-
میشه خدا رو حس کرد - افشین یداللهی
پنجشنبه 27 فروردین 1394 17:36
میشه خدا رو حس کرد تو لحظه های ساده تو اضطراب ِ عشق و گناه ِ بی اراده بی عشق عمر ِ آدم بی اعتقاد میره هفتاد سال عبادت یک شب به باد میره یک شب به باد میره وقتی که عشق آخر تصمیمش و بگیره کاری نداره زوده یا حتی خیلی دیره ترسیده بودم از عشق عاشق تر از همیشه هر چی محال میشد با عشق داره میشه انگار داره میشه عاشق نباشه آدم...
-
بی شکل تر از باد شدم تا نهراسی - محمدعلی بهمنی
چهارشنبه 26 فروردین 1394 18:41
بی شکل تر از باد شدم تا نهراسی وقتی که منِ واقعی ام را بشناسی پیداست که در حوصله ی جسم ، نگنجد این وسعتِ پُر دغدغه این روحِ حماسی ها....عاشق روئیدن و تکثیر شدن ها ! در پیله یِ پیراهنیِ خود نَپَلاسی عریان شو وُ، انکار کُن این جسم شدن را تو جانی و جان را که نپوشند لباسی تا مرگ رسیدیم و به سویی نرسیدیم ما را به کجا می...
-
کم نیستند شادیها - سیدعلی صالحی
چهارشنبه 26 فروردین 1394 16:11
کم نیستند شادیها حتی اگر بزرگ نباشند آنقدر دست نیافتنی نیستند که تو عمریست کز کردهای گوشه جهان و بر آسمان چوب خط میکشی به انتظار حبس ابد هم حتی ، پایان دارد پایانی بزرگ و طولانی چه آسان تماشاگر سبقت ثانیههاییم و به عبورشان میخندیم چه آسان لحظهها را به کام هم تلخ میکنیم و چه ارزان میفروشیم لذت با هم بودن را چه...
-
مست خراب یابد هر لحظه در خرابات - عراقی
چهارشنبه 26 فروردین 1394 11:57
مست خراب یابد هر لحظه در خرابات گنجی که آن نیابد صد پیر در مناجات خواهی که راه ٔ ابی بیرنج بر سر گنج میبیز هر سحرگاه خاک در خرابات یک ذره گرد از آن خاک در چشم جانت افتد با صدهزار خورشید افتد تو را ملاقات ور عکس جام باده ناگاه بر تو تابد نز خویش گردی آگه، نز جام، نز شعاعات در بیخودی و مستی جایی رسی، که آنجا در هم شود...
-
کمی با من مدارا کن - شهیار قنبری
چهارشنبه 26 فروردین 1394 11:00
کمی با من مدارا کن که خود را با تو بشناسم من گم را تو پیدا کن تو را از شب جدا کردم تو را از قصه اوردم نمیشد با تو بد باشم نمیشد از تو برگردم کمی با من مدارا کن صبوری کن تحمل کن من گم را تو پیدا کن نه از برگم نه از جنگل نه از باران نه از شبنم نه ان تعمیدی رودم نه ان مریم ترین میرم منم همسقف دیروزی که عطر خانگی دارم که...
-
پیش از من و تو لیل و نهاری بوده است - خیام
سهشنبه 25 فروردین 1394 16:09
پیش از من و تو لیل و نهاری بوده است گردنده فلک نیز بکاری بوده است هرجا که قدم نهی تو بر روی زمین آن مردمک چشمنگاری بوده است خیام
-
ندیدم در جهان کامی دریغا - عراقی
سهشنبه 25 فروردین 1394 11:35
ندیدم در جهان کامی دریغا بماندم بیسرانجامی دریغا گوارنده نشد از خوان گیتی مرا جز غصهآشامی دریغا نشد از بزم وصل خوبرویان نصیب بخت من جامی دریغا مرا دور از رخ دلدار دردی است که آن را نیست آرامی دریغا فرو شد روز عمر و بر نیامد از آن شیرین لبش کامی دریغا درین امید عمرم رفت کاخر : کند یادم به پیغامی دریغا چو وادیدم عراقی...
-
چو آفتاب رخت سایه بر جهان انداخت - عراقی
پنجشنبه 20 فروردین 1394 11:55
چو آفتاب رخت سایه بر جهان انداخت جهان کلاه ز شادی بر آسمان انداخت سپاه عشق تو از گوشهای کمین بگشود هزار فتنه و آشوب در جهان انداخت حدیث حسن تو، هر جا که در میان آمد ز ذوق، هر که دلی داشت، در میان انداخت قبول تو همه کس را بر آشیان جا کرد مرا ز بهر چه آخر بر آستان انداخت؟ چو در سماع عراقی حدیث دوست شنید بجای خرقه به...
-
باز کن نغمه جانسوزی از آن ساز امشب - شهریار
چهارشنبه 19 فروردین 1394 17:19
باز کن نغمه جانسوزی از آن ساز امشب تا کنی عقده اشک از دل من باز امشب ساز در دست تو سوز دل من می گوید من هم از دست تو دارم گله چون ساز امشب مرغ دل در قفس سینه من می نالد بلبل ساز ترا دیده هم آواز امشب زیر هر پرده ساز تو هزاران راز است بیم آنست که از پرده فتد راز امشب گرد شمع رخت ای شوخ من سوخته جان پر چو پروانه کنم باز...
-
آن هنگام که مکان زندگی مان را - مارگوت بیکل
چهارشنبه 19 فروردین 1394 17:04
آن هنگام که مکان زندگی مان را به کارگاه هنری بدل میکنی دوستت میدارم آن هنگام که نگرانیها و زمان را از یاد می بری دوستت میدارم وقتی نامهها و روزنامهها بر سرتاسرِ خانه پخش شدهاند دوستت میدارم پذیرش ، آزادی میبخشد عشق حقیقت را در آغوش میکشد از این رو یکدیگر را دوست میداریم مارگوت...
-
میوه ممنوعه - افشین یداللهی
چهارشنبه 19 فروردین 1394 15:46
میشه خدا رو حس کرد تو لحظه های ساده تو اضطراب عشق و گناه بی اراده بی عشق عمر آدم بی اعتقاد می ره هفتاد سال عبادت یک شب به باد می ره یک شب به باد می ره وقتی که عشق آخر تصمیمشو بگیره کاری نداره زوده یا حتی خیلی دیره ترسیده بودم از عشق عاشق تر از همیشه هر چی محال می شد با عشق داره میشه انگار داره میشه عاشق نباشه آدم حتی...
-
من بی تو - افشین یداللهی
چهارشنبه 19 فروردین 1394 15:39
تو شروع آسمونی می دونستم نمی مونی چشم تو آخر دنیاس خودت اینو نمی دونی داشتن و نداشتن تو گاهی سخته گاهی ساده اگه راهی اگه بی راه منم و پای پیاده آخ که چه ساده گم شدم تو غربت چشای تو سکوت شیشه ی دلم شکسته با صدای تو آخ تمام لحظه هام اسمت یادم نمی ره گذشته ها گذشته ها هیچ کی گناهی نداره وقتی با تمام قلبم واسه زندگی می...
-
دل، چو در دام عشق منظور است - عراقی
چهارشنبه 19 فروردین 1394 14:15
دل، چو در دام عشق منظور است دیده را جرم نیست، معذور است ناظرم در رخت به دیده ٔ دل گرچه از چشم ظاهرم دور است از شراب الست روز وصال دل مستم هنوز مخمور است دست ازین عاشقی نمیدارد دایم از یار اگرچه مهجور است حال آشفته بر رخش فاش است شعله و نار پرتو نور است حکم داری به هر چه فرمایی که عراقی مطیع و مامور است عراقی
-
از میکده تا چه شور برخاست؟ - عراقی
چهارشنبه 19 فروردین 1394 12:01
از میکده تا چه شور برخاست؟ کاندر همه شهر شور و غوغاست باری، به نظارهای برون آی کان روی تو از در تماشاست پنهان چه شوی؟ که عکس رویت در جام جهان نمای پیداست گل گر ز رخ تو رنگ ناورد رنگ رخش آخر از چه زیباست؟ ور نه به جمال تو نظر کرد چشم خوش نرگس از چه بیناست؟ ور سرو نه قامت تو دیده است او را کشش از چه سوی بالاست تا یافت...
-
هوای عشق رسیده است تا حوالیِ من - محمدعلی بهمنی
چهارشنبه 19 فروردین 1394 08:42
هوای عشق رسیده است تا حوالیِ من اگر دوباره ببارد به خشک سالیِ من مگرکه خواب و خیالی بنوشدم ورنه که آب می خورد از کاسه یِ سفالیِ من؟ همیشه منظرم از دور دیدنی تر بود خود اعتراف کنم بوریاست قالیِ من مرا مثال به چیزی که نیستم زده اند خوشا به من؟نه! خوشا بر منِ مثالیِ من به هوش باش که در خویشتن گم ات نکند هزار کوچه یِ این...
-
تو را حس مى کنم - سیدعلی صالحی
سهشنبه 18 فروردین 1394 16:08
اینجا همین جا نزدیک همین تنفس بى خواب تــو را طـورى نزدیک به لمسِ هـوا حس مى کنم که گنجشک تشنه، عطـرِ باران را. سیدعلی صالحی
-
این حادثه بین که زاد ما را - عراقی
سهشنبه 18 فروردین 1394 11:29
این حادثه بین که زاد ما را وین واقعه کاوفتاد ما را آن یار، که در میان جان است بر گوشه ٔ دل نهاد ما را در خانه ٔ ما نمینهد پای از دست مگر بداد ما را؟ روزی به سلام یا پیامی آن یار نکرد یاد ما را دانست که در غمیم بی او از لطف نکرد شاد ما را بر ما در لطف خود فرو بست وز هجر دری گشاد ما را خود مادر روزگار گویی کز بهر فراق...
-
کشیدم رنج بسیاری دریغا - عراقی
یکشنبه 16 فروردین 1394 11:34
کشیدم رنج بسیاری دریغا به کام من نشد کاری دریغا به عالم، در که دیدم باز کردم ندیدم روی دلداری دریغا شدم نومید کاندر چشم امید نیامد خوب رخساری دریغا ندیدم هیچ گلزاری به عالم که در چشمم نزد خاری دریغا مرا یاری است کز من یاد نارد که دارد این چنین یاری؟ دریغا دل بیمار من بیند نپرسد که چون شد حال بیماری؟ دریغا شدم صدبار بر...
-
دیدی چو من خرابی افتاده در خرابات - عراقی
شنبه 15 فروردین 1394 11:52
دیدی چو من خرابی افتاده در خرابات فارغ شده ز مسجد وز لذت مباحات از خانقاه رفته، در میکده نشسته صد سجده کرده هر دم در پیش عزی ولات در باخته دل و دین، مفلس بمانده مسکین افتاده خوار و غمگین در گوشه ٔ خرابات نی همدمی که با او یک دم دمی برآرد نی محرمی که یابد با وی دمی مراعات نی هیچ گبری او را دستی گرفت روزی نی کرده...
-
شوری ز شراب خانه برخاست - عراقی
جمعه 14 فروردین 1394 11:59
شوری ز شراب خانه برخاست برخاست غریوی از چپ و راست تا چشم بتم چه فتنه انگیخت؟ کز هر طرفی هزار غوغاست تا جام لبش کدام می داد؟ کز جرعهاش هر که هست شیداست ساقی، قدحی، که مست عشقم و آن باده هنوز در سر ماست آن نعره ٔ شور همچنان هست وآن شیفتگی هنوز برجاست کارم، که چو زلف توست در هم بیقامت تو نمیشود راست مقصود تویی مرا ز...
-
به تو خو کرده ام - حسین زحمتکش
سهشنبه 11 فروردین 1394 17:55
به تو خو کرده ام، مانند "سربازی" به "سربندش " تو معروفی به دل کندن... مونالیزا به لبخندش تو تا وقتی مرا سربار می بینی، نمی بینی - - درخت میوه را پرُبار خواهد کرد پیوندش ! به تو تقدیم کردم از همان اول، دلت را زد ... بهای شعر هایم را بپرس از آرزومندش ! به دنیا اعتباری نیست، این حاجی بازاری نه قولش...
-
شب دلواپسی ها هرقدر بی ماه تر بهتر - حامد عسکری
دوشنبه 10 فروردین 1394 17:25
شب دلواپسی ها هرقدر بی ماه تر بهتر که شاعر در شب موهای تو گمراه تر بهتر برای شانه های شهر متروکی شبیه من تکانهای گسل یکدفعه و ناگاه تر بهتر چه فرقی می کند من چند سر قلیان عوض کردم ؟ برای قهوه چی ها مرد خاطر خواه تر بهتر ندانستی که روی بیت بیتش وزن کم کردم نوشتی شعرهایت شادتر کم آه تر بهتر نه اینکه قافیه کم بود نه ! در...
-
با زبان گریه از دنیا شکایت می کنم - سجاد سامانی
شنبه 8 فروردین 1394 18:18
با زبان گریه از دنیا شکایت می کنم از لب خندان مردم نیز ، حیرت می کنم از گِلی دیگر مرا شاید پدید آورده اند در کنار دیگران احساس غربت می کنم بی سبب عمر گرانم را نبخشیدم به عشق من به هر کس دشمنم باشد محبت می کنم سرگذشتم بس که غمگین است حتی سنگ ها اشک می ریزند تا از خویش صحبت می کنم بهترین نعمت سکوت است و من ِ بی همزبان...
-
با خنده کاشتی به دل خلق ، "کاش ها" - حسین زحمتکش
چهارشنبه 5 فروردین 1394 18:04
با خنده کاشتی به دل خلق ، "کاش ها " با عشوه ریختی نمکی بر خراش ها هرجا که چشم های تو افتاد فتنه اش آن بخش شهر پر شده از اغتشاشها گیسو به هم بریز و جهانی ز هم بپاش ! معشوقه بودن است و «بریز و بپاش» ها ایزد که گفته بت نپرستید پس چرا؟ دنیا پر است این همه از خوش تراش ها؟ ! از بس به ماه چشم تو پر میکشم? شبی آخر...
-
گفتم «بدوم تا تو همه فاصلهها را» - محمدعلی بهمنی
چهارشنبه 5 فروردین 1394 10:06
گفتم «بدوم تا تو همه فاصلهها را » تا زودتر از واقعه گویم گلهها را چون آینه پیش تو نشستم که ببینی در من اثر سختترین زلزلهها را پر نقشتر از فرش دلم بافتهای نیست از بس که گره زد به گره حوصلهها را ما تلخی نه گفتنمان را که چشیدیم وقت است بنوشیم از این پس بلهها را بگذار ببینیم بر این جغد نشسته یک بار دگر پر زدن...
-
سرو قدی که بود دیدهٔ دلها به رهش - هاتف اصفهانی
سهشنبه 4 فروردین 1394 13:08
سرو قدی که بود دیده ٔ دلها به رهش نیست جز دیده ٔ صاحبنظران جلوه گهش آه از آن شوخ که سرگشته به صحرا دارد وحشیان را نگه آن آهوی وحشی نگهش هاتف اصفهانی