شعر و دکلمه
شعر و دکلمه

شعر و دکلمه

بیدار شو - مسعود فردمنش


در خواب ناز رفته یی

عمریست گویا خفته یی

از حکمتی غافل مشو

همچون شب آشفته یی

*

بیدار شو، بیدار شو

غفلت مکن ، هوشیار شو

رخصت بگیر از نفس خویش

آماده ئ دیدار شو

**

برخیز رفته در خواب

دنیا نشسته در آب

کشتی نوح خود را

فریاد کرده ، دریاب

***

هوا ی تازه بردار

الماس و زر ، گران نیست

کالای هر دکانی

در کار هر دکان نیست

****

بگذار و بگذر از دل

گر با تو دل نیامد

مرکب رسیده از راه

با آیه ئ خوش آمد

*****

دل این و دلبر اینجاست

دنیای محشر اینجاست

چیزی نبوده تا حال

آغاز و آخر اینجاست

******

زهری به شعر ما نیست

گر هست بر ملا کن

گر جمله خیر خیراست

همسایه را صدا کن



مسعود فردمنش

 

 

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.