-
رفتن ، رسیدن است - قیصر امین پور
دوشنبه 18 آبان 1394 15:12
موجیم و وصل ما، از خود بریدن است ساحل بهانهای است، رفتن رسیدن است تا شعله در سریم، پروانه اخگریم شمعیم و اشک ما، در خود چکیدن است ما مرغ بی پریم، از فوج دیگریم پرواز بال ما، در خون تپیدن است پر میکشیم و بال، بر پردهی خیال اعجاز ذوق ما، در پر کشیدن است ما هیچ نیستیم، جز سایهای ز خویش آیین آینه، خود را ندیدن است...
-
گروس عبدالملکیان
دوشنبه 18 آبان 1394 09:13
گروس عبدالملکیان متولد ۱۳۵۹ در تهران است و رشته مهندسی صنایع خوانده است. تا به حال مجموعه شعرهای زیادی را منتشر کرده است. اگر چه گروس عبدالملکیان از شاعران جوان کشور محسوب میشود و سابقه شاعریاش هنوز به ده سال نرسیده است ، اما در همین مدت اندک به موفقیتهای قابل توجهی دست یافته است. عشق و جنگ ، دو مضمون محوری شعرهای...
-
فکر یک خنده ی بی دلهره در سر دارد - رویا باقری
دوشنبه 18 آبان 1394 08:39
فکر یک خنده ی بی دلهره در سر دارد این غزل های پر از گریه اگر بگذارد! خسته ام خسته از این حادثه هایی که هنوز... دارد از هرطرفی بر سرمان می بارد! ترسم این است که این غصه خدایم بشود کاش دست از سر ایمان ِ دلم بردارد شهر، تاریک – تبر، تیز و در بتکده باز دیگر این قصه فقط دست تورا کم دارد... بیت های غزلم هم به شمارش افتاد پس...
-
ماییم و می و مطرب و این کنج خراب - خیام
چهارشنبه 13 آبان 1394 15:50
ماییم و می و مطرب و این کنج خراب جان و دل و جام و جامه پر درد شراب فارغ ز امید رحمت و بیم عذاب آزاد ز خاک و باد و از آتش و آب خیام
-
یک سینه حرف هست، ولی نقطهچین بس است - حامد عسکری
سهشنبه 12 آبان 1394 18:01
یک سینه حرف هست، ولی نقطهچین بس است خاتون دل و دماغ ندارم.... همین بس است یک روز زخم خوردم یک عمر سوختم کو شوکران؟ که زندگی اینچنین بس است عشق آمدهست عقل برو جای دیگری یک پادشاه حاکم یک سرزمین بس است مورم، سیاوشانه به آتش نکش مرا یک ذره آفتاب و کمی ذرهبین بس است ظرف بلور! روی لبت خندهای بپاش نذری ندیده را دو خط...
-
حسرت پرواز - قیصر امین پور
سهشنبه 12 آبان 1394 14:57
دیریاست از خود، از خدا، از خلق دورم با اینهمه در عین بیتابی صبورم پیچیده در شاخ درختان، چون گوزنی سرشاخههای پیچدرپیچ غرورم هر سوی سرگردان و حیران در هوایت نیلوفرانه پیچکی بیتاب نورم بادا بیفتد سایهی برگی به پایت باری، به روزی روزگاری از عبورم از روی یکرنگی شب و روزم یکی شد همرنگ بختم تیره رختِ سوگ و سورم خط...
-
حسرت پرواز - قیصر امین پور
سهشنبه 12 آبان 1394 14:57
دیریاست از خود، از خدا، از خلق دورم با اینهمه در عین بیتابی صبورم پیچیده در شاخ درختان، چون گوزنی سرشاخههای پیچدرپیچ غرورم هر سوی سرگردان و حیران در هوایت نیلوفرانه پیچکی بیتاب نورم بادا بیفتد سایهی برگی به پایت باری، به روزی روزگاری از عبورم از روی یکرنگی شب و روزم یکی شد همرنگ بختم تیره رختِ سوگ و سورم خط...
-
همهی جهان
سهشنبه 12 آبان 1394 11:26
و من همهی جهان را در پیراهنِ گرم تو خلاصه میکنم ! احمد شاملو
-
در هر ایستگاهی که پیاده شوی - شمس لنگرودی
سهشنبه 12 آبان 1394 09:30
در هر ایستگاهی که پیاده شوی کنار توام این قطار مثل همیشه در کف دستم راه می رود شمس لنگرودی
-
شب اسطوره - قیصر امین پور
سهشنبه 12 آبان 1394 07:57
دور از همه مردم شده ام در خودم امشب پیدا شده ام، گم شده ام در خودم امشب لبریز ز سرمستی و سرریز ز هستی دریای تلاطم شده ام در خودم امشب در هر نفسم بوی گلی تازه شکفته است یک باغ تبسم شده ام در خودم امشب تا نورِ تو تابیده به طور کلماتم موسای تکلم شده ام در خودم امشب باریده مگر نم نم نام تو به شعرم باران ترنم شده ام در...
-
بگذشت و بازم آتش در خرمن سکون زد - سعدی
دوشنبه 11 آبان 1394 18:24
بگذشت و بازم آتش در خرمن سکون زد دریای آتشینم در دیده موج خون زد خود کرده بود غارت عشقش حوالی دل بازم به یک شبیخون بر ملک اندرون زد دیدار دلفروزش در پایم ارغوان ریخت گفتار جان فزایش در گوشم ارغنون زد دیوانگان خود را میبست در سلاسل هر جا که عاقلی بود اینجا دم از جنون زد یا رب دلی که در وی پروای خود نگنجد دست محبت آنجا...
-
تقصیر عشق بود - قیصر امین پور
دوشنبه 11 آبان 1394 15:04
باران گرفت نیزه و قصد مصاف کرد آتش نشست و خنجر خود را غلاف کرد گویی که آسمان سر نطقی فصیح داشت با رعد سرفههای گران سینه صاف کرد تا راز عشق ما به تمامی بیان شود با آب دیده آتش دل ائتلاف کرد جایی دگر برای عبادت نیافت عشق آمد به گرد طایفهی ما طواف کرد اشراق هر چه گشت ضریحی دگر نیافت در گوشهای ز مسجد دل اعتکاف کرد...
-
مهر مهر دلبری بر جان ماست - عراقی
دوشنبه 11 آبان 1394 14:35
مهر مهر دلبری بر جان ماست جان ما در حضرت جانان ماست پیش او از درد مینالم ولیک درد آن دلدار ما درمان ماست بس عجب نبود که سودایی شوم کیت سودای او در شان ماست جان ما چوگان و دل سودایی است گوی زلفش در خم چوگان ماست اسب همت را چو در زین آوریم هر دو عالم گوشه ٔ میدان ماست با وجود این چنین زار و نزار بر بساط معرفت جولان...
-
قیچی رو برداشتی که تقسیم کنی - حامد عسکری
چهارشنبه 6 آبان 1394 17:17
قیچی رو برداشتی که تقسیم کنی عکسی که یاد گار یک جنونه هرجوری ور میری بازم نمیشه دستِ تو دور گردنم می مونه به دفترم خیلی علاقه داره شومینه اشتهاش بی حد و مرزه میندازمش بفهمه دوستت دارم یه مشت غزل مگه چه قدر می ارزه؟ دارم میرم شبیه برگ زردی که داره از شاخه جدا می افته یکی همیشه سرجاش می مونه یکی نمیدونه کجا می افته کوچ...
-
غم عشق نکویان چون کند در سینهای منزل - هاتف اصفهانی
سهشنبه 5 آبان 1394 13:07
غم عشق نکویان چون کند در سینهای منزل گدازد جسم و گرید چشم و نالد جان و سوزد دل دل محمل نشین مشکل درون محمل آساید هزاران خسته جان افشان و خیزان از پی محمل میان ما بسی فرق است ای همدرد دم درکش تو خاری داری اندر پا و من پیکانی اندر دل نه بال و پر زند هنگام جان دادن ز بیتابی که میرقصد ز شوق تیر او در خاک و خون بسمل در...
-
احساس ِ مسافری را دارم - علیرضا روشن
سهشنبه 5 آبان 1394 12:55
احساس ِ مسافری را دارم که باید برود و نمی داند به کجا بلیت سفر به ناکجا را من سال هاست در مشتم می فشرم کجاست راننده تا لگد به در ِ مستراح ِ بین راهی ِ این زندگی بکوبد فریادم بزند که جا نمانی کجاست علیرضا روشن
-
مادون قرمز - گروس عبدالملکیان
دوشنبه 4 آبان 1394 15:27
می ترسانَدَم قطار، وقتی که راه می افتد و این همه آدم را از آن همه جدا می کند حالا نوبت باد است بیاید، چند دستمالِ خیسِ مچاله شده و یک کلاهِ جامانده در ایستگاه را بردارد، ببرد بعد شب می آید با کلاهی که باد برده بود، آن را بر ایستگاه می گذارد به شعبده، ادامه ی شعر تاریک می شود... از این جا با دوربین مادون قرمز ببینید:...
-
برق رفته است - علیرضا روشن
دوشنبه 4 آبان 1394 12:54
برق رفته است کبریت می کشم و شمع را روشن می کنم مبل و صندلی هستند میز و دیوار و چیز های دیگر هم از تو اما فقط یک جای خالی مانده است جای خالی ِ دستت بر قاشق جای خالی ِ پایت در کفش جای خالی ِ حضورت در من علیرضا روشن
-
سنگ مزار - مسعود فردمنش
دوشنبه 4 آبان 1394 07:12
خوش آمده یی مادر بر سنگ مزارم خوش آمده یی بنشین یکدم به کنارم باز آمدی و بوی تو را گرفته خاکم از اشک دو دیده ئ تو من شسته و پاکم بس کن دگر این زاری ، لبخند بزن گاهی حرفی بزن از هر کس ،از هرچه که آگاهی مادر تو بگو که مرگ من با تو چه کرد ا ی وا ی به من چه می کنی با این درد سیما ی تو را غصه دگرگون کرده لبخند تو را برده و...
-
تو بودی - شمس لنگرودی
یکشنبه 3 آبان 1394 17:02
آن که از برابرمان گذشت ، باز نیامد ، نه زمان که تو بودی. امروز هم صبح وپرندگان در زدند و پاسخی نشنیدند امروز هم صدای پای رهگذران را شنیدیم و تو خاموش بودی امروز هم درست ساعت هشت کرکره ها را کشیدیم لابه لای سرخس ها و گلابی ها انجا که تو خوابیده بودی زمان بود تخت بود تو نبودی. لبخند چاک چاک شمس لنگرودی
-
رفتی و دارم ای پسر بی تو دل شکستهای - هاتف اصفهانی
دوشنبه 27 مهر 1394 07:34
رفتی و دارم ای پسر بی تو دل شکستهای جسمی و جسم لاغری جانی و جان خستهای میشکنی دل کسان ای پسر آه اگر شبی سر زند آه آتشین از دل دلشکستهای منتظرم به کنج غم گریهکنان نشاندهای خود به کنار مدعی خنده زنان نشستهای زان دو کمند عنبرین تا نروم ز کوی تو سلسلهای به پای دل بسته و سخت بستهای غنچه لطیف خندد و پسته ولی چو آن...
-
چقدر خوب است - سیدعلی صالحی
سهشنبه 21 مهر 1394 16:10
چقدر خوب است که ما هم یاد گرفتهایم گاه برای ناآشناترین اهل هر کجا حتی خواب نور و سلام و بوسه میبینیم گاه به یک جاهایی میرویم یک درههای دوری از پسین و ستاره از آواز نور و سایهروشن ریگ و مینشینیم لب آب لب آب را میبوسیم ریحان میچینیم ترانه میخوانیم و بیاعتنا به فهم فاصله دهان به دهان دورترین رویاها بوی خوش...
-
آفریده اند - پژمان بختیاری
سهشنبه 21 مهر 1394 10:07
بر دوش ماسـت باری اگر آفریده اند مشتاق ماست داری اگر آفریده اند ای رهگذار بادیه بر پای خود مترس در چشم ماست خاری اگر آفریده اند جز برگریز فصل خزان سهم ما نبود باغی ، گلـی ، بهاری اگر آفریده اند سرگرم خـرمن دل امیدوار ماست در آتشی شـراری اگر آفـریده اند بنگر که جز به دیـده ی ما جا نمی کند خورشید من غباری اگـر آفریده...
-
دل دیوانه که تنگ است ! مراقب باشید - کاظم بهمنی
سهشنبه 21 مهر 1394 09:50
دل دیوانه که تنگ است ! مراقب باشید بی جهت در پی جنگ است مراقب باشید از کنارش که گذشتید چرا خندیدید؟ دم دستش پُر سنگ است مراقب باشید! به شما خیره اگر ماند نترسید اما چشمتان گفت : قشنگ است مراقب باشید جمله ی مبهم اگر گفت به عمقش نروید توی تنگی که نهنگ است ... مراقب باشید کار بیهوده اگر کرد ملامت نکنید پیش او فایده ننگ...
-
نان ماشینی - قیصر امین پور
سهشنبه 21 مهر 1394 09:41
آسمان تعطیل است بادها بیکارند ابرها خشک و خسیس هق هق گریه ی خود را خوردند من دلم می خواهد دستمالی خیس روی پیشانی تب دار بیابان بکشم دستمالم را اما افسوس نان ماشینی در تصرف دارد ...... ...... ...... آبروی ده ما را بردند! قیصر امین پور
-
هر چه هستی ، باش - قیصر امین پور
دوشنبه 20 مهر 1394 15:05
با توام ای لنگر تسکین ! ای تکانهای دل ! ای آرامش ساحل ! با توام ای نور ! ای منشور ! ای تمام طیفهای آفتابی ! ای کبود ِ ارغوانی ! ای بنفشابی ! با توام ای شور، ای دلشورهی شیرین ! با توام ای شادی غمگین ! با توام ای غم ! غم مبهم ! ای نمیدانم ! هر چه هستی باش ! اما کاش ... نه، جز اینم آرزویی نیست : هر چه هستی باش ! اما...
-
نی نامه - قیصر امین پور
دوشنبه 20 مهر 1394 08:34
خوشا از دل نم اشکی فشاندن به آبی آتش دل را نشاندن خوشا زان عشقبازان یاد کردن زبان را زخمه فریاد کردن خوشا از نی، خوشا از سر سرودن خوشا نی نامه ای دیگر سرودن نوای نی نوایی آتشین است بگو از سر بگیرد، دلنشین است نوای نی، نوای بی نوایی است هوای ناله هایش، نینوایی است نوای نی دوای هر دل تنگ شفای خواب گُل، بیماری سنگ قلم،...
-
استحاله - قیصر امین پور
دوشنبه 20 مهر 1394 08:27
در سال صرفه جویی لبخند پروانه های رنگ پریده روی لبان ما پرپر زدند لبخند ما به زخم بدل شد و زخم هایمان تا استخوان رسید و بوسه هایمان پوسید ما لبخند استخوانی خود را در لا به لای زخم نهان کردیم صد سال آزگار ماندیم و زخم های خشک ترک خورده را در متن لایه های نمک خواباندیم اما در روزهای ریخت و پاش لبخند قصابکان پروار و...
-
یه شب خواب چشمامو بی خبر برد - افشین یداللهی
پنجشنبه 16 مهر 1394 15:55
یه شب خواب چشمامو بی خبر برد به دنیایی از اینجا ساده تر برد به دنیای گل و نور و ترانه میون لحظه های عاشقانه تو تنها دلخوشی تنها امیدی تو حرفی که نمی گفتم شنیدی تو با من بودی و من بی تو افسوس تو خورشیدی و من دنبال فانوس تو رقص ماه و خورشید و ستاره خودم رویاتو می دیدم دوباره میون خواب و بیداری نشستم هنوزم پیش چشمای تو...
-
نشسته ای و نگاه تو خیره بر ماه است - رویا باقری
پنجشنبه 16 مهر 1394 08:40
نشسته ای و نگاه تو خیره بر ماه است همیشه دلخوری ات با سکوت همراه است خدا کند که نبینم هوای تو ابریست ببخش! طاقت این دل عجیب کوتاه است همیشه دل نگران تو بوده ام، کم نیست همیشه دل نگرانِ کسی که در راه است بتاز اسب خودت را ولی مراقب باش که شرطِ بردن بازی سلامت شاه است نمی رسد کسی اصلا به قله ی عشقت گناه پای دلم نیست!...