-
غزل شماره ۳ - غزاله صبا - شهریار
سهشنبه 23 آذر 1395 08:49
به چشمک اینهمه مژگان به هم مزن یارا که این دو فتنه بهم می زنند دنیا را چه شعبده است که در چشمکان آبی تو نهفته اند شب ماهتاب دریا را تو خود به جامه خوابی و ساقیان صبوح به یاد چشم تو گیرند جام صهبا را کمند زلف به دوش افکن و به صحرا زن که چشم مانده به ره آهوان صحرا را به شهر ما چه غزالان که باده پیمایند چه جای عشوه...
-
تکـه یخی که عـاشـق ابــر ِ عـذاب می شود - کاظم بهمنی
سهشنبه 23 آذر 1395 08:19
تکـه یخی که عـاشـق ابــر ِ عـذاب می شود سر قـرار عـاشـقی همیـشـه آب می شود به چشم فرش زیـر پـا سقف که مبتلا شود روز وصـالشان کسی خانه خـراب می شود کـنـار قـله های غـم نخوان برای سـنـگ ها کوه که بغض می کند سنگ،مذاب می شود بـاغ پر از گُلی که شب نظر به آسـمـان کند صبح به دیگ می رود ؛ غنچه گلاب می شود چه کـرده ای تـو بـا...
-
تار گیسوی تو درمشت گره خورده ی باد - احسان افشاری
دوشنبه 22 آذر 1395 16:08
تار گیسوی تو درمشت گره خورده ی باد خبر از خانه ی ویران شده در مه می داد من همان نامه ی نفرین شده بودم که مرا بارها خط زد و تا کرد ولی نفرستاد داس بر ساقه ی گندم زدی و بی خبری آه یک مزرعه در پشت سرت راه افتاد هر چه فریاد زدم ، کوه جوابم می کرد غار در کوه چه باشد ؟ : دهنی بی فریاد داشتم خواب شفایی ابدی می دیدم که تو از...
-
وقتی تو نیستی ... - حسین منزوی
دوشنبه 22 آذر 1395 15:15
وقتی تو نیستی ... شادی کلام نامفهومی ست ! و " دوستت می دارم " رازی ست ، که در میان حنجره ام دق میکند ! و مـــَـن چگونه بی تو نگیرد دلم ؟ اینجا که ساعت وآیینه و هوا ، به تو معتادند ... حسین منزوی
-
لب بر لبت - علیرضا روشن
دوشنبه 22 آذر 1395 12:20
لب بر لبت چنانت به درخت بچسبانم به دلتنگى که درخت شوى که رفتن اگر بخواهى نتوانى که بمانى و گر سخن از رفتن کنى بر اسبت بنشانم پیشاروى خویش در شبِ مهتاب موى تو از یالِ اسب تشخیص نتوانم داد هر دو در باد روى تو از ماه به سوى خویش بگردانم چنان ببوسمت به دلتنگى که ماه آه بتابد . علیرضا روشن
-
لب بر لبت - علیرضا روشن
دوشنبه 22 آذر 1395 12:20
لب بر لبت چنانت به درخت بچسبانم به دلتنگى که درخت شوى که رفتن اگر بخواهى نتوانى ! که بمانى ... علیرضا روشن
-
چشم وا کردم و دیدم خبر از رویا نیست - مهدی فرجی
چهارشنبه 17 آذر 1395 16:51
چشم وا کردم و دیدم خبر از رویا نیست هیچ کس این همه اندازه ی من تنها نیست بی تو این خانه چه سلول بزرگی شده است که دگر روشنی از پنجره اش پیدا نیست مرگ؛ آن قسمت دوری که به ما نزدیک است عشق؛ این فرصت نزدیک که دور از ما نیست چشم در چشم من انداخته ای می دانی چهره ای مثل تو در آینه ها زیبا نیست هیچ دیوانه ای آن قدر که من...
-
از شوکت فرمانروایی ها سرم خالیست - فاضل نظری
سهشنبه 16 آذر 1395 18:25
از شوکت فرمانروایی ها سرم خالیست من پادشاه کشتگانم!کشورم خالیست چابک سواری نامه ای خونین به دستم داد با او چه باید گفت وقتی لشکرم خالیست خون گریه های امپراتوری پشیمانم در آستین صبر جای خنجرم خالیست مکر ولیعهدان و نیرنگ وزیران کو؟ تا چند از زهر ندیمان ساغرم خالیست؟ ای کاش سنگی در کنار سنگ ها بودم حالا که من کوهم ولی...
-
آوِِخ هنوز زخمیم و رنج می برم - نجمه زارع
سهشنبه 16 آذر 1395 16:43
آوِِخ هنوز زخمیم و رنج می برم دنیا هر آنچه داشت بلا ریخت بر سرم مردم چه می کنند که لبخند می زنند ؟ غم را نمی شود که به رویم نیاورم قانون روزگار چگونه است کین چنین درگیر جنگ تن به تنی نابرابرم تو آنقدر شبیه به سنگی که مدتی است از فکر دیدن تو ترک می خورد سرم وا مانده ام که تا به کجا می توان گریخت از این همیشه ها که...
-
بانـــــوی اساطیر غـــــزل های من اینست - حسین منزوی
سهشنبه 16 آذر 1395 15:05
بانـــــوی اساطیر غـــــزل های من اینست صد طعنه به مجنون زده لیلای من اینست! گفتم کــــه سرانجـــام بـــه دریـــا بزنم دل هشدار دل! این بار ، که دریای من اینست! من رود نیاسودنــم و بودن و تا وصــل آسودگی ام نیست که معنای من اینست هر جا که تویی مرکز تصویر من آنجاست صاحب نظرم علـــم مرایـــای من اینست گیرم که بهشتم به...
-
مُردم! چقدر فاصله ... آخر نمیشود - امید صباغ نو
سهشنبه 16 آذر 1395 15:03
مُردم! چقدر فاصله ... آخر نمیشود یک عمر صبر کردم و دیگر نمیشود حسّی که سالها به تو ابراز کرده ام زیر سوال رفته و باور نمیشود هرشب اگر چه دسته گلی آب میدهی ! بی فایده ست؛ عشق تناور نمیشود ای سوژهء تمام غزل های قبل ازین! بعد از تو "باز" یارِ کبوتر نمیشود افتاده ام درست تهِ چال گونه ات پای دلم شکسته و...
-
زخم دل - پژمان بختیاری
سهشنبه 16 آذر 1395 10:06
اشک آمده ست و دامن مردم گرفته است پیچیده آه و راه تـرنم گرفته است منگر دهان خنده زنم را که این دهان زخم دل است ونقش تبسم گرفته است میخانه هست وباده کشان رانشاط نیست ساغرتهی نشسته،دل خم،گرفته است نه دشمن است ایمن ازآسیب اونه دوست گویی زمانه طینت کژدم گرفته است دارم هزار گونه شکایت ز دست دوست دردا که نالـه راه تکلم...
-
مرا ندیده بگیرید و بگذرید از من - حسین منزوی
دوشنبه 15 آذر 1395 16:03
مرا ندیده بگیرید و بگذرید از من که جز ملال نصیبی نمیبرید از من زمین سوخته ام نا امید و بی برکت که جز مراتع نفرت نمی چرید از من عجب که راه نفس بسته اید بر من و باز در انتظار نفس های دیگرید از من خزان به قیمت جان جار می زنید اما بهار را به پشیزی نمی خرید از من شما هر آینه ، آیینه اید و من همه آه عجیب نیست کز اینسان...
-
من بدین خوبی و زیبایی ندیدم روی را - سعدی
دوشنبه 15 آذر 1395 11:05
من بدین خوبی و زیبایی ندیدم روی را وین دلاویزی و دلبندی نباشد موی را روی اگر پنهان کند سنگین دل سیمین بدن مشک غمازست نتواند نهفتن بوی را ای موافق صورت و معنی که تا چشم من است از تو زیباتر ندیدم روی و خوشتر خوی را گر به سر میگردم از بیچارگی عیبم مکن چون تو چوگان میزنی جرمی نباشد گوی را هر که را وقتی دمی بودست و دردی...
-
من از چه چیز تو ای زندگی کنم پرهیز - محمدعلی بهمنی
چهارشنبه 10 آذر 1395 18:05
من از چه چیز تو ای زندگی کنم پرهیز که انعطاف تو، یکسان نشسته در هر چیز تفاهمی است میان من و تو و گل سرخ رفاقتی است میان من و تو و پاییز به فصل فصل تو معتادم ای مخدر من به جوی تشنه ی رگ های من بریز بریز نه آب و خاک، که آتش، که باد می داند چه صادقانه تو با من نشسته ای-من نیز اسیر سحر کلام توام، بگو بنشین مطیع برق پیام...
-
به زیر پرده آن روی دلآرا - فایز
چهارشنبه 10 آذر 1395 11:19
به زیر پرده آن روی دلآرا بود چون شمع در فانوس پیدا دل فایز چو پروانه به دورش مدامش سوختن باشد تمنا فایز
-
دریاها سیاه اند - شمس لنگرودی
سهشنبه 9 آذر 1395 21:10
امشب دریاها سیاه اند باد زمزمه گر سیاه است پرنده و گیلاس ها سیاه اند دل من روشن است تو خواهی آمد. شمس لنگرودی
-
ساقیا برخیز و درده جام را - حافظ
دوشنبه 8 آذر 1395 18:37
ساقیا برخیز و درده جام را خاک بر سر کن غم ایام را ساغر می بر کفم نه تا ز بر برکشم این دلق ازرق فام را گر چه بدنامیست نزد عاقلان ما نمیخواهیم ننگ و نام را باده درده چند از این باد غرور خاک بر سر نفس نافرجام را دود آه سینه ٔ نالان من سوخت این افسردگان خام را محرم راز دل شیدای خود کس نمیبینم ز خاص و عام را با دلارامی...
-
تو را ز حال پریشان ما چه غم دارد - سعدی
دوشنبه 8 آذر 1395 18:19
تو را ز حال پریشان ما چه غم دارد اگر چراغ بمیرد صبا چه غم دارد تو را که هر چه مرادست میرود از پیش ز بی مرادی امثال ما چه غم دارد تو پادشاهی گر چشم پاسبان همه شب به خواب درنرود پادشا چه غم دارد خطاست این که دل دوستان بیازاری ولیک قاتل عمد از خطا چه غم دارد امیر خوبان آخر گدای خیل توایم جواب ده که امیر از گدا چه غم...
-
گفتا که می بوسم تو را، گفتم تمنا می کنم - سیمین بهبهانی
یکشنبه 7 آذر 1395 18:36
گفتا که می بوسم تو را، گفتم تمنا می کنم گفتا اگر بیند کسی، گفتم که حاشا می کنم گفتا ز بخت بد اگر، ناگه رقیب آید ز در گفتم که با افسونگری، او را ز سر وا می کنم گفتا که تلخی های می گر نا گوار افتد مرا گفتم که با نوش لبم، آنرا گوارا می کنم گفتا چه می بینی بگو، در چشم چون آیینه ام گفتم که من خود را در آن عریان تماشا می...
-
در شعرهای من - علیرضا روشن
یکشنبه 7 آذر 1395 12:29
در شعرهای من ممکن است ماه، راه شود و کوه، دریا اما درد کماکان همان است که بود. علیرضا روشن
-
دلم در نزد جانان است امشب - فایز
یکشنبه 7 آذر 1395 12:00
دلم در نزد جانان است امشب چو مرغ نیم بریانست امشب کبابی از دل فایز بسازید که سرو ناز مهمان است امشب فایز
-
به دور لاله قدح گیر و بیریا میباش - هاتف اصفهانی
شنبه 6 آذر 1395 18:03
به دور لاله قدح گیر و بیریا میباش به بوی گل نفسی همدم صبا میباش نگویمت که همه ساله می پرستی کن سه ماه می خور و نه ماه پارسا میباش چو پیر سالک عشقت به می حواله کند بنوش و منتظر رحمت خدا میباش گرت هواست که چون جم به سر غیب رسی بیا و همدم جام جهان نما میباش چو غنچه گر چه فروبستگیست کار جهان تو همچو باد بهاری گره...
-
غزل شماره ۴ - هفتاد سالگی - شهریار
جمعه 5 آذر 1395 08:50
سنین عمر به هفتاد میرسد ما را خدای من که به فریاد میرسد ما را گرفتم آنکه جهانی به یاد ما بودند دگر چه فایده از یاد میرسد ما را حدیث قصه سهراب و نوشداروی او فسانه نیست کز اجداد میرسد ما را اگر که دجله پر از قایق نجات شود پس از خرابی بغداد میرسد ما را به چاه گور دگر منعکس شود فریاد چه جای داد که بیداد میرسد ما را تو...
-
من بغض سنگینم، سکوتم، تو صدایم باش - ناصر فیض
چهارشنبه 3 آذر 1395 16:58
من بغض سنگینم، سکوتم، تو صدایم باش حرفی بزن! هنگامه ی آوازهایم باش آنجا تو، اینجا هر چه از من دور و بیگانه است ای دور نزدیک! ای همین جا! آشنایم باش یک سو خدا، یک سو پُر از اهریمن و طوفان وقتی خدایی نیست با من، ناخدایم باش دنبال خود می گردم و گم می شوم در خویش در جاده های سمت پیدا پا به پایم باش تا با جنون و عشق درگیرم...
-
در سرم عشق تو سودایی خوش است - عراقی
دوشنبه 1 آذر 1395 14:54
در سرم عشق تو سودایی خوش است در دلم شوقت تمنایی خوش است ناله و فریاد من هر نیمشب بر در وصلت تقاضایی خوش است تا نپنداری که بیروی خوشت در همه عالم مرا جایی خوش است با سگان گشتن مرا هر شب به روز بر سر کویت تماشایی خوش است گرچه میکاهد غم تو جان من یاد رویت راحت افزایی خوش است در دلم بنگر، که از یاد رخت بوستان و باغ و...
-
دلم در نزد جانان است امشب - فایز
دوشنبه 1 آذر 1395 11:32
دلم در نزد جانان است امشب چو مرغ نیم بریانست امشب کبابی از دل فایز بسازید که سرو ناز مهمان است امشب فایز
-
غزل شماره ۲ - مناجات
دوشنبه 1 آذر 1395 08:48
علی ای همای رحمت تو چه آیتی خدا را که به ماسوا فکندی همه سایه هما را دل اگر خداشناسی همه در رخ علی بین به علی شناختم به خدا قسم خدا را به خدا که در دو عالم اثر از فنا نماند چو علی گرفته باشد سر چشمه بقا را مگر ای سحاب رحمت تو بباری ارنه دوزخ به شرار قهر سوزد همه جان ماسوا را برو ای گدای مسکین در خانه علی زن که نگین...
-
عین خزون - مسعود فردمنش
دوشنبه 1 آذر 1395 07:11
بهار دارم عین خزون چه این زمون ، چه اون زمون در حسرت مال و منال دارم میرم رو به زوال هر روز یه پله پس میرم همین روزا ز نفس میرم از بس نشستم انتظار رفته ز یادم لاله زار چراغ خونه م روشنه روشن نه ! سوسو می زنه چرخم نمی چرخه ولی چرخش می دم با یا علی مسعود فردمنش
-
در کمین خنده اى زیبا نشسته دوربین - کاظم بهمنی
جمعه 28 آبان 1395 08:13
در کمین خنده اى زیبا نشسته دوربین هى شکارش مى کند این بخت بسته؛دوربین خیره بر کیک تولد شمع ها را فوت کرد غنچه ى لب هاى اورا چید دست دوربین بى خبر از من خودش انگار کرده برقرار باز با یک سوژه،پیوندى خجسته دوربین روبه پایان است مهمانى ولى حس مى کن کادرهاى بیشمارى را نبسته دوربین داغ کرده مثل عکاسش،بریده،منتها نیست مثل...