ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
فراق از تو کشیدم، فراغت از تو نجُستم
همان دل است هنوزم که بود روزِ نخستم
کشیدم آنچه بشاید، نجُستم آنچه نباید
فراق از تو کشیدم، فراغت از تو نجُستم
ز ما پذیرش و حاشا؛ جهانیان به تماشا
تو دام چینى و چابک؛ من آهوى تو که چُستم
من از نبرد نپیچم؛ ولى به چنگِ تو هیچم
چنان که در کفِ گُرد آفریده زاده ى رستم
من و به کارِ تو سُستى؟! زهى خطا، به دُرُستى
همین به عهد شکستن کشیده کار، که سُستم
منم که دیده و دل پاک دارم از همه بدها
که دستِ دیده و دل از جهان به عشقِ تو شُستم
تو را دو دیده ى دلجو، بُوَد ز تیره ى آهو
چنین که رامِ تو آمد گریزپا دلِ چُستم
کهن ز نو نشناسم؛ مویز و مو نشناسم
چنین که شادم و غمگین؛ چنین که مَستم و مُستم
بپوش چشم، به آزادگى، ز بى برى ى من
که، سرو اگر شدم، از ریشه هاى عشق تو رُستم
دُرُست ده مى ى نابم؛ خراب کن به شرابم
گمان مدار خرابم، که من خراب دُرُستم
اسماعیل خوئی