-
من از تو راه برگشتی ندارم - روزبه بمانی
یکشنبه 10 بهمن 1395 12:15
من از تو راه برگشتی ندارم تو از من نبض دنیامو گرفتی تمام جاده ها رو دوره کردم تو قبلا رد پاهامو گرفتی من از تو راه برگشتی ندارم به سمت تو سرازیرم همیشه تو می دونی اگه از من جداشی منم که سمت تو میرم همیشه من از تو راه برگشتی ندارم به سمت تو سرازیرم همیشه تو می دونی اگه از من جداشی منم که سمت تو میرم همیشه مسیر جاده...
-
تاک همسایه - سوسن درفش
دوشنبه 4 بهمن 1395 20:46
شبیه تاک همسایه ! دلم سر می کشد بر روی ایوانت ! و یامانندآن گنجشگ تنهایی که از دستان گرمت دانه های عشق می چیند برای دیدنت هر روز می آیم ویا مثل درختی پر شکوفه سیب یا گیلاس شبیه نو عروسی نوجوان از شیطنت سرشار که روی شانه های عابری خسته شکوه عشق می ریزد برای دیدنت این راه را هر لحظه می پایم! تویی آن رهگذر ! مانند لبخندی...
-
این بحر وجود آمده بیرون ز نهفت - خیام
دوشنبه 4 بهمن 1395 15:58
این بحر وجود آمده بیرون ز نهفت کس نیست که این گوهر تحقیق بسفت هر کس سخنی از سر سودا گفتند زآن روی که هست کس نمیداند گفت خیام
-
منم درختی که ... - علیرضا روشن
دوشنبه 4 بهمن 1395 12:28
منم درختی که برگ هایش را ریخت تا تو ماه را از میان شاخه هایش تماشا کنی. علیرضا روشن
-
دستگیره در را که می گیری - علیرضا روشن
دوشنبه 4 بهمن 1395 12:23
دستگیره در را که می گیری پرنده ای بال می گشاید پلنگی خیز بر می دارد نهنگی باله می جنباند کودکی برای اولین بار روی پا می ایستد تا بروند مانندِ تو که دستگیره در را گرفته ای. علیرضا روشن
-
مشو، مشو، ز من خستهدل جدا ای دوست - عراقی
یکشنبه 3 بهمن 1395 15:59
مشو، مشو، ز من خستهدل جدا ای دوست مکن، مکن، به کفاند هم رها ای دوست برس، که بیتو مرا جان به لب رسید، برس بیا که بر تو فشانم روان، بیا ای دوست بیا، که بیتو مرا برگ زندگانی نیست بیا، که بیتو ندارم سر بقا ای دوست اگر کسی به جهان در، کسی دگر دارد من غریب ندارم مگر تو را ای دوست چه کردهام که مرا مبتلای غم کردی؟ چه...
-
اگر خواهی بسوزانی جهان را - فایز
یکشنبه 3 بهمن 1395 11:19
اگر خواهی بسوزانی جهان را رخی بنما بیفشان گیسوان را بت فایز اشارت کن به ابروت بکش تیغ و بکش پیر و جوان را فایز
-
زندگینامه - مهدی اخوان ثالث
یکشنبه 3 بهمن 1395 09:16
شاعر بزرگ پارسی ، مهدی اخوان ثالث در سال ۱۳۰۷ در توس نو مشهد چشم به جهان گشود . پدرش از مردم یزد بود که در جوانی به مشهد مهاجرت کرد و در این شهر سکونت اختیار نمود و در آنجا با دختری به نام مریم ازدواج کرد و به شغل داروهای گیاهی و سنتی اشتغال ورزید . اخوان به هنگام تولد با یک چشم وارد این جهان شد اما پس از مدتی چشم...
-
آن کس که می بایست با من همسفر باشد - غلامرضا طریقی
یکشنبه 3 بهمن 1395 08:59
آن کس که می بایست با من همسفر باشد باید کمی هم از خودم دیوانه تر باشد ! یاری چنان چون ویس، می خواهم که با عاشق انگیزه اش در کار سودا سر به سر باشد ! شیری که با آمیختن با آهویی مغموم مصداق رویا گونه ی شیر و شکر باشد ماه ی که در عین ظرافت هر چه «عشق» اش گفت فرمان بَرَد حتی اگر شق القمر باشد ! یاری که همچون شعرهای حضرت...
-
دل من ز بیقراری چو سخن به یار گویم - هاتف اصفهانی
یکشنبه 3 بهمن 1395 08:49
دل من ز بیقراری چو سخن به یار گویم نگذاردم که حال دل بیقرار گویم شنود اگر غم من نه غمین نه شاد گردد به کدام امیدواری غم خود به یار گویم هاتف اصفهانی
-
بیدار شو - مسعود فردمنش
یکشنبه 3 بهمن 1395 08:02
در خواب ناز رفته یی عمریست گویا خفته یی از حکمتی غافل مشو همچون شب آشفته یی * بیدار شو، بیدار شو غفلت مکن ، هوشیار شو رخصت بگیر از نفس خویش آماده ئ دیدار شو ** برخیز رفته در خواب دنیا نشسته در آب کشتی نوح خود را فریاد کرده ، دریاب *** هوا ی تازه بردار الماس و زر ، گران نیست کالای هر دکانی در کار هر دکان نیست ****...
-
دیر آمدی که دست ز دامن ندارمت - شهریار
شنبه 2 بهمن 1395 17:41
دیر آمدی که دست ز دامن ندارمت جان مژده داده ام که چوجان در برارمت تا شویمت از آن گل عارض غبار راه ابری شدم ز شوق که اشگی ببارمت عمری دلم به سینه فشردی در انتظار تا درکشم به سینه و در بر فشارمت این سان که دارمت چو لئیمان نهان ز خلق ترسم بمیرم و به رقیبان گذارمت داغ فراق بین که طربنامه وصال ای لاله رخ به خون جگر می...
-
ریختم با نوجوانی باز طرح زندگانی - شهریار
جمعه 1 بهمن 1395 17:03
ریختم با نوجوانی باز طرح زندگانی تا مگر پیرانه سر از سر بگیرم نوجوانی آری آری نوجوانی می توان از سرگرفتن گر توان با نوجوانان ریخت طرح زندگانی گرچه دانم آسمان کردت بلای جان ولیکن من به جان خواهم ترا عشق ای بلای آسمانی ناله نای دلم گوش سیه چشمان نوازد کاین پریشان موغزالان را بسی کردم شبانی گوش بر زنگ صدای کودکانم تا چه...
-
با آنکه بی دلیل رها می کنی مرا - فاضل نظری
سهشنبه 28 دی 1395 17:30
با آنکه بی دلیل رها می کنی مرا آنقدر عاشقم که نمی پرسمت چرا؟ در پیچ و تاب عشق، به معنای هجر نیست رودی ز رود دیگر اگر می شود جدا خون می خوریم در غم و حرفی نمی زنیم ما عاشق توایم همین است ماجرا خوش باد روح آنکه به ما با کنایه گفت گاهی به قدر صبر بلا می دهد خدا حق با تو بود هر چه بکوشد نمی رسد شیر نفس بریده به آهوی تیزپا...
-
همین قدر از تو می دانم که بر خاکی نمی تازی - فاضل نظری
چهارشنبه 22 دی 1395 17:32
همین قدر از تو می دانم که بر خاکی نمی تازی مگر بر پشته ای از کشته ها پرچم برافرازی به ابرویت قسم وقتی غضب کردی یقین دارم که می خواهی مرا با یک نگاه از پا بیندازی بزن چنگی به گندمزار گیسویت مگر قدری زکات خون دل های فقیران را بپردازی به شرط آبرو با جان قمار عشق کن با ما که ما جز باختن چیزی نمی خواهیم از این بازی از این...
-
طبعم از لعل تو آموخت در افشانیها - شهریار
چهارشنبه 22 دی 1395 17:22
طبعم از لعل تو آموخت در افشانیها ای رخت چشمه خورشید درخشانیها سرو من صبح بهار است به طرف چمن آی تا نسیمت بنوازد به گل افشانیها گر بدین جلوه به دریاچه اشگم تابی چشم خورشید شود خیره ز رخشانیها دیده در ساق چو گلبرگ تو لغزد که ندید مخمل اینگونه به کاشانه کاشانیها دارم از زلف تو اسباب پریشانی جمع ای سر زلف تو مجموع...
-
هر چه این احساس را در انزوا پنهان کند - نجمه زارع
چهارشنبه 22 دی 1395 16:39
هر چه این احساس را در انزوا پنهان کند می تواند از خودش تا کی مرا پنهان کند؟ عشق، قابیل است؛ قابیلی که سرگردان هنوز کشته خود را نمی داند کجا پنهان کند! در خودش، من را فرو خورده ست، می خواهد چه قدر ماه را بیهوده پشت ابرها پنهان کند؟! هرچه فریاد است از چشمان او خواهم شنید! هر چه را او سعی دارد بی صدا پنهان کند... آه!،...
-
گریه رو به خنده بفروش - شهیار قنبری
چهارشنبه 22 دی 1395 11:47
تازه شو,تازه مث همین ترانه فکر جنگل باش,اگه باغ تو سوخته فکر شاعر گرسنه باش ,همون که حتی یه غزل به شیطون نفروخته فکر نو کردن شب باش و سپیده فکر دستی باش که دنبال کلیده فکر من باش, که هنوز مث قدیمم با همون رفاقت و همون سخاوت با همون دل دل نبضی که همیشه برای تو میزنه تا بینهایت اگه سقفمون شکسته میتونیم از نو بسازیم...
-
شاخه را محکم گرفتن این زمان بی فایده است - کاظم بهمنی
چهارشنبه 22 دی 1395 09:52
شاخه را محکم گرفتن این زمان بی فایده است برگ می ریزد، ستیزش با خزان بی فایده است باز می پرسی چه شد که عاشق جبرت شدم در دل طوفان که باشی بادبان بی فایده است بال وقتی بشکند از کوچ هم باید گذشت دست و پا وقتی نباشد نردبان بی فایده است تا تو بوی زلفها را می فرستی با نسیم سعی من در سر به زیری بی گمان بی فایده است تیر از...
-
زندگی یک چمدان است که می آوریش - علیرضا آذر
سهشنبه 21 دی 1395 11:51
زندگی یک چمدان است که می آوریش بار و بندیل سبک می کنی و می بریش خودکشی،مرگ قشنگی که به آن دل بستم دسته کم هر دو سه شب سیر به فکرش هستم گاه و بیگاه پُر از پنجره های خطرم به سَرم می زند این مرتبه حتما بپرم گاه و بیگاه شقیقه ست و تفنگی که منم قرص ماهی که تو باشی و پلنگی که منم چمدان دست تو و ترس به چشمان من است این غم...
-
با سقوط دستای ما - شهیار قنبری
سهشنبه 21 دی 1395 11:45
با سقوط دستای ما در تنم چیزی فرو ریخت هجرتت اوج صدامو از فراز شاخه آویخت ای زلالِ سبزِ جاری جای خوبِ غسل تعمید بی تو باید مرد و پژمرد ز یر خاک باغچه پوسید فصلی که من با تو ما شد فصل سبز خواهش برگ فصلی ما بی تو من شد فصل خاکستریِ مرگ تو بگو جز تو کدوم رود ناجی لب تشنگی بود جز تو آغوش کدوم باغ سایه گاه خستگی بود بی تو...
-
چشم، زیتون سبز در کاسه، سینهها، سیب سرخ در سینی - غلامرضا طریقی
سهشنبه 21 دی 1395 08:46
چشم، زیتون سبز در کاسه، سینهها، سیب سرخ در سینی لب میان سفیدی صورت، چون تمشکی نهاده بر چینی سرخ یا سبز؟ سبز یا قرمز؟ ترش یا تلخ؟ تلخ یا شیرین؟ تو خودت جای من اگر باشی، ابتدا از کدام میچینی؟ با نگاهی، تبسمی، حرفی، دربیاور مرا از این تردید ای نگاهت محصل شیطان! اخمهایت معلم دینی! هر لبت یک کبوتر سرخ است، روی سیمی...
-
من گفته بودم عاشقم، اما فراموشش کن ای دوست! - ناصر فیض
دوشنبه 20 دی 1395 16:53
من گفته بودم عاشقم، اما فراموشش کن ای دوست! از عشق اگر یک شعله در من مانده خاموشش کن ای دوست نشنیده گیر آری اگر از عشق، حرفی با تو گفتم مُرد آن عروس آرزوها پنبه در گوشش کن ای دوست من تا سراب عاشقی صد بار از این دریا گذشتم چون موج از این افسانه بگذر، ترک آغوشش کن ای دوست میخواستم با عشق فرداهای روشن را ببینم دیگر...
-
رفتیم اگر ملول شدی از نشست ما - سعدی
دوشنبه 20 دی 1395 11:06
رفتیم اگر ملول شدی از نشست ما فرمای خدمتی که برآید ز دست ما برخاستیم و نقش تو در نفس ما چنانک هر جا که هست بی تو نباشد نشست ما با چون خودی درافکن اگر پنجه میکنی ما خود شکستهایم چه باشد شکست ما جرمی نکردهام که عقوبت کند ولیک مردم به شرع مینکشد ترک مست ما شکر خدای بود که آن بت وفا نکرد باشد که توبهای بکند بت پرست...
-
تا تو بودی در شبم، من ماه تابان داشتم - کاظم بهمنی
دوشنبه 20 دی 1395 09:36
تا تو بودی در شبم، من ماه تابان داشتم روبروی چشم خود چشمی غزلخوان داشتم حال اگر چه هیچ نذری عهده دار ِ وصل نیست یک زمان پیشآمدی بودم که امکان داشتم ماجراهایی که با من زیر باران داشتی شعر اگر می شد قریب پنج دیوان داشتم بعد تو بیش از همه فکرم به این مشغول بود من چه چیزی کمتر از آن نارفیقان داشتم؟! ساده از «من بی تو می...
-
این روزها سخاوت باد صبا کم است - محمد سلمانی
یکشنبه 19 دی 1395 15:07
این روزها سخاوت باد صبا کم است یعنی خبر ز سوی تو این روزها کم است اینجا کنار پنجره تنها نشسته ام در کوچه ای که عابر درد آشنا کم است من دفتری پر از غزلم، ناب ناب ناب چشمی که عاشقانه بخواند مرا کم است باز آ ببین که بی تو در این شهر پر ملال احساس ، عشق ، عاطفه ، یا نیست یا کم است اقرار می کنم که در اینجا بدون تو حتی برای...
-
دنـیـا بـه دور شهـر تــو دیــوار بسته است - نجمه زارع
جمعه 17 دی 1395 16:42
دنـیـا بـه دور شهـر تــو دیــوار بسته است هــر جـمـعـه راه سمت تــو انـگـار بسته است کى عید می رسد که تکانى دهم به خویش؟ هر گوشه از اتاق دلم تار بسته است! شبها به دور شمع،کسى چرخ می خورد پروانهایی که دل به دلِ یار بسته است از تو همیشه حرف زدن کار مشکلى است در می زنیم و خانه گفتار بسته است! باید به دست شعر نمی دادم عشق...
-
مثل آن مرداب غمگینی که نیلوفر نداشت - مریم آرام
پنجشنبه 16 دی 1395 16:48
مثل آن مرداب غمگینی که نیلوفر نداشت حال من بد بود اما هیچ کس باور نداشت! خوب می دانم که "تنهایی" مرا دق می دهد عشق هم در چنته اش چیزی از این بهتر نداشت! آنقدر می ترسم از بی رحمی پاییز که ترس من را روز پایانی شهریور نداشت! زندگی ظرف بلوری بود کنج خانه ام ناگهان افتاد از چشمم، ولی مو برنداشت! حال من، حال گل...
-
چگونه باشی و چشم از نگاه بردارم ؟ - حامد عسکری
چهارشنبه 15 دی 1395 17:38
چگونه باشی و چشم از نگاه بردارم ؟ چگونه از ته یک چاه ماه بردارم ؟ چه فرق دارد وقتی همیشه می بازم سپید بردارم یا سیاه بردارم ؟ همیشه دلخوشی ام بوده آخر بازی یکی دو مهره به عمد اشتباه بردارم که تو برنده شوی از شکوه خندی تو برای دلهره ام سرپناه بردارم تو مثل قلیانی ، لب گذار روی لبم به قدر ظرفیتم از تو آه بردارم به لطف...
-
دو ساعتی که به اندازهی دو سال گذشت - نجمه زارع
چهارشنبه 15 دی 1395 15:16
دو ساعتی که به اندازهی دو سال گذشت تمام عمرِ من انگار در خیال گذشت ببند پنجرهها را که کوچه ناامن است... نسیم آمد و نشنید و بیخیال گذشت درست روی همین صندلی تو را دیدم نگاه خیرهی تو... لحظهای که لال گذشت چه ساعتیست ببخشید؟... ساده بود اما چهها که از دل تو با همین سؤال گذشت... گذشت و رفت و به تو فکر میکنم ـ تنها...