-
وضع ما در گردش دنیا چه فرقی می کند - فاضل نظری
پنجشنبه 27 آبان 1395 17:29
وضع ما در گردش دنیا چه فرقی می کند زندگی یا مرگ، بعد از ما چه فرقی می کند ماهیان روی خاک و ماهیان روی آب وقت مردن، ساحل و دریا چه فرقی می کند سهم ما از خاک وقتی مستطیلی بیش نیست جای ما اینجاست یا آنجا چه فرقی می کند؟ یاد شیرین تو بر من زندگی را تلخ کرد تلخ و شیرین جهان اما چه فرقی می کند هیچ کس هم صحبت تنهایی یک مرد...
-
ما رو باش - شهیار قنبری
چهارشنبه 26 آبان 1395 11:37
ما رو باش رو چه درختی اسممون رو جا میذاریم ما رو باش قسمی جز اون دو چشم نامسلمون که نداریم ما رو باش به هواداری تو، به هواداری تو شیشه میخوه رو با سنگ شکستیم نارفیق سنگ و شیشه اگه دشمن من و تو که موندگاریم ما رو باش چشم خشکیده داره به ناودون کوچه حسادت میکنه چشم خشکیده داره به ناودون کوچه حسادت میکنه ما به این بغض...
-
اینک زیرنورافکن اوج شعرمن آخرین پرده - شهیار قنبری
سهشنبه 25 آبان 1395 11:53
اینک زیرنورافکن اوج شعرمن آخرین پرده قصه، قصه مردی که غرورش را رها نکرده هرچه، هرچه که بود مثل فانوس گرم و روشن بود مثل هیچ کس نبود شبیه من بود، شبیه من بود چون پرنده اگر لرزیدم زیر باران اگر ترسیدم وحشتم را به تو بخشیدم سقوطم را به چشم دیدم تا فهمیدم چه دل شکن بود این راه من بود، این راه من بود این راه من بود، این...
-
بهار آمده اما هوا هوای تو نیست - اصغر معاذی
سهشنبه 25 آبان 1395 11:10
بهار آمده اما هوا هوای تو نیست مرا ببخش اگر این غزل برای تو نیست به شوق شال و کلاه تو برف می آمد... و سال هاست از این کوچه رد پای تو نیست نسیم با هوس رخت های روی طناب به رقص آمده و دامن رهای تو نیست کنار این همه مهمان چقدر تنهایم!؟ میان این همه ناخوانده،کفش های تو نیست به دل نگیر اگر این روزها کمی دو دلم دلی کلافه که...
-
غزل شماره ۱ - مکتب حافظ - شهریار
سهشنبه 25 آبان 1395 08:46
گذار آرد مه من گاهگاه از اشتباه اینجا فدای اشتباهی کآرد او را گاهگاه اینجا مگر ره گم کند کو را گذار افتد به ما یارب فراوان کن گذار آن مه گم کرده راه اینجا کله جا ماندش این جا و نیامد دیگرش از پی نیاید فی المثل آری گرش افتد کلاه اینجا نگویم جمله با من باش و ترک کامکاران کن چو هم شاهی و هم درویش گاه آنجاو گاه اینجا هوای...
-
ای درآمیخته با هر کسی از راه رسید - کاظم بهمنی
سهشنبه 25 آبان 1395 08:20
ای درآمیخته با هر کسی از راه رسید می توان از تو فقط دور شد و آه کشید پرچم صلح برافراشته ام بر سر خویش نه یکی ؛ بلکه به اندازه ی موهای سفید سال ها مثل درختی که دم نجاری ست وقت ِ روشن شدن ارّه وجودم لرزید ناهماهنگی تقدیر نشان داد به من به تقاضای خود اصرار نباید ورزید شب کوتاه وصالت به «گمان» شد سپری دست در زلف تو نابرده...
-
مُردم! چقدر فاصله ... آخر نمیشود - امیدصباغ نو
سهشنبه 25 آبان 1395 08:03
مُردم! چقدر فاصله ... آخر نمیشود یک عمر صبر کردم و دیگر نمیشود حسّی که سالها به تو ابراز کرده ام زیر سوال رفته و باور نمیشود هرشب اگر چه دسته گلی آب میدهی ! بی فایده ست؛ عشق تناور نمیشود ای سوژهء تمام غزل های قبل ازین! بعد از تو "باز" یارِ کبوتر نمیشود افتاده ام درست تهِ چال گونه ات پای دلم شکسته و...
-
رویای آشنا - قیصر امین پور
سهشنبه 25 آبان 1395 07:48
با تیشه خیال تراشیده ام تو را در هر بُتی که ساخته ام دیده ام تو را از آسمان به دامنم افتاده آفتاب؟ یا چون گل از بهشت خدا چیده ام تو را هر گل به رنگ و بوی خودش می دمد به باغ من از تمام گلها بوییده ام تو را رؤیای آشنای شب و روز عمر من! در خوابهای کودکی ام دیده ام تو را از هر نظر تو عین پسند دل منی هم دیده، هم ندیده،...
-
بی تو جای خالی ات انکار می خواهد فقط - علی صفری
یکشنبه 23 آبان 1395 16:50
بی تو جای خالی ات انکار می خواهد فقط زندگی لبخند معنا دار می خواهد فقط چشمها به اتفاق تازه عادت می کنند سر اگر عاشق شود ، دیوار می خواهد فقط با غضب افتاده ام از چشم های قهوه ایت حال و روزم قهوه قاجار می خواهد فقط حق من بودی ولی حالا به ناحق نیستی حرف حق هر جور باشد دار می خواهد فقط نیستی حتی برای لحظه ای یادم کنی...
-
بر می گردم - شهیار قنبری
یکشنبه 23 آبان 1395 11:52
بر می گردم ، صدایم را بردارم بر می گردم ، دستهایم را بردارم بر می گردم ، بر می گردم ، بر می گردم بگذارید ، بر گردم بر می گردم ، خواهرم را ببویم بر می گردم ، ایوان ام را بشویم بر می گردم ، بر می گردم ، بر می گردم بگذارید ، بر گردم ته چمدانم پر از شمع ٿ روشن رخت و برگ ٿ سوخته ، گذرنامه من لب ٿ آستین ٿ من خیس از بغض...
-
اهل طاعونی این قبیله مشرقی ام - شهیار قنبری
پنجشنبه 20 آبان 1395 11:53
اهل طاعونی این قبیله مشرقی ام تویی این مسا ٿ ر شیشه ای شهر ٿ رنگ پوستم از جنس شبه ، پوست تو از مخمل سرخ رختم از تاوله ، تن پوش تو از پوست پلنگ بوی گندم مال من ، هر چی که دارم مال تو یه وجب خاک مال من ، هر چی می کارم مال تو تو به ٿ کر جنگل آهن و آسمون خراش من به ٿ کر یه اتاقی اندازه تو واسه خواب تن من خاک منه ، ساقه...
-
یادت نرود با دلم از کینه چه گفتی! - فاضل نظری
چهارشنبه 19 آبان 1395 17:39
یادت نرود با دلم از کینه چه گفتی! زیر لب از آن کینهء دیرینه چه گفتی؟ این دست وفا بود، نه دست طلب ای دوست! اما تو، به این دست پر از پینه چه گفتی؟ دل، اهل مکدر شدن از حرف کسی نیست ای آه جگرسوز! به آیینه چه گفتی؟ از بوسهء گلگون تو خون می چکد ای تیر! جان و جگرم سوخت! به این سینه چه گفتی؟ از رستم پیروز همین بس که بپرسند:...
-
هردوی ما ناخوش - شهیار قنبری
چهارشنبه 19 آبان 1395 11:57
هردوی ما ناخوش، تیغ ابریشم کش مرد سر بر دیوار ، دزد بوس سیگار، زن شک و تردید، زن در خود تبعید تن هر دو تنها، مرد جوراب به پا ما بهاری وسط پاییزیم، عاشقانه های حلق آویزیم، برگ زردیم و فرو می ریزیم، من و تو دوباره بر می خیزیم هر شب ما دلگیر، شب از فردا سیر ! چشم شوری بی اشک، حرفی از جنس کشک ! فصل تصویر بد، سازهای نابلد،...
-
پشت رُل ساعت حدوداً پنج شاید پنج و نیم - کاظم بهمنی
چهارشنبه 19 آبان 1395 09:45
پشت رُل ساعت حدوداً پنج شاید پنج و نیم داشتم یک عصر برمی گشتم از عبدالعظیم ازهمان بن بست باران خورده پیچیدم به چپ از کنارت رد شدم آرام، گفتی: مستقیم! زل زدی در آینه اما مرا نشناختی این منم که روزگارم کرده با پیری گریم رادیو را باز کردم تا سکوتم نشکند رادیو روشن شد و شد بیشتر وضعم وخیم بخت بد برنامه موضوعش تغزل بود...
-
بعد از تو - مژگان عباسلو
سهشنبه 18 آبان 1395 18:37
تو را از دست دادم، آی آدمهای بعد از تو ! چه کوچک مینماید پیش تو غمهای بعد از تو تو را از دست دادم، تو چه خواهی کرد بعد از من؟ چه خواهم کرد بی تو با چه خواهمهای بعد از تو؟ تو را از دست … ، دادم از همین زخم است؛ میبینی؟ دهانش را نمیبندند مرهمهای بعد از تو تو را از یاد خواهم برد کمکم، بارها گفتم به خود کی میرسم...
-
می بینی ام وقتی به مویم برف غم باشد
سهشنبه 18 آبان 1395 15:13
می بینی ام وقتی به مویم برف غم باشد روزی که پشتم مثل پشت کوه خم باشد با تو شبی از حسرت امروز خواهم گفت وقتی که حرفم محض پیری محترم باشد می گویم از روزی که خوردم حرفهایم را ترجیح میدادم که نانم در قلم باشد روزی که گریان از خیابان آمدی گفتی نفرین به شهری که سگی در هر قدم باشد یادت می آرم گفتی امید بهاری نیست وقتی زمستان...
-
دیگر تو را میان غزل گم نمی کنم - فرامرز عرب عامری
سهشنبه 18 آبان 1395 15:01
دیگر تو را میان غزل گم نمی کنم تا دارمت نگاه به مردم نمی کنم در گیر و دار تلخ رسیدن به درد عشق حتی به جان خویش ترحم نمی کنم این فصل پا به ماه غمی ژرف گونه بود هرگز به این بهار تبسم نمی کنم من در بهشت عشق تو آدم شدم، ولی خود را خراب خوردن گندم نمی کنم ای بهترین بهانه برای نمردنم دیگر تو را میان غزل گم نمی کنم فرامرز...
-
آره خودشه - شهیار قنبری
سهشنبه 18 آبان 1395 11:56
آره خودشه ........خود خودشه باز باید از جادوی زن گفت باز باید از عاشق شدن گفت باز باید در سایه گم شد باز باید ساده شد لابد تو .....به سادگی یک جشن مدرسه ....جشن تولد گل کن مثل یه هدیه سرخوش و خود بخود دست تو کو بگو دست تو کو دو دست گمشده دست بی آرزو وقت یکی شدن وقت تو وقت من وقت دل نازکی ساعت سر رفتن اره خودشه خود...
-
وقتی که گل در نمیاد سواری اینور نمیاد-شهیار قنبری
سهشنبه 18 آبان 1395 11:37
وقتی که گل در نمیاد سواری اینور نمیاد کوه و بیابون چی چیه وقتی که بارون نمیاد ابر زمستون نمیاد اینهمه ناودون چی چیه حالا تو دست بیصدا دشنه ما شعر و غزل قصه مرگ عاطفه خوابهای خوب بغل بغل انگار با هم غریبهایم خوبی ما دشمنیه کاش من و تو میفهمیدیم اومدنی رفتنیه تقصیر این قصهها بود تقصیر این دشمنها بود اونا اگه شب...
-
من خود نمی روم دگری می برد مرا - حسین منزوی
دوشنبه 17 آبان 1395 15:58
من خود نمی روم دگری می برد مرا نابرده باز سوی تو می آورد مرا کالای زنده ام که به سودای ننگ و نام این می فروشد آن دگری می خرد مرا یک بار هم که گردنه امن و امان نبود گرگی به گله می زند و می درد مرا در این مراقبت چه فریبی است ای تبر هیزم شکن برای چه می پرورد مرا ؟ عمری است پایمال غمم تا که زندگی این بار زیر پای که می...
-
فردا - قیصر امین پور
دوشنبه 17 آبان 1395 15:14
دیروز ما زندگی را به بازی گرفتیم امروز، او ما را ... فردا ؟ قیصر امین پور
-
روی تو خوش مینماید آینه ما - سعدی
یکشنبه 16 آبان 1395 09:53
روی تو خوش مینماید آینه ما کآینه پاکیزه است و روی تو زیبا چون می روشن در آبگینه صافی خوی جمیل از جمال روی تو پیدا هر که دمی با تو بود یا قدمی رفت از تو نباشد به هیچ روی شکیبا صید بیابان سر از کمند بپیچد ما همه پیچیده در کمند تو عمدا طایر مسکین که مهر بست به جایی گر بکشندش نمیرود به دگر جا غیرتم آید شکایت از تو به هر...
-
با غروب این دل گرفته مرا- محمدعلی بهمنی
چهارشنبه 12 آبان 1395 18:13
با غروب این دل گرفته مرا می رساند به دامن دریا می روم گوش می دهم به سکوت چه شگفت است این همیشه صدا لحظه هایی که در فلق گم شدم با شفق باز می شود پیدا چه غروری چه سرشکن سنگی موجکوب است یا خیال شما دل خورشید هم به حالم سوخت سرخ تر از همیشه گفت : بیا می شد اینجا نباشم اینک آه بی تو موجم نمی برد زینجا راستی گر شبی نباشم من...
-
مثل آن چایی که می چسبد به سرما بیشتر - حامد عسکری
چهارشنبه 12 آبان 1395 17:18
مثل آن چایی که می چسبد به سرما بیشتر با همه گرمیم... با دل های تنها بیشتر درد را با جان پذیراییم و با غم ها خوشیم قالی کرمان که باشی می خوری پا بیشتر بَم که بودم فقر بود و عشق اما روزگار زخم غربت بر دلم آورد این جا بیشتر هر شبِ عمرم به یادت اشک می ریزم ولی بعدِ حافظ خوانیِ شب های یلدا بیشتر رفته ای ... اما گذشتِ عمر...
-
خدا کند که کسی حالتش چو ما نشود - سید تقی سیدی
دوشنبه 10 آبان 1395 18:14
خدا کند که کسی حالتش چو ما نشود سر تمام عزیزانتان جدا نشود برادران شما را یکی یکی نکُشند میان حرمله ها عمه ای رها نشود کسی به چشم ترحم نگاهتان نکند خطاب دختر ساداتتان "گدا" نشود مباد قسمت طفلانتان شود سیلی ح س ی ن گفتن طفلی هجا هجا نشود هوای دست حرامی به مَعجَری نرسد لگد جواب سوال "مرا کجا..." نشود...
-
به جستجوی شاخه گلی ست - گروس عبدالملکیان
دوشنبه 10 آبان 1395 15:24
فراموش کن مسلسل را مرگ را و به ماجرای زنبوری بیاندیش که در میانه ی میدان مین به جستجوی شاخه گلی ست. گروس عبدالملکیان
-
مرا چشمیست خون افشان ز دست آن کمان ابرو - حافظ
یکشنبه 9 آبان 1395 18:42
مرا چشمیست خون افشان ز دست آن کمان ابرو جهان بس فتنه خواهد دید از آن چشم و از آن ابرو غلام چشم آن ترکم که در خواب خوش مستی نگارین گلشنش روی است و مشکین سایبان ابرو هلالی شد تنم زین غم که با طغرای ابرویش که باشد مه که بنماید ز طاق آسمان ابرو رقیبان غافل و ما را از آن چشم و جبین هر دم هزاران گونه پیغام است و حاجب در...
-
می سوزم و می سوزم ، با زخم تو می سازم - شهیار قنبری
چهارشنبه 5 آبان 1395 11:56
می سوزم و می سوزم ، با زخم تو می سازم با هر غزل چشمت ، من قافیه می بازم پیش از تو فقط شعرم ، معراج غرورم بود ای از همه بالا تر ، اینک به تو می نازم این سفره ی خالی را تو نان غزل دادی ای پر برکت گندم ، من از تو می آغازم من اهل زمین بودم ، فواره نشین بودم با دست تو پیدا شد ، بال همه پروازم از شبنم هر لاله ، اسب و کوزه...
-
وه که گر من بازبینم روی یار خویش را - سعدی
چهارشنبه 5 آبان 1395 10:34
وه که گر من بازبینم روی یار خویش را تا قیامت شکر گویم کردگار خویش را یار بارافتاده را در کاروان بگذاشتند بیوفا یاران که بربستند بار خویش را مردم بیگانه را خاطر نگه دارند خلق دوستان ما بیازردند یار خویش را همچنان امید میدارم که بعد از داغ هجر مرهمی بر دل نهد امیدوار خویش را رای رای توست خواهی جنگ و خواهی آشتی ما قلم...
-
سپرده بود به آوارگی عنانش را - حامد ابراهیم پور
دوشنبه 3 آبان 1395 15:52
سپرده بود به آوارگی عنانش را غریبه ای که نمیگفت داستانش را کلافه بود، به سیگار آخرش پک زد وبعد خم شد و پر کرد استکانش را شراب کهنه ی جوشیده در رگش جوشید و شعله ور شد و سوزاند استخوانش را - زیاده می نخوری ! شهر پاسبان دارد - که مرده شو ببرد شهر و پاسبانش را ! ( نگاه صاحب میخانه بی تفاوت شد اگرچه زیر نظر داشت میهمانش را...