-
از پشت پنجره همه جا مــِــه گرفــته اسـت - مجیـد بابازاده
چهارشنبه 15 دی 1395 10:04
از پشت پنجره همه جا مــِــه گرفــته اسـت متنِ تمـــامِ منظره ها، مــِــه گرفـــته اسـت گـــم کـــــــرده اند راهِ زمین را فرشـــتــه ها از بــَـس که آسمانِ خدا مــِــه گرفتــه اسـت میخواســـتم که ســاکن شهر شـــما شـــوم امــّــا هوای شهــر شمــا مــِــه گرفــته اسـت بی تو هــوای شاعـــرِ ابیــــاتِ ایـــــن غزل یا...
-
زمین شناسِ حقیری تو را رصد می کرد - کاظم بهمنی
چهارشنبه 15 دی 1395 08:17
زمین شناسِ حقیری تو را رصد می کرد به تو، ستاره ی خوبم نگاه بد می کرد کنارت ای گل زیبا، شکسته شد کمرم کسی که محو تو می شد، مرا لگد می کرد تو ماه بودی و بوسیدنت، نمی دانی چه ساده داشت مرا هم بلند قد می کرد بگو به ساحل چشم ات که من نرفته، چطور؟ به سمت جاذبه ای تازه جزر و مد می کرد چه دیده ها که دلت را به وعده خوش کردند...
-
گاهی همین که دل به کسی بستهای، بس است - سیدمهدی طباطبایی یاسین
چهارشنبه 15 دی 1395 08:10
گاهی همین که دل به کسی بستهای، بس است بغضت ترکترک شدو نشکستهای، بس است گاهی فقط همین که به امّیدِ دیگری از خود غریبهتر شدی و خستهای، بس است اهل زمین همیشه زمینگیر میشوند یک بال اگر از این قفست رَستهای، بس است در مرزِ عشق و وصل، تو ابنالسّلام باش با اینهمه تضاد،چو پیوستهای،بس است این دور، دورِ حدِّ اقلهای...
-
تو خواهی رفت، دیگر حرف چندانی نمی ماند - حسین زحمتکش
سهشنبه 14 دی 1395 17:53
تو خواهی رفت، دیگر حرف چندانی نمی ماند چه باید گفت با آن کس که می دانی نمی ماند؟ ! بمان و فرصت قدری تماشا را مگیر از ما تو تا آبی بنوشانی به من، جانی نمی ماند برایم قابل درک است اگر چشمت به راهم نیست برای اهل دریا شوق بارانی نمی ماند همین امروز داغی بر دلم بنشان که در پیری برای غصه خوردن نیز دندانی نمی ماند اگر دستم...
-
نه مثل کوه محکمم نه مثل رود جارى ام - سید تقی سیدی
سهشنبه 14 دی 1395 15:11
نه مثل کوه محکمم نه مثل رود جارى ام نه لایقم به دشمنى نه آن که دوست دارى ام تو آن نگاه خیره اى در انتظار آمدن من آن دو پلک خسته که به هم نمى گذارى ام تو خسته اى و خسته تر منم که هرز مى روم تو از همه فرارى و من از خودم فرارى ام زمانه در پى تو بود و لو ندادمت ولى مرا به بند مى کشد به جرم راز دارى ام شناختند عامیان من و...
-
دوباره ماهی سرخ دوباره آبی آب - شهیار قنبری
سهشنبه 14 دی 1395 11:55
دوباره ماهی سرخ دوباره آبی آب دوباره عیدی من غزلای ترد ناب دوباره دستای تو سفره ی هفت سین من وقت تحویل بهار ساعت عاشق شدن دوباره مادر بزرگ رخت نو سوزن زده تخم مرغ رنگی هم از قفس در اومده ! ساز بر ناز تو کو؟ نت به نت از ما بگو از ترانه چکه کن در بهار شست و شو دوباره لمس علف عطر زاییدن گل دوباره رنگین کمون روی تنهایی بل...
-
می سوزم و می سوزم - شهیار قنبری
سهشنبه 14 دی 1395 11:48
می سوزم و می سوزم ، با زخم تو می سازم با هر غزل چشمت ، من قافیه می بازم پیش از تو فقط شعرم ، معراج غرورم بود ای از همه بالا تر ، اینک به تو می نازم این سفره ی خالی را تو نان غزل دادی ای پر برکت گندم ، من از تو می آغازم من اهل زمین بودم ، فواره نشین بودم با دست تو پیدا شد ، بال همه پروازم از شبنم هر لاله ، اسب و کوزه...
-
بغض خانگی من - شهیار قنبری
سهشنبه 14 دی 1395 11:47
بااین ترانه برگردیم به هفده سالگی من به خنده های بی وقفه به بغض خانگی من به امتحان شهریور به وحشت شب آخر به لحظه های تقلب خط خطی گوشه ی دفتر آن گلابدان قدیمی درکدامین صخره افتاد شاپرک بانوی آواز درکجای شعله جان داد درکجای کوچه گم شد سکه ی جوانی ما بگوکجا به گل نشست کشتی بادبانی ما بوی خوب گندم چه شد؟ هفته ی خاکستری...
-
این شکسته چنگ بی قانون - مهدی اخوان ثالث
سهشنبه 14 دی 1395 09:33
این شکسته چنگ بی قانون رام چنگ چنگی شوریه رنگ پیر گاه گویی خواب می بیند خویش را در بارگاه پر فروغ مهر طرفه چشم نداز شاد و شاهد زرتشت یا پریزادی چمان سرمست در چمنزاران پاک و روشن مهتاب می بیند روشنیهای دروغینی کاروان شعله های مرده در مرداب بر جبین قدسی محراب می بیند یاد ایام شکوه و فخر و عصمت را می سراید شاد قصه ی...
-
نالدم پای که چند از پی یارم بدوانی - شهریار
دوشنبه 13 دی 1395 17:04
نالدم پای که چند از پی یارم بدوانی من بدو میرسم اما تو که دیدن نتوانی من سراپا همه شرمم تو سراپا همه عفت عاشق پا به فرارم تو که این درد ندانی چشم خود در شکن خط بنهفتم که بدزدی یک نظر در تو ببینم چو تو این نامه بخوانی به غزل چشم تو سرگرم بدارم من و زیباست که غزالی به نوای نی محزون بچرانی از سرهر مژه ام خون دل آویخته...
-
اگر تو فارغی از حال دوستان یارا - سعدی
دوشنبه 13 دی 1395 10:23
اگر تو فارغی از حال دوستان یارا فراغت از تو میسر نمیشود ما را تو را در آینه دیدن جمال طلعت خویش بیان کند که چه بودست ناشکیبا را بیا که وقت بهارست تا من و تو به هم به دیگران بگذاریم باغ و صحرا را به جای سرو بلند ایستاده بر لب جوی چرا نظر نکنی یار سروبالا را شمایلی که در اوصاف حسن ترکیبش مجال نطق نماند زبان گویا را که...
-
به یادت - قیصر امین پور
دوشنبه 13 دی 1395 08:57
دو دستم ساقه سبز دعایت گـل اشـکم نثـار خاک پایـت دلم در شاخه یاد تو پیچیـد چو نیلوفر شکفتـم در هوایت به یادت داغ بـر دل مـی نشانـم زدیده خون به دامن می فشانم چو نــی گر نالم از سوز جـدایـی نیستان را به آتش می کشانم به یادت ای چـراغ روشـن مـن ز داغ دل بسوزد دامـن مـن ز بس در دل گل یادت شکوفاست گرفتـه بـوی گـل پیــراهن...
-
پاتوق - افشین یداللهی
سهشنبه 7 دی 1395 15:13
همین که پیش هم باشیم،همین که فرصتی باشه همین که گاهی چشمامون،تو چشم آسمون واشه همین که گاهی دنیار و با چشمای تو می بینم همین که چشم به راه تو میون آینه می شینم بازم حس می کنم زنده ام بازم حس می کنم هستم بگو با بودنت دل رو به کی غیر تو می بستم همین که میشه یادت بود،تو روزایی که درگیرم که گاهی ساده می خندم،گاهی سخت...
-
با ساعت دلم - محمدعلی بهمنی
دوشنبه 6 دی 1395 18:42
با ساعت دلم وقت دقیق آمدن تُوست من ایستاده ام مانند تک درخت سر کوچه با شاخه هایی از آغوش با برگ های از بوسه با ساعت غرورم اما من ایستاده ام با شاخه هایی از تابستان با برگ هایی از پاییز هنگام شعله ور شدن من هنگام شعله ور شدن تُوست ها . . . چشم ها را می بندم ها . . . گوش ها را می گیرم با ساعت مشامم اینک وقت عبور عطر تن...
-
چو ابرویت نچمیدی به کام گوشه نشینی - شهریار
دوشنبه 6 دی 1395 16:58
چو ابرویت نچمیدی به کام گوشه نشینی برو که چون من و چشمت به گوشه ها بنشینی چو دل به زلف تو بستم به خود قرار ندیدم برو که چون سر زلفت به خود قرار نبینی به جان تو که دگر جان به جای تو نگزینم که تا تو باشی و غیری به جای من نگزینی ز باغ عشق تو هرگز گلی به کام نچیدم به روز گلبن حسنت گلی به کام نچینی نگین حلقه رندان شدی که...
-
آن شب صدای گریه و فریاد می آمد - حامد ابراهیم پور
دوشنبه 6 دی 1395 15:50
آن شب صدای گریه و فریاد می آمد آن شب تو تنها مانده بودی، باد می آمد آن شب صدایی شیشه ها را مضطرب می کرد باران تندی در امیر آباد می آمد ... باران نه...از چشم زمین انگار سیلی که با نعش مشتی ماهی آزاد می آمد باران نه...اشک شادی اردی جهنم بود وقتی برای زادن خرداد می آمد دنیا شبیه کوسه ای مشتاق خون ات بود در آب اگر یک قطره...
-
قسمت این بود که من با تو معاصر باشم - غلامرضا طریقی
دوشنبه 6 دی 1395 08:53
قسمت این بود که من با تو معاصر باشم تا در این قصــــه پر حادثــه حاضــــر باشم حکم پیشانی ام این بود که تو گم شوی و من بــه دنبال تو یک عمر مسافــــر باشـــم تو پری باشـــی و تا آن سوی دریا بروی من به سودای تو یک مرغ مهاجر باشم قسمت این بود، چرا از تو شکایت بکنم؟ یا در این قصـــه بــــه دنبال مقصر باشم؟ شاید این گونه...
-
صوفی بیا که آینه صافیست جام را - حافظ
یکشنبه 5 دی 1395 18:32
صوفی بیا که آینه صافیست جام را تا بنگری صفای می لعل فام را راز درون پرده ز رندان مست پرس کاین حال نیست زاهد عالی مقام را عنقا شکار کس نشود دام بازچین کان جا همیشه باد به دست است دام را در بزم دور یک دو قدح درکش و برو یعنی طمع مدار وصال دوام را ای دل شباب رفت و نچیدی گلی ز عیش پیرانه سر مکن هنری ننگ و نام را در عیش نقد...
-
در شعرهای من - علیرضا روشن
یکشنبه 5 دی 1395 12:44
در شعرهای من ممکن است ماه، راه شود و کوه، دریا اما درد کماکان همان است که بود. علیرضا روشن
-
چه میکنی؟ - مهدی اخوان ثالث
یکشنبه 5 دی 1395 09:26
چه میکنی؟ چه میکنی؟ درین پلید دخمه ها سیاهها ، کبودها بخارها و دودها ؟ ببین چه تیشه میزنی به ریشه ی جوانیت به عمر و زندگانیت به هستیت ، جوانیت تبه شدی و مردنی به گورکن سپردنی چه می کنی ؟ چه می کنی ؟ چه می کنم ؟ بیا ببین که چون یلان تهمتن چه سان نبرد می کنم اجاق این شراره را که سوزد و گدازدم چو آتش وجود خود خموش و سرد...
-
جنگجو - شهیار قنبری
شنبه 4 دی 1395 11:49
شعری بر آب ، دشنه در خواب اسبی در مه ، مهتاب در مرداب زخمگاه آهو ، چشم براه جادو جنگجو ، جنگجو از آشتی بگو عقاب بی پر ، بستر خاکستر طاووس در آتش ، سرداری بی سر چه شد؟ چه شد؟ پایان قفس چه شد؟ چه شد؟ نور مقدس جنگجو ، جنگجو از آشتی بگو پای این کتیبه ی شکسته پا دراز کن ای همیشه خسته کنار ستون های در خونگاه دست ما جان پناه...
-
نیامدم که بخواهم کنار من باشی - ناصرفیض
سهشنبه 30 آذر 1395 16:52
نیامدم که بخواهم کنار من باشی میان این همه بیگانه یار من باشی دلم گرفته تر از بغض مهربان شماست مباد آن که شما غمگسار من باشی تو ای ستاره ی وحشی که کهکشان زادی مخواه روی زمین بر مدار من باشی من از اهالی عشقم، نه از حوالی جبر خطاست این که تو در اختیار من باشی ولی، نه! من که در اینجا دچار پاییزم چگونه از تو نخواهم بهار...
-
مرا به خلسه میبرد حضور ناگهانیت - کاظم بهمنی
سهشنبه 30 آذر 1395 09:44
مرا به خلسه میبرد حضور ناگهانیت سلام وحال پرسی و شروع خوش زبانیت فقط نه کوچه باغ ما،فقط نه اینکه این محل احاطه کرده شهر را شعاع مهربانیت دوباره عهد میکنی که نشکنی دل مرا چه وعده ها که میدهی به رغم ناتوانیت جواب کن به جز مرا،صدا بزن شبی مرا و جای تازه بازکن میان زندگانیت بیا فقط خبر بده مرا قبول کرده ای سپس سر مرا ببر...
-
دیشب ای بهتر ز گل در عالم خوابم شکفتی - سیمین بهبهانی
پنجشنبه 25 آذر 1395 16:10
دیشب ای بهتر ز گل در عالم خوابم شکفتی شاخ نیلوفر شدی در چشم پر آبم شکفتی ای گل وصل از تو عطر آگین نشد آغوش گرمم گرچه بشکفتی ولی در عالم خوابم شکفتی برلبش ای بوسه ی شیرین تر از جان غنچه کردی گل شدی بر سینه ی همرنگ سیمایم شکفتی شام ابرآلود طبعم را دمی چون روز کردی آذرخشی بودی و در جان بی تایم شکفتی یک رگم خالی نماند از...
-
صلاح کار کجا و من خراب کجا - حافظ
چهارشنبه 24 آذر 1395 18:21
صلاح کار کجا و من خراب کجا ببین تفاوت ره کز کجاست تا به کجا دلم ز صومعه بگرفت و خرقه سالوس کجاست دیر مغان و شراب ناب کجا چه نسبت است به رندی صلاح و تقوا را سماع وعظ کجا نغمه رباب کجا ز روی دوست دل دشمنان چه دریابد چراغ مرده کجا شمع آفتاب کجا چو کحل بینش ما خاک آستان شماست کجا رویم بفرما از این جناب کجا مبین به سیب...
-
چرا برای تو این حرف ساده روشن نیست - ناصر فیض
چهارشنبه 24 آذر 1395 16:54
چرا برای تو این حرف ساده روشن نیست؛ پُر است این چمدان از تو، چیزی از من نیست سفر همیشه به نام تو می شود آغاز که بی حضور تو تکلیف جاده روشن نیست چگونه نشکنم ای عشق! ای عذاب بلیغ! دل است این که به من داده اند، آهن نیست فریب وسوسه خوردن گناه آدم بود گناه آدم و حوّا که سیب خوردن نیست! نگاه کن! همه چیز از نگاه من پیداست...
-
هر شب برای من دو سه ـ رویا می آوری - غلامرضا طریقی
چهارشنبه 24 آذر 1395 08:52
هر شب برای من دو سه ـ رویا می آوری خورشیدی و ستاره به دنیا می آوری! با یک پیاله آب خوش و چند پُک هوا مثل گذشته، حال مرا جا می آوری تنها معلّمی تو که از این همه کتاب زنگ حساب دفتر انشا می آوری! در آیه نخست اشارات هر شبت «والّیل» را به خاطر لیلا می آوری! گاهی مرا که در دل تو جا نداشتم می خوانی و بهانه ی بی جا می آوری!...
-
اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را - حافظ
سهشنبه 23 آذر 1395 18:22
اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را بده ساقی می باقی که در جنت نخواهی یافت کنار آب رکن آباد و گلگشت مصلا را فغان کاین لولیان شوخ شیرین کار شهرآشوب چنان بردند صبر از دل که ترکان خوان یغما را ز عشق ناتمام ما جمال یار مستغنی است به آب و رنگ و خال و خط چه حاجت روی زیبا را من از آن...
-
نمی داند دل تنها میان جمع هم تنهاست - فاضل نظری
سهشنبه 23 آذر 1395 17:41
نمی داند دل تنها میان جمع هم تنهاست مرا افکنده در تنگی که نام دیگرش دریاست تو از کی عاشقی؟ این پرسش آیینه بود از من خودش از گریه ام فهمید مدت هاست مدت هاست به جای دیدن روی تو در «خود» خیره ایم ای عشق! اگر آه تو در آیینه پیدا نیست عیب از ماست جهان بی عشق چیزی نیست جز تکرار یک تکرار اگر جایی به حال خویش باید گریه کرد...
-
فال نیک - قیصر امین پور
سهشنبه 23 آذر 1395 09:05
گفتی: غزل بگو! چه بگویم؟ مجال کو؟ شیرین من، برای غزل شور و حال کو؟ پر می زند دلم به هوای غزل، ولی گیرم هوای پر زدنم هست، بال کو؟ گیرم به فال نیک بگیرم بهار را چشم و دلی برای تماشا و فال کو؟ تقویم چارفصل دلم را ورق زدم آن برگهای سبِِِِزِِِ سرآغاز سال کو؟ رفتیم و پرسش دل ما بی جواب ماند حال سؤال و حوصله قیل و قال کو؟...