-
پرنده ای که نمی خواهد بپرد - علیرضا روشن
یکشنبه 2 آبان 1395 12:45
برای پرنده ای که نمی خواهد بپرد وزنه ای ست بال، که بر تن سنگینی می کند . علیرضا روشن
-
تن تو ظهر تابستون به یادم میاره - شهیار قنبری
شنبه 1 آبان 1395 10:59
تن تو ظهر تابستون به یادم میاره رنگ چشمای تو بارونو به یادم میاره وقتی نیستی زندگی فرقی با زندون نداره قهر تو تلخی زندونو بیادم میاره من نیازم تورو هرروز دیدنه از لبت دوستت دارم شنیدنه تو بزرگی مثه اون لحظه که بارونمیباره تو همون خونی که هر لحظه تورگهای منه تو مثه خواب گل سرخی لطیفی مثه خواب من همونم که اگه بی توباشه...
-
بی تفاوت می نشینیم از سر اجبار ها - سیدتقی سیدی
دوشنبه 26 مهر 1395 18:13
بی تفاوت می نشینیم از سر اجبار ها مثل از نو دیدن صدباره ی "اخبار" ها خانه هم از سردی دل های ما یخ میزند در سکوت ما ، صدا می آید از دیوار ها هر شبم بی تابی و بی خوابی و بی حاصلی حال و روزم را نمی فهمند جز شب کارها دوستت دارم ولی دیگر نخواهم گفت چون " دوستت دارم" شده قربانی تکرار ها خنده های زورکی را...
-
پر از غم و غزلم...گوشه گوشه "منزوی" ام - اصغر معاذی
دوشنبه 26 مهر 1395 11:08
پر از غم و غزلم...گوشه گوشه "منزوی" ام دچار ابری تا اطلاع ثانوی ام خدا به کالبد من دمیده آهش را سروده با نی و نی نامه...کرده مثنوی ام هزار شعرِ غلط خورده در سرم مانده ردیف و قافیه جان می کَنند با "رَوی" ام شبیه مردی با چارچرخه ای بیکار پر از کلافگی چهار راه مولوی ام درون جمجمه ام قهوه خانه ای ست...
-
نام من عشق است آیــا میشناسیدم؟ - حسین منزوی
شنبه 24 مهر 1395 16:02
نام من عشق است آیــا میشناسیدم؟ زخمیام -زخمی سراپا- میشناسیدم؟ بـــا شما طـــــــــیکـــــردهام راه درازی را خسته هستم -خسته- آیا میشناسیدم؟ راه ششصدســالهای از دفتر "حــافظ " تا غزلهای شما، ها! میشناسیدم؟ این زمانم گــــرچه ابر تیره پوشیدهاست من همان خورشیدم اما، میشناسیدم پای ره وارش...
-
میخواهمت میدانی اما باورت نیست - ناصر فیض
پنجشنبه 22 مهر 1395 16:45
میخواهمت میدانی اما باورت نیست فکری به جز نامهربانی در سرت نیست دیگر شدی هرچند ، امّا من همانم آری همان شوری که دیگر در سرت نیست من دوستت دارم تمام حرفم این است حرفی که عمری گفتم اما باورت نیست من آسمانی بی کران،روحی بلندم باور کن این کوتاهی از بال و پرت نیست ای کاش از آغاز با من گفته بودی وقتی توان آمدن تا آخرت نیست...
-
ز من گشتی جدا ای سرو آزاد - فایز
پنجشنبه 22 مهر 1395 16:00
ز من گشتی جدا ای سرو آزاد نبودم یک زمانی بی تو دلشاد چه کردم ای مه فایز که هرگز نه یادم کردی و نه رفتی از یاد فایز
-
لذت مرگ نگاهی ست به پایین کردن - کاظم بهمنی
پنجشنبه 22 مهر 1395 08:19
لذت مرگ نگاهی ست به پایین کردن بین روح و بدن ات فاصله تعیین کردن نقشه می ریخت مرا از تو جدا سازد "شک " نتوانست، بنا کرد به توهین کردن زیر بار غم تو داشت کسی له می شد عشق بین همه برخاست به تحسین کردن آن قدر اشک به مظلومیتم ریخته ام که نمانده است توانایی نفرین کردن "با وفا" خواندم ات از عمد که تغییر...
-
گفتیم درد تو عشق است و دوا نتوان کرد - هاتف اصفهانی
سهشنبه 20 مهر 1395 18:46
گفتیم درد تو عشق است و دوا نتوان کرد دردم از توست دوا از تو چرا نتوان کرد گر عتاب است و گر ناز کدام است آن کار که به اغیار توان کرد و به ما نتوان کرد من گرفتم ز خدا جور تو خواهد همه کس لیک جور این همه با خلق خدا نتوان کرد فلکم از تو جدا کرد و گمان میکردم که به شمشیر مرا از تو جدا نتوان کرد سر نپیچم ز کمندت به جفا آن...
-
بیتو به سامان نرسم ، ای سر و سامان همه تو - حسین منزوی
سهشنبه 20 مهر 1395 16:17
بیتو به سامان نرسم ، ای سر و سامان همه تو ای به تو زنده همه من ، ای به تنم جان همه تو من همه تو ، تو همه من ، او همه تو ، ما همه تو هرکه و هرکس همه تو ، ای همه تو ، آن همه تو من که به دریاش زدم تا چه کنی با دل من تخت تو و ورطه تو ساحل و طوفان همه تو ای همه دستان ز تو و مستی مستان ز تو هم رمز نیستان همه تو ، راز...
-
چوپان شده تا شاعر ذاتی شده باشد - حامد عسکری
دوشنبه 19 مهر 1395 17:36
چوپان شده تا شاعر ذاتی شده باشد آواره آن ماه دهاتی شده باشد چوپان شده در جنگل بادام بچرخد تا مست چهل چشم هراتی شده باشد شاید اثر جنگل بادام و کمی بغض منجر به غزلواره آتی شده باشد سخت است ولی میگذرم از نفسی که جز با نفس گرم تو قاطی شده باشد از بین ده انگشت یکی قسمتش این نیست در لیقه موهات دواتی شده باشد تو......
-
یک لحظه دیدن رخ جانانم آرزوست - عراقی
دوشنبه 19 مهر 1395 15:57
یک لحظه دیدن رخ جانانم آرزوست یکدم وصال آن مه خوبانم آرزوست در خلوتی چنان، که نگنجد کسی در آن یکبار خلوت خوش جانانم آرزوست من رفته از میانه و او در کنار من با آن نگار عیش بدینسانم آرزوست جانا، ز آرزوی تو جانم به لب رسید بنمای رخ، که قوت دل و جانم آرزوست گر بوسهای از آن لب شیرین طلب کنم طیره مشو، که چشمه ٔ حیوانم...
-
کجاها را به دنبالت بگردم شهر خالی را…!؟ - اصغر معاذی
دوشنبه 19 مهر 1395 11:15
کجاها را به دنبالت بگردم شهر خالی را…!؟ دلم انگــار باور کــرده آن عشق خیالـی را نسیمی نیست… ابری نیست… یعنی:نیستی در شهر تـــــو در شـهری اگــر باران بگیرد این حوالـی را مرا در حسرت نارنجــــزارانت رهـــا کـــــردی چراغان کن شبِ این عصــرهای پرتقالی را دلِ تنگِ مـــرا با دکـمه ی پیــراهنت واکن رها کن از غم سنـجاق،...
-
از خواب چشم های تو تا صبح می پرم - اصغر معاذی
دوشنبه 19 مهر 1395 11:15
از خواب چشم های تو تا صبح می پرم این روزها هــوای تو افتاده در سرم هر سایه ای که بگـذرد از خلوتم تویی افتاده ای به جان غزل های آخرم گاهی صدای روشنت از دور می وزد گاهی شبیه ماه نشستی برابرم یا روبه روی پنجره ام ایستاده ای پاشیده عطر پیرهنت روی بستـــرم گاهی میان چادر گلدار کودکی ات باران گرفته ای سر گلدان پرپرم مثل پری...
-
هر چند از تو خاطرم آزرده باشد - اصغر معاذی
دوشنبه 19 مهر 1395 11:12
هر چند از تو خاطرم آزرده باشد بگذار لبخندت دلم را بُرده باشد مثل لب دریا عطش می آورد باز عشقی که آب از بوسه هایت خورده باشد وقتی سرت بر شانه ام باشد غمی نیست بگذار عشقت خنجری بر گُرده باشد فرقی ندارد آشیانی هست یا نه در چشم گنجشکی که جفتش مُــرده باشد آیینه در آیینه در آیینه ها... تو.... نشکن! فقط بگذار ماتم برده باشد...
-
آن کس که می بایست با من همسفر باشد - غلامرضا طریقی
دوشنبه 19 مهر 1395 09:04
آن کس که می بایست با من همسفر باشد باید کمی هم از خودم دیوانه تر باشد ! یاری چنان چون ویس، می خواهم که با عاشق انگیزه اش در کار سودا سر به سر باشد ! شیری که با آمیختن با آهویی مغموم مصداق رویا گونه ی شیر و شکر باشد ماه ی که در عین ظرافت هر چه «عشق» اش گفت فرمان بَرَد حتی اگر شق القمر باشد ! یاری که همچون شعرهای حضرت...
-
می روم تا درو کنم خود را - علیرضا آذر
یکشنبه 18 مهر 1395 11:55
می روم تا درو کنم خود را / از زنانی که خیس پاییزند از زنانی که وقت بوسیدن / غرق آغوشت اشک میریزند میروم طرح غصه ای باشم / مثل اندوه خالکوبی هاش میروم تا که دست بردارم / از جهان مخوف خوبی هاش ! مثل تنهایی ِ خودم ساکت / مثل تنهایی ِ خودم سر سخت مثل تنهایی ِ خودم وحشی / مثل تنهایی ِخودم بدبخت ! هر دوتا کشته مرده ی مردن /...
-
تو را خبر ز دل بیقرار باید و نیست - رهی معیری
چهارشنبه 14 مهر 1395 15:12
تو را خبر ز دل بیقرار باید و نیست غم تو هست ولی غمگسار باید و نیست اسیر گریه ی بیاختیار خویشتنم فغان که در کف من اختیار باید و نیست چو شام غم دلم اندوهگین نباید و هست چو صبحدم نفسم بیغبار باید و نیست مرا ز باده ی نوشین نمیگشاید دل که می به گرمی آغوش یار باید و نیست درون آتش از آنم که آتشین گل من مرا چو پاره ی دل...
-
ای ابر دل گرفته ی بی آسمان بیا - فاضل نظری
سهشنبه 13 مهر 1395 17:40
ای ابر دل گرفته ی بی آسمان بیا باران بی ملاحظه ی ناگهان بیا چشمت بلای جان و تو از جان عزیزتر ای جان فدای چشم تو با قصد جان بیا مگذار با خبر شود از مقصدت کسی حتی به سوی میکده وقت اذان بیا شُهرت در این مقام به گمنام بودن است از من نشان بپرس ولی بی نشان بیا ایمان خلق و صبرِ مرا امتحان مکن بی آنکه دلبری کنی از این و آن...
-
خوشم با شمیم بهاری که نیست - سعید بیابانکی
سهشنبه 13 مهر 1395 12:05
خوشم با شمیم بهاری که نیست غباری که هست و سواری که نیست به دنبال این ردّ خون آمدم پی دانه های اناری که نیست مگردید بیهوده ای همرهان به دنبال آیینه داری که نیست به کف سنگ دارم ولی می دوم پی شیشه های قطاری که نیست تهمتن منم تیر گر می زنم به چشمان اسفندیاری که نیست دو فصل است تقویم دلتنگی ام خزانی که هست و بهاری که نیست...
-
این روزها - نصرت رحمانی
سهشنبه 13 مهر 1395 11:56
این روزها اینگونه ام : فرهادواره ای که تیشه خود را گم کرده است آغاز انهدام چنین است اینگونه بود آغاز انقراض سلسله مردان یاران وقتی صدای حادثه خوابید بر سنگ گور من بنویسید : - یک جنگجو که نجنگید اما …، شکست خورد نصرت رحمانی
-
برخیز تا یک سو نهیم این دلق ازرق فام را - سعدی
سهشنبه 13 مهر 1395 10:39
برخیز تا یک سو نهیم این دلق ازرق فام را بر باد قلاشی دهیم این شرک تقوا نام را هر ساعت از نو قبلهای با بت پرستی میرود توحید بر ما عرضه کن تا بشکنیم اصنام را می با جوانان خوردنم باری تمنا میکند تا کودکان در پی فتند این پیر دردآشام را از مایه بیچارگی قطمیر مردم میشود ماخولیای مهتری سگ میکند بلعام را زین تنگنای خلوتم...
-
غزل تقویم - قیصر امین پور
سهشنبه 13 مهر 1395 08:31
عمری به جز بیهوده بودن سر نکردیم تقویم ها گفتند و ما باور نکردیم در خاک شد صد غنچه در فصل شکفتن ما نیز جز خاکستری بر سر نکردیم دل در تب لبیک تاول زد ولی ما لبیک گفتن را لبی هم تر نکردیم حتی خیال نای اسماعیل خود را همسایه با تصویری از خنجر نکردیم بی دست و پاتر از دل خود کس ندیدیم زان رو که رقصی با تن بی سر نکردیم قیصر...
-
اگر تو نبودی عشق نبود - رسول یونان
دوشنبه 12 مهر 1395 16:01
اگر تو نبودی عشق نبود همین طور اصراری برای زندگی اگر تو نبودی زمین یک زیر سیگاری گلی بود جایی برای خاموش کردن بی حوصلگی ها اگر تو نبودی من کاملاً بیکار بودم هیچ کاری در این دنیا ندارم جز دوست داشتن تو رسول یونان
-
جز دیدن روی تو مرا رای دگر نیست - عراقی
دوشنبه 12 مهر 1395 15:57
جز دیدن روی تو مرا رای دگر نیست جز وصل توام هیچ تمنای دگر نیست این چشم جهان بین مرا در همه عالم جز بر سر کوی تو تماشای دگر نیست وین جان من سوخته را جز سر زلفت اندر همه گیتی سر سودای دگر نیست یک لحظه غمت از دل من مینشود دور گویی که غمت را جز ازین رای دگر نیست یک بوسه ربودم ز لبت، دل دگری خواست فرمود فراق تو که: فرمای،...
-
هر دلی کو به عشق مایل نیست - عراقی
دوشنبه 12 مهر 1395 15:45
هر دلی کو به عشق مایل نیست حجره ٔ دیو خوان، که آن دل نیست زاغ گو، بیخبر بمیر از عشق که ز گل عندلیب غافل نیست دل بیعشق چشم بینور است خود بدین حاجت دلایل نیست بیدلان را جز آستانه ٔ عشق در ره کوی دوست منزل نیست هر که مجنون نشد درین سودا ای عراقی، بگو که: عاقل نیست عراقی
-
دستور زبان عشق - قیصر امین پور
دوشنبه 12 مهر 1395 14:45
دست عشق از دامن دل دور باد ! میتوان آیا به دل دستور داد؟ میتوان آیا به دریا حکم کرد که دلت را یادی از ساحل مباد؟ موج را آیا توان فرمود: ایست ! باد را فرمود: باید ایستاد؟ آنکه دستور زبان عشق را بیگزاره در نهاد ما نهاد خوب میدانست تیغ تیز را در کف مستی نمیبایست داد قیصر امین پور
-
حکایت تو که دنیا تو را نیازرده ست - فاضل نظری
پنجشنبه 8 مهر 1395 15:06
حکایت تو که دنیا تو را نیازرده ست دلی گرفته در آیینه های افسرده است حکایت من در مشت روزگار دچار پرنده ای ست که پیش از رها شدن مرده ست یکی پرنده یکی دل ! دو سرنوشت جدا که هر یکی به غم دیگری گره خورده ست به باغ رفتم و دیدم ان شقایق سرخ که پیش پای تو روییده بود پژمرده ست خلاصه ی همه ی رنج های ما این است پرنده ای که دل...
-
دنبال کی می گردی - افشین یداللهی
سهشنبه 6 مهر 1395 15:30
دنبال کی می گردی عشق تو روبروته هر چی دلت خواست بگو چه موقع سکوته؟ ! این روزا فرصت کمه پیش اومد از دست نده وقتش اگه بگذره واسه دو تامون بده چیزی نگفتی اما یک چیزایی فهمیدم با یه سوال شروع کن جوابت رو من میدم دارم میام پا به پات این پا و اون پا نکن تکلیف تو معلومه امروز و فردا نکن شانس در هر خونه رو فقط یه بار می زنه...
-
علی ای همای رحمت تو چه آیتی خدا را - شهریار
دوشنبه 5 مهر 1395 17:28
علی ای همای رحمت تو چه آیتی خدا را که به ماسوا فکندی همه سایه هما را دل اگر خداشناسی همه در رخ علی بین به علی شناختم من به خدا قسم خدا را به خدا که در دو عالم اثر از فنا نماند چو علی گرفته باشد سر چشمه بقا را مگر ای سحاب رحمت تو بباری ارنه دوزخ به شرار قهر سوزد همه جان ماسوا را برو ای گدای مسکین در خانه علی زن که نگین...