کتاب اسم مرا خط بزن ، ولی
با این غزل که اسم ندارد چه می کنی ؟ !
نقاش من ! برای نشستن زمین بده
مار از خودم ، تو با قلمو آستین بده
رنگ سیاه روی سر و صورتم بریز
خطّی بکش ، میان دو ابروم چین بده
یک خانه »ـ انتظار بزرگیست « پس فقط
یک مشت خاک در عوض سرزمین بده
حالا دو بال ـ اگر چه کمی سخت می شود ـ
یا نه ! فقط برای پریدن یقین بده !
از روی چشم های شما پرت می شوم
با رنگ سرخ بر ورقه نقطه چین بده...
مردم صدای جیغ تو را هیس، هیس، هیس !
ـ باشد ادامه می دهم ، این بار سین بده :
ـ سرما کشنده است ، مرا خاک کن ، برو
از روی بوم نعش مرا پاک کن ، برو !
در خوابهای شاعر این داستان برقص
با ضرب خنده های خودت تن تتن ، ولی
رؤیای نیمه کاره ! تو شیرین نمی شوی
من هم برای تو نشدم کوه کن ، ولی
آهو نه ! هی شبیه خودت عنکبوت شو !
هی تار . . . تار . . . تار به دورم بتن ، ولی
من هیچ وقت طعمه خوبی نمی شوم !
باور نکردنیست ! مرا دفن کرده ای
بوی تو را گرفته تمام کفن ولی . . .
حامد ابراهیم پور