-
خبر خیرِ ِتو از نقل رفیقان سخت است - کاظم بهمنی
سهشنبه 8 دی 1394 09:47
خبر خیرِ ِتو از نقل رفیقان سخت است حفظ ِحالات من و طعنه ی آنان سخت است لحظه ی بغض نشد حفظ کنم چشمم را در دل ابر نگهداری باران سخت است کشتی ِ کوچک من هر چه که محکم باشد جَستن از عرصه ی هول آور طوفان سخت است ساده عاشق شده ام ساده تر از آن رسوا شهره ی شهر شدن با تو چه آسان... سخت است ای که از کوچه ی ما می گذری ، معشوقه!...
-
کفش پاشنه دار سپید گارسونش - حامد ابراهیم پور
دوشنبه 7 دی 1394 15:53
به کفش پاشنه دار سپید گارسونش به عطر قهوه همراه بوی ادکلنش نگاه کرد به گوشه کنار کافه ی پیر شیکاگوی دهه ی بیست بود و آل کاپونش کلافه بود،به فنجان خالی اش زل زد و بی علاقه چنگال زد به ژامبونش چهار انبارش توی هارلم لو رفت در اوکلوهاما توقیف شد دو کامیونش تپانچه اش را برداشت ،کافه خلوت بود صدا نبود به جز ناله ی گرامافونش...
-
پرچم - گروس عبدالملکیان
دوشنبه 7 دی 1394 15:23
پیراهنت در باد تکان می خورد این تنها پرچمی ست که دوستش دارم گروس عبدالملکیان
-
معلمت همه شوخی و دلبری آموخت - سعدی
دوشنبه 30 آذر 1394 15:46
معلمت همه شوخی و دلبری آموخت جفا و ناز و عتاب و ستمگری آموخت غلام آن لب ضحاک و چشم فتانم که کید سحر به ضحاک و سامری آموخت تو بت چرا به معلم روی که بتگر چین به چین زلف تو آید به بتگری آموخت هزار بلبل دستان سرای عاشق را بباید از تو سخن گفتن دری آموخت برفت رونق بازار آفتاب و قمر از آن که ره به دکان تو مشتری آموخت همه...
-
اینقدر مرا با غم دوریت نیازار - رویا باقری
چهارشنبه 25 آذر 1394 08:35
اینقدر مرا با غم دوریت نیازار با پای دلم راه بیا قدری و ... بگذار این قصه سرانجام خوشی داشته باشد شاید که به آخر برسد این غم بسیار این فاصله تاب از من دیوانه گرفته در حیرتم از اینهمه دلسنگی دیوار هر روز منم بی تو و ... من بی تو و لاغیر تکرار ... و تکرار ... و تکرار ... و تکرار ... من زنده به چشمان مسیحای تو هستم من را...
-
هراسان - سیمین بهبهانی
سهشنبه 24 آذر 1394 18:26
و دل ، لرزان ، هراسان ، چهره پر بیم به گور سرد وحشت زا نظر دوخت شرار حرص آتش زد به جانش طمع در خاطرش صد شعله افروخت به هر لوح و به هر سنگ و به هر گور زده تاریکی و اندوه شب ، رنگ نه غوغایی ، به جز نجوای ارواح نه آوایی ، مگر بانگ شباهنگ به نرمی زیر لب تکرار می کرد سخن های عجیب مرده شو را که : با این مرده ، دندان طلا...
-
در سینه اش آتش فشانی شعله ور دارد - رویا باقری
سهشنبه 24 آذر 1394 08:36
در سینه اش آتش فشانی شعله ور دارد رودی که حالا درسرش فکر سفر دارد من می روم از این حوالی دورتر باشم بغضم مگر دست از گلوی شهر بردارد ! آن باغبانی که مرا با خون دل پرورد حالا که می آید به سوی من، تبر دارد! با این عطش در زیر خاکی سرد می سوزم گاهی برایم گریه کن! باران اثر دارد یک روز در آغوش دریا غرق خواهم شد این رود تشنه...
-
چیستان - قیصر امین پور
سهشنبه 24 آذر 1394 07:56
ما گنهکاریم، آری، جُرم ما هم عاشقی است آری اما آنکه آدم هست و عاشق نیست، کیست؟ زندگی بی عشق، اگر باشد، همان جان کندن است دم به دم جان کندن ای دل کار دشواری است، نیست؟ زندگی بی عشق، اگر باشد، لبی بی خنده است بر لب بی خنده باید جای خندیدن گریست زندگی بی عشق اگر باشد، هبوطی دائم است آنکه عاشق نیست، هم اینجا هم آنجا دوزخی...
-
شنیده ام که به شاهان عشق بخشی تاج - شهریار
دوشنبه 23 آذر 1394 17:38
شنیده ام که به شاهان عشق بخشی تاج به تاج عشق تو من مستحقم و محتاج تو تاج بخشی و من شهریار ملک سخن به دولت سرت از آفتاب دارم تاج کمان آرشه زه کن که تیر لشگر غم بر آن سر است که از قلب ما کند آماج اگر که سالک عشقی به پیر دیر گرای که گفته اند قمار نخست با لیلاج به پای ساز تو از ذوق عرش کردم سیر که روز وصل تو کم نیست از شب...
-
شوق گریه - پژمان بختیاری
دوشنبه 23 آذر 1394 09:50
دل ز شوق گریه یی مستانه می سوزد مرا عاقلان رحمی که این دیوانه می سوزد مرا آتش دوزخ نسوزاند دل بـی درد را ساقی مجلس به یک پیمانه می سوزد مرا عاقلان را مرگ مجنون بی تفاوت بود لیک قصه گو، با نقل آن افسانه می سوزد مرا شمع من سرگرم شوق سوختن باشد چنانک دود رنگ ار شد پر پروانه می سوزد مرا خار خشکم شاخ بی برگم، نمی دانم ولی...
-
گردد کسی کی کامیاب از وصل یاری همچو تو - هاتف اصفهانی
دوشنبه 23 آذر 1394 08:38
گردد کسی کی کامیاب از وصل یاری همچو تو مشکل که در دام کسی افتد شکاری همچو تو خوبان فزون از حد ولی نتوان به هر کس داد دل گر دل به یاری کس دهد باری به یاری همچو تو چون من نسازی یک نفس با سازگاری همچو من پس با که خواهد ساختن ناسازگاری همچو تو چون من به گلگشت چمن چون بشکفد آن تنگدل کش خار خاری در دل است از گلعذاری همچو تو...
-
من کویری خشکم اما ساحلی بارانیم - سجاد سامانی
دوشنبه 16 آذر 1394 18:41
من کویری خشکم اما ساحلی بارانیم ظاهری آرام دارد باطن طوفانیم مثل شمشیر از هراسم دست و پا گم می کنند خود ولی در دستهای دیگران زندانیم بس که دنبال تو گشتم شهره ی عالم شدم سربلندم کرده خوشبختانه سرگردانیم می زند لبخند بر چشمان اشک آلود شمع هر که باشد باخبر از گریه ی پنهانیم هیچ دانایی فریب چشمهایت را نخورد عاقبت کاری به...
-
کسی به فکر گل ها نیست - فروغ فرخزاد
دوشنبه 16 آذر 1394 16:30
کسی به فکر گل ها نیست کسی به فکر ماهی ها نیست کسی نمی خواهد باورکند که باغچه دارد می میرد که قلب باغچه در زیر آفتاب ورم کرده است که ذهن باغچه دارد آرام آرام از خاطرات سبز تهی می شود و حس باغچه انگار چیزی مجردست که در انزوای باغچه پوسیده ست . حیاط خانه ٔ ما تنهاست حیاط خانه ٔ ما در انتظار بارش یک ابر ناشناس خمیازه می...
-
رفتار من عادی است - قیصر امین پور
دوشنبه 16 آذر 1394 15:11
رفتار من عادی است اما نمی دانم چرا این روزها از دوستان و آشنایان هرکس مرا میبیند از دور میگوید : این روزها انگار حال و هوای دیگری داری ! اما من مثل هر روزم با آن نشانیهای ساده و با همان امضا، همان نام و با همان رفتار معمولی مثل همیشه ساکت و آرام این روزها تنها حس می کنم گاهی کمی گنگم گاهی کمی گیجم حس میکنم از...
-
تو می توانی ؟ - قیصر امین پور
دوشنبه 16 آذر 1394 14:48
من سالهای سال مُردم تا اینکه یک دم زندگی کردم تو میتوانی یک ذره یک مثقال مثل من بمیری؟ قیصر امین پور
-
یا رب آن یوسف گم گشته به من بازرسان - شهریار
دوشنبه 16 آذر 1394 11:42
یا رب آن یوسف گم گشته به من بازرسان تا طربخانه کنی بیت حزن بازرسان ای خدایی که به یعقوب رساندی یوسف این زمان یوسف من نیز به من بازرسان رونقی بی گل خندان به چمن بازنماند یارب آن نوگل خندان به چمن بازرسان از غم غربتش آزرده خدایا مپسند آن سفرکرده ما را به وطن بازرسان ای صبا گر به پریشانی من بخشائی تاری از طره آن عهدشکن...
-
غروب - قیصر امین پور
دوشنبه 16 آذر 1394 08:30
تمامی جنگل بر جنازه خورشید نماز می خواند ولی ز خیل درختان _ به رغم باور باد _ در این نماز جماعت یکی به سجده نخواهد نهاد سر بر خاک! قیصر امین پور
-
باد - شمس لنگرودی
یکشنبه 15 آذر 1394 09:24
باد بر کلمات من می چرخد غبار حروف را پاک می کند می بیند نیستی . این گونه که او پرسه زنان دور می شود بر می گردد برف در دهانم خواهد ریخت. شمس لنگرودی
-
آزاد آزادم ببین - افشین یداللهی
چهارشنبه 11 آذر 1394 15:45
آزاد آزادم ببین چون عشق درگیر من است دیگر گذشت آن دوره که تقدیر زنجیر من است شاید نمی دانی، ولی ، از خود خلاصم کرده ای آیینه ی خالی فقط ، امروز تصویر من است از عشق تو بر باد رفت ، آن آبروی مختصر من روح بارانم ، ببین ، چون عشق تقدیر من است افشین یداللهی
-
به رفتن تو سفر نه ، فرار می گویند - کاظم بهمنی
سهشنبه 10 آذر 1394 09:51
به رفتن تو سفر نه ، فرار می گویند به این طریقه ی بازی قمار می گویند به یک نفر که شبیه تو دلربا باشد هنوز مثل گذشته «نگار» می گویند اگر چه در پی آهو دویده ام چون شیر به من اهالی جنگل شکار می گویند مرا مقایسه با تو بگو کسی نکند کنار گل مگر از حسن ِ خار می گویند؟ تو رفته ای و نشستم کنار این همدم به این رفیق قدیمی سه تار...
-
روز پاییزی میلاد تو در یادم هست - شهیار قنبری
دوشنبه 9 آذر 1394 18:24
روز پاییزی میلاد تو در یادم هست روز خاکستری سرد سفر یادت نیست ناله ی نا خوش از شاخه جدا ماندن من در شب آخر پرواز خطر یادت نیست تلخی فاصله ها نیز به یادت ماندست نیزه بر باد نشسته ست و سپر یادت نیست یادم هست ... یادت نیست ... خواب روزانه اگر درخور تعبیر نبود پس چرا گشت شبانه در بدر یادت نیست من به خط و خبری از تو قناعت...
-
به یاد داشته باش - نادر ابراهیمی
یکشنبه 8 آذر 1394 18:33
به یاد داشته باش که یک مرد، عشق را پاس میدارد، یک مرد هر چه را که میتواند به قربانگاهِ عشق میآورد، آنچه فدا کردنیست فدا میکند، آن چه شکستنیست میشکند و آنچه را تحملسوز است تحمل میکند، اما هرگز به منزلگاهِ دوست داشتن به گدایی نمیرود. نادر ابراهیمی
-
از پرده برون آمد، ساقی، قدحی در دست - عراقی
یکشنبه 8 آذر 1394 11:50
از پرده برون آمد، ساقی، قدحی در دست هم پرده ٔ ما بدرید، هم توبه ٔ ما بشکست بنمود رخ زیبا، گشتیم همه شیدا چون هیچ نماند از ما آمد بر ما بنشست زلفش گرهی بگشاد بند از دل ما برخاست جان دل ز جهان برداشت وندر سر زلفش بست در دام سر زلفش ماندیم همه حیران وز جام می لعلش گشتیم همه سرمست از دست بشد چون دل در طره ٔ او زد چنگ غرقه...
-
در ِ زندان - علیرضا روشن
یکشنبه 1 آذر 1394 12:52
در ِ زندان گشوده شد به استقبالِ اسیری دیگر علیرضا روشن
-
من راه خانهام را گم کردهام - سیدعلی صالحی
دوشنبه 25 آبان 1394 16:23
من راه خانهام را گم کردهام اسامی آسان کسانم را نامم را ، دریا و رنگ روسری ترا ، ریرا دیگر چیزی به ذهنم نمیرسد حتی همان چند چراغ دور که در خواب مسافرانْ مرده بودند من راه خانهام را گم کردهام آقایان چرا میپرسید از پروانه و خیزران چه خبر چه ربطی میان پروانه و خیزران دیدهاید شما کیستید از کجا آمدهاید کی از راه...
-
ترانه خونه - افشین یداللهی
چهارشنبه 20 آبان 1394 15:35
تا دل ترانه خونه دل من ترانه خونه چرا بی تپش بمونه دل لین ترانه خونه وقتی آسمون قفس شد باز هوای قصه پس شد دم آخر سقوطم یه ستاره هم نفس شد ستاره با چشای تو شبونه آفتابی می شه با سایه ی تو کوچه مون دوباره مهتابی می شه تا به رویا دل سپردم تورو تا خاطره بردم شبا رو دونه به دونه تو چشای تو شمردم نذار این خار تو باشه غصه...
-
اگر عشق نبود - قیصر امین پور
سهشنبه 19 آبان 1394 15:00
از غم خبری نبود اگر عشق نبود دل بود ولی چه سود اگر عشق نبود؟ بی رنگ تر از نقطه ی موهومی بود این دایرهی کبود، اگر عشق نبود از آینهها غبار خاموشی را عکس چه کسی زدود اگر عشق نبود؟ در سینهی هر سنگ دلی در تپش است از این همه دل چه سود اگر عشق نبود؟ بی عشق دلم جز گرهی کور چه بود؟ دل چشم نمی گشود اگر عشق نبود از دست تو در...
-
چه وقت گل کند آیا شکوفه های تنت - محمد سلمانی
دوشنبه 18 آبان 1394 16:27
چه وقت گل کند آیا شکوفه های تنت چه قدر مانده که دستم رسد به پیرهنت ؟ چگونه صبر کنم که باز برچینم شکوفه غزل از گیسوان پر شکنت غمی نجیب نهفته ست در دلم که مرا رها نمی کند احساس دوست داشتنت تو آن دقایق شیرین خاطرات منی ببر مرا به تماشای باغ نسترنت تمام شهر به تایید من بپا خیزند اگر دقیق ببینند از نگاه منت چگونه با تو...
-
اسیر عشق شدن - حامد ابراهیم پور
دوشنبه 18 آبان 1394 16:07
اسیر عشق شدن ، نقش روی آب شدن اسیر مرگ ، معمّای بی جواب شدن و فکر کرد به تقدیر بهتری ، مثلاً : برای خودکشی شاعری طناب شدن و یا توسط این بیت های بازیگوش برای گفتن یک شعر انتخاب شدن غزل سرودن و در گوش آسمان خواندن غزل سرودن و با عشق بی حساب شدن و سرنوشت بدی داشتن ، چه می دانم برای کشتن یک شورشی خشاب شدن خبر نداشت که...
-
قبلا اتفاق افتاده است - سید علی صدالحی
دوشنبه 18 آبان 1394 15:50
خانهها، خیابانها، درها، دیوارها، اینجا هر صبح و هر غروب فراموشکارانِ خستهی سر به زیر میآیند و آهسته از مسیرِ مشترکِ ما میگذرند، و باز از همان چیزهای مثلِ همیشه حرف میزنند، حرف میزنند که بشنوند فقط چیزی، حرف میزنند که باور کنند فقط چیزی . من هم هستم من هم با آنها هستم من هم میانِ همین گمشدگانِ بیگور هی میآیم...