-
نهاده است به غبغب ترنج قالی کرمان - حامد عسکری
چهارشنبه 7 بهمن 1394 17:16
نهاده است به غبغب ترنج قالی کرمان نشانده بر عسل لب انارهای بدخشان نشسته است به تختی به تختی از گل و کاشی سی و سه بافه رها کرده در شکوه سپاهان سپرده روسری اش را به بادهای مخالف به بادهای رها در شب کویر خراسان دو دست داغ و نحیفم میان زلف پریشش لوار شرجی قشم است در شمال شمیران برآن شدم که ببوسم عروس شعر خودم را ببوسمش به...
-
رفتــن هــم حــرف عجیبــی اســت - سید علی صالحی
چهارشنبه 7 بهمن 1394 15:54
رفتــن هــم حــرف عجیبــی اســت شبیــه اشتبــاه آمــدن گفــت بــر مــی گــردم و رفــت و همــه پــل هــای پشــت ســرش را ویــران کــرد همــه مــی دانستنــد دیگــر بــاز نمــی گــردد امــا بــازگشــت بــی هیــچ پلــی در راه او مســیر مخفــی یــادها را مــی دانســت سید علی صالحی
-
متناسبند و موزون حرکات دلفریبت - سعدی
سهشنبه 6 بهمن 1394 15:41
متناسبند و موزون حرکات دلفریبت متوجه است با ما سخنان بی حسیبت چو نمیتوان صبوری ستمت کشم ضروری مگر آدمی نباشد که برنجد از عتیبت اگرم تو خصم باشی نروم ز پیش تیرت وگرم تو سیل باشی نگریزم از نشیبت به قیاس درنگنجی و به وصف درنیایی متحیرم در اوصاف جمال و روی و زیبت اگرم برآورد بخت به تخت پادشاهی نه چنان که بنده باشم همه...
-
چه فرقی می کند دنیا تو را پَر داده یا من را - حسین زحمتکش
دوشنبه 5 بهمن 1394 18:00
چه فرقی می کند دنیا تو را پَر داده یا من را جدایی حاصلش مرگ است،اگر از لاله لادن را .... کسی از دام چشم و موی توبیرون نخواهد رفت که من عمریست سرگردانم این تاریک و روشن را تو را این قطره های اشک روزی نرم خواهد کرد که آب آهسته و آرام می پوساند آهن را منم آن ایستگاه پیر تنهایی که می داند نیاید دل سپرد این عابرانِ گرمِ...
-
زیر پای هر درخت، یک تبر گذاشتیم - محمد سلمانی
دوشنبه 5 بهمن 1394 16:57
زیر پای هر درخت، یک تبر گذاشتیم هرچه بیشتر شدند، بیشتر گذاشتیم تا نیفتد از قلم، هیچیک در این میان روی ساقههایشان، ضربدر گذاشتیم از برای احتیاط، احتیاطِ بیشتر بین هر چهار سرو، یک نفر گذاشتیم جابهجا گماردیم، چشمهای تیز را تا تلاش سرو را بیثمر گذاشتیم کارِمان تمام شد، باغ قتلعام شد صاحبانِ باغ را، پشتِ در گذاشتیم...
-
لبخند اجباری - افشین یداللهی
دوشنبه 5 بهمن 1394 15:37
خسته ام از لبخند اجباری خسته ام از حرفای تکراری خسته از خواب فراموشی زندگی با وهم بیداری این همه عشقای کوتاه و این تحمل های طولانی سرگذشت بی سرانجام گمشدن تو فصل طوفانی حقیقت پیش رومون بود ولی باور نمیکردیم همینه روز روشن هم پی خورشید می گردیم نشستیم روبروی هم تو چشمامون نگاهی نیست نه با دیدن نه با گفتن به قدر لحظه...
-
من - گروس عبدالملکیان
دوشنبه 5 بهمن 1394 15:20
می خواهم تو را بکشم اما چاقو را در سینهی خود فرو می کنم تو کشته خواهی شد یا من؟ گروس عبدالملکیان
-
کردهاست یا قاصد نهان مکتوب جانان در بغل - هاتف اصفهانی
یکشنبه 4 بهمن 1394 13:06
کردهاست یا قاصد نهان مکتوب جانان در بغل یا درجی از مشک ختن کرده است پنهان در بغل در مصر یوسف زینهار آغوش مگشا بهر کس یکبار دیگر گیردت تا پیر کنعان در بغل هاتف اصفهانی
-
چه رسمی داری ای دوره زمونه - افشین یداللهی
پنجشنبه 1 بهمن 1394 15:48
چه رسمی داری ای دوره زمونه که هر روزت یه جا عاشق کشونه هزاران ساله که میجنگه آدم نمیدونه گرفتار جنونه زمونه آی زمونه آی زمونه یکی با فرق زخمی توی محراب یکی غرق به خون لب تشنه ی آب یکی پاهاشو رو مین جا گذاشته یکی پاشیده خونش روی مهتاب نفس های بهاران گاز خردل رو خاک آسمون رگبار تاول همیشه عاشق از جونش گذشته که عشق آسان...
-
شلیک - گروس عبدالملکیان
پنجشنبه 1 بهمن 1394 08:01
شلیک هر گلوله خشمی است که از تفنگ کم میشود سینهام را آماده کردهام تا تو مهربانتر شوی گروس عبدالملکیان
-
سرودِ آن کس که از کوچه به خانه باز میگردد
چهارشنبه 30 دی 1394 11:20
نه در خیال، که رویاروی میبینم سالیانی بارآور را که آغاز خواهم کرد . خاطرهام که آبستنِ عشقی سرشار است کیفِ مادر شدن را در خمیازههای انتظاری طولانی مکرر میکند . … خانهیی آرام و اشتیاقِ پُرصداقتِ تو تا نخستین خوانندهی هر سرودِ تازه باشی چنان چون پدری که چشم به راهِ میلادِ نخستین فرزندِ خویش است؛ چرا که هر ترانه...
-
مثل نسیمی لای مو پیچید ، برگشت - رویا باقری
دوشنبه 28 دی 1394 08:37
مثل نسیمی لای مو پیچید ، برگشت انگار از عاشق شدن ترسید! برگشت خوشبختی ام این بار می آمد بماند یکدفعه از هم زندگی پاشید ، برگشت مانند گنجشکی که از آدم بترسد تا از کنارم دانه ای را چید ، برگشت آن روز عزرائیل می آمد سراغم دست تو را برگردنم تا دید برگشت ! اوهم فریب قاب عکسی کهنه را خورد با شک می آمد گرچه بی تردید برگشت...
-
گذار آرد مه من گاهگاه از اشتباه اینجا - شهریار
سهشنبه 22 دی 1394 17:26
گذار آرد مه من گاهگاه از اشتباه اینجا فدای اشتباهی کآرد او را گاهگاه اینجا مگر ره گم کند کو را گذار افتد به ما یارب فراوان کن گذار آن مه گم کرده راه اینجا کله جا ماندش این جا و نیامد دیگرش از پی نیاید فی المثل آری گرش افتد کلاه اینجا نگویم جمله با من باش و ترک کامکاران کن چو هم شاهی و هم درویش گاه آنجاو گاه اینجا هوای...
-
آینه
سهشنبه 22 دی 1394 08:03
گر چه چشمان تو جز در پی زیبایی نیست دل بکن! آینه این قدر تماشایی نیست حاصل خیره در آیینه شدنها آیا دو برابر شدن غصهٔ تنهایی نیست؟! بیسبب تا لب دریا مکشان قایق را قایقت را بشکن! روح تو دریایی نیست آه در آینه تنها کدرت خواهد کرد آه! دیگر دمت ای دوست مسیحایی نیست آن که یک عمر به شوق تو در این کوچه نشست حال وقتی به لب...
-
مسعود فردمنش
دوشنبه 21 دی 1394 18:36
من و تو با هم ما ی تاریخیم نبض فریادیم سقف والای مرز آزادیم * ما ستون های سخت بنیادیم گندم سبز دشت آبادیم ** من و تو با هم از بهارانیم ابر و بارانیم جنگل سبز سرو دارانیم *** در تن گلها نطفه ی عطریم نقطه ی عطفیم **** با هم نور خورشیدیم صبح امیدیم بی هم شب تاریکیم راه باریکیم که به پرتگاه ئ سخت نابودی بس چه نزدیکیم...
-
این که تو داری قیامتست نه قامت - سعدی
دوشنبه 21 دی 1394 17:43
این که تو داری قیامتست نه قامت وین نه تبسم که معجزست و کرامت هر که تماشای روی چون قمرت کرد سینه سپر کرد پیش تیر ملامت هر شب و روزی که بی تو میرود از عمر بر نفسی میرود هزار ندامت عمر نبود آن چه غافل از تو نشستم باقی عمر ایستادهام به غرامت سرو خرامان چو قد معتدلت نیست آن همه وصفش که میکنند به قامت چشم مسافر که بر...
-
یاری به دست کن که به امید راحتش - سعدی
دوشنبه 21 دی 1394 17:35
یاری به دست کن که به امید راحتش واجب کند که صبر کنی بر جراحتش ما را که ره دهد به سراپرده وصال ای باد صبحدم خبری ده ز ساحتش باران چون ستارهام از دیدگان بریخت رویی که صبح خیره شود در صباحتش هر گه که گویم این دل ریشم درست شد بر وی پراکند نمکی از ملاحتش هرچ آن قبیحتر بکند یار دوست روی داند که چشم دوست نبیند قباحتش...
-
سفر ایستگاه - قیصر امین پور
دوشنبه 21 دی 1394 14:49
قطار میرود تو میروی تمام ایستگاه میرود و من چقدر سادهام که سالهای سال در انتظار تو کنار این قطار ِ رفته ایستادهام و همچنان به نردههای ایستگاهِ رفته تکیه دادهام! قیصر امین پور
-
فراق از تو کشیدم، فراغت از تو نجُستم - اسماعیل خوئی
دوشنبه 21 دی 1394 10:29
فراق از تو کشیدم، فراغت از تو نجُستم همان دل است هنوزم که بود روزِ نخستم کشیدم آنچه بشاید، نجُستم آنچه نباید فراق از تو کشیدم، فراغت از تو نجُستم ز ما پذیرش و حاشا؛ جهانیان به تماشا تو دام چینى و چابک؛ من آهوى تو که چُستم من از نبرد نپیچم؛ ولى به چنگِ تو هیچم چنان که در کفِ گُرد آفریده زاده ى رستم من و به کارِ تو...
-
فراق از تو کشیدم، فراغت از تو نجُستم - اسماعیل خوئی
دوشنبه 21 دی 1394 10:29
فراق از تو کشیدم، فراغت از تو نجُستم همان دل است هنوزم که بود روزِ نخستم کشیدم آنچه بشاید، نجُستم آنچه نباید فراق از تو کشیدم، فراغت از تو نجُستم ز ما پذیرش و حاشا؛ جهانیان به تماشا تو دام چینى و چابک؛ من آهوى تو که چُستم من از نبرد نپیچم؛ ولى به چنگِ تو هیچم چنان که در کفِ گُرد آفریده زاده ى رستم من و به کارِ تو...
-
خانهات کجاست ؟ - سیدعلی صالحی
یکشنبه 20 دی 1394 17:49
این صبح ، این نسیم این سفرهی مهیا شدهی سبز این من و این تو ، همه شاهدند که چگونه دست و دل به هم گره خوردند یکی شدند و یگانه تو از آن سو آمدی و او از سوی ما آمد ، آمدی و آمدیم اول فقط یک دل بود یک هوای نشستن و گفتن یک بوی دلتنگ و سرشار از خواستن یک هنوز با هم ساده رفتیم و نشستیم ، خواندیم و گریستیم بعد یکصدا شدیم هم...
-
با نگاه گرم وگیرایت مرا بی تاب کن - سوسن درفش
سهشنبه 15 دی 1394 20:48
با نگاه گرم وگیرایت مرا بی تاب کن حسرتم را در میان بازوانت آب کن بوسه ای ازروی لبهایم بچین و تازه شو واژه های کهنه را با این غزل ها ناب کن مثل نیلوفربه عمق باورم پیچیده ای من در آغوش تو میمانم مرا مرداب کن شب کنار عطر شب بوها تو لالایی بگو ماه را در برکه ی چشمم بریز وخواب کن من که در یاد تو غرقم باز هم لب تشنه ام با...
-
زندگینامه - قیصر امین پور
سهشنبه 15 دی 1394 08:01
قیصر امینپور (زاده ٔ ۲ اردیبهشت ۱۳۳۸ - درگذشته ۸ آبان ۱۳۸۶) نویسنده، مدرس دانشگاه و شاعر معاصر ایرانی بود. زندگینامه سردیس قیصر امینپور در میدان قیصر امین پور، در منطقه ۲ تهران، سعادت آباد قیصر امینپور در ۲ اردیبهشت ۱۳۳۸ در روستای گتوند (شهرستان امروزی) از توابع شهرستان شوشتر در استان خوزستان به دنیا آمد. دوره...
-
از دل رودم یاد تو بیرون نه و هرگز - هاتف اصفهانی
دوشنبه 14 دی 1394 18:05
از دل رودم یاد تو بیرون نه و هرگز لیلی رود از خاطر مجنون نه و هرگز با اهل وفا و هنر افزون شود و کم مهر تو و بیمهری گردون نه و هرگز از سرو و صنوبر بگذر سدره و طوبی مانند به آن قامت موزون نه و هرگز خون ریختیم ناحق و پرسی که مبادا دامان تو گیرند به این خون نه و هرگز در عشق بود غمزده ٔ بیش ز هاتف در حسن نگاری ز تو افزون...
-
نه مثل کوه محکمم نه مثل رود جارىام - سید تقی سیدی
دوشنبه 14 دی 1394 16:50
نه مثل کوه محکمم نه مثل رود جارىام نه لایقم به دشمنى نه آن که دوست داریام تو آن نگاه خیره اى در انتظار آمدن من آن دو پلک خسته که به هم نمیگذاریام تو خسته اى و خسته تر منم که هرز مى روم تو از همه فرارى و من از خودم فراریام زمانه در پى تو بود و لو ندادمت ولى مرا به بند مى کشد به جرم راز داریام شناختند عامیان من و...
-
آن قصر که جمشید در او جام گرفت - خیام
دوشنبه 14 دی 1394 15:51
آن قصر که جمشید در او جام گرفت آهو بچه کرد و روبه آرام گرفت بهرام که گور میگرفتی همه عمر دیدی که چگونه گور بهرام گرفت خیام
-
سبز - قیصر امین پور
دوشنبه 14 دی 1394 15:15
خوشا چون سروها استادنی سبز خوشا چون برگها افتادنی سبز خوشا چون گل به فصلی، مردنی سرخ خوشا در فصل دیگر زادنی سبز *** **** **** خوشا هر باغ را بارانی از سبز خوشا هر دشت را دامانی از سبز برای هر دریچه سهمی از نور لب هر پنجره گلدانی از سبز قیصر امین پور
-
ساقی قدحی شراب در دست - عراقی
دوشنبه 14 دی 1394 11:52
ساقی قدحی شراب در دست آمد ز شراب خانه سرمست آن توبه ٔ نادرست ما را همچون سر زلف خویش بشکست از مجلسیان خروش برخاست کان فتنه ٔ روزگار بنشست ماییم کنون و نیم جانی و آن نیز نهاده بر کف دست آن دل، که ازو خبر نداریم هم در سر زلف اوست گر هست دیوانه ٔ روی اوست دایم آشفته ٔ موی اوست پیوست در سایه ٔ زلف او بیاسود وز نیک و بد...
-
چو نیست راه برون آمدن ز میدانت - سعدی
یکشنبه 13 دی 1394 17:41
چو نیست راه برون آمدن ز میدانت ضرورتست چو گوی احتمال چوگانت به راستی که نخواهم بریدن از تو امید به دوستی که نخواهم شکست پیمانت گرم هلاک پسندی ورم بقا بخشی به هر چه حکم کنی نافذست فرمانت اگر تو عید همایون به عهد بازآیی بخیلم ار نکنم خویشتن به قربانت مه دوهفته ندارد فروغ چندانی که آفتاب که میتابد از گریبانت اگر نه سرو...
-
گاهی گر از ملال محبت بخوانمت - شهریار
شنبه 12 دی 1394 17:39
گاهی گر از ملال محبت بخوانمت دوری چنان مکن که به شیون برانمت چون آه من به راه کدورت مرو که اشک پیک شفاعتی است که از پی دوانمت تو گوهر سرشکی و دردانه صفا مژگان فشانمت که به دامن نشانمت سرو بلند من که به دادم نمی رسی دستم اگر رسد به خدا می رسانمت پیوند جان جدا شدنی نیست ماه من تن نیستی که جان دهم و وارهانمت ماتم سرای...