شعر و دکلمه
شعر و دکلمه

شعر و دکلمه

حکایت تو که دنیا تو را نیازرده ست - فاضل نظری


حکایت تو که دنیا تو را نیازرده ست

دلی گرفته در آیینه های افسرده است

 

حکایت من در مشت روزگار دچار

پرنده ای ست که پیش از رها شدن مرده ست

 

یکی پرنده یکی دل ! دو سرنوشت جدا

که هر یکی به غم دیگری گره خورده ست

 

به باغ رفتم و دیدم ان شقایق سرخ

که پیش پای تو روییده بود پژمرده ست

 

خلاصه ی همه ی رنج های ما این است

پرنده ای که دل اورده بود دل برده است

 

فاضل نظری


نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.