-
ای مرا یک بارگی از خویشتن کرده جدا -
یکشنبه 8 اسفند 1395 11:31
ای مرا یک بارگی از خویشتن کرده جدا گر بدآن شادی که دور از تو بمیرم مرحبا دل ز غم رنجور و تو فارغ ازو وز حال ما بازپرس آخر که: چون شد حال آن بیمار ما؟ شب خیالت گفت با جانم که: چون شد حال دل؟ نعره زد جانم که: ای مسکین، بقا بادا تو را دوستان را زار کشتی ز آرزوی روی خود در طریق دوستی آخر کجا باشد روا؟ بود دل را با تو آخر...
-
سفر - مژگان عباسلو
یکشنبه 1 اسفند 1395 18:33
سفر هرکجا سایه گستردهاست چهها بر سرِ آدم آوردهاست کسی را که یک عمر چشمانتظار … به یک چشمبرهمزدن بردهاست کسی را که در یاد خواهی سپرد کجا، کی خداحافظی کردهاست توگویی که ما را برای وداع زمین راه و بیراه پروردهاست سفر هرکه را دیدهام بردهاست سفر هیچکس را نیاوردهاست! مژگان عباسلو
-
سرمست درآمد از خرابات - سعدی
یکشنبه 1 اسفند 1395 14:36
سرمست درآمد از خرابات با عقل خراب در مناجات بر خاک فکنده خرقه زهد و آتش زده در لباس طامات دل برده شمع مجلس او پروانه به شادی و سعادات جان در ره او به عجز میگفت کای مالک عرصه کرامات از خون پیادهای چه خیزد ای بر رخ تو هزار شه مات حقا و به جانت ار توان کرد با تو به هزار جان ملاقات گر چشم دلم به صبر بودی جز عشق ندیدمی...
-
من که در تُنگ برای تو تماشا دارم - فاضل نظری
چهارشنبه 27 بهمن 1395 17:33
من که در تُنگ برای تو تماشا دارم با چه رویی بنویسم غم دریا دارم؟ دل پر از شوق رهایی است، ولی ممکن نیست به زبان آورم آن را که تمنا دارم چیستم؟! خاطره زخم فراموش شده لب اگر باز کنم با تو سخن ها دارم با دلت حسرت هم صحبتی ام هست، ولی سنگ را با چه زبانی به سخن وادارم؟ چیزی از عمر نمانده است، ولی می خواهم خانه ای را که فرو...
-
کمان سخت که داد آن لطیف بازو را - سعدی
چهارشنبه 27 بهمن 1395 10:57
کمان سخت که داد آن لطیف بازو را که تیر غمزه تمامست صید آهو را هزار صید دلت پیش تیر بازآید بدین صفت که تو داری کمان ابرو را تو خود به جوشن و برگستوان نه محتاجی که روز معرکه بر خود زره کنی مو را دیار هند و اقالیم ترک بسپارند چو چشم ترک تو بینند و زلف هندو را مغان که خدمت بت میکنند در فرخار ندیدهاند مگر دلبران بت رو را...
-
در جـمـعـشان بـودم که پـنـهـانی دلـم رفت - کاظم بهمنی
چهارشنبه 27 بهمن 1395 09:40
در جـمـعـشان بـودم که پـنـهـانی دلـم رفت بــاور نـمـی کــردم بــه آســـانی دلـم رفت از هـم سـراغـش را رفـیـقـان می گـرفـتـنـد در وا شـد و آمــد بـه مـهـمـانی... دلم رفت رفــتــم کـنــارش ، صـحـبتـم یـادم نـیـامــد!! پـرسـیـد: شعـرت را نمی خـوانی؟ دلم رفت مـثـل مـعــلـم هـا بـه ذوقـــم آفـریـن گــفـت مــانـنــد یـک...
-
قاصد - شهریار
چهارشنبه 27 بهمن 1395 08:37
ســـن یاریمین قاصدی سـن ایلش ســنه چــــای دئمیشم خـــیالینی گــــوندریب دیــــر بسکی من آخ ، وای دئمیشم آخ گئجه لَـــر یاتمـــــامیشام مــن سنه لای ، لای دئمیشم ســـن یاتالــی ، مـن گوزومه اولـــدوزلاری ســـای دئمیشم هــر کـــس سنه اولدوز دییه اوزوم ســــــــــنه آی دئمیشم سننن ســـورا ، حــــیاته من شـیرین دئسه ،...
-
ای فروغ ماه حسن از روی رخشان شما - حافظ
سهشنبه 26 بهمن 1395 18:48
ای فروغ ماه حسن از روی رخشان شما آب روی خوبی از چاه زنخدان شما عزم دیدار تو دارد جان بر لب آمده بازگردد یا برآید چیست فرمان شما کس به دور نرگست طرفی نبست از عافیت به که نفروشند مستوری به مستان شما بخت خواب آلود ما بیدار خواهد شد مگر زان که زد بر دیده آبی روی رخشان شما با صبا همراه بفرست از رخت گلدستهای بو که بویی...
-
لاابالی چه کند دفتر دانایی را - سعدی
سهشنبه 26 بهمن 1395 10:57
لاابالی چه کند دفتر دانایی را طاقت وعظ نباشد سر سودایی را آب را قول تو با آتش اگر جمع کند نتواند که کند عشق و شکیبایی را دیده را فایده آن است که دلبر بیند ور نبیند چه بود فایده بینایی را عاشقان را چه غم از سرزنش دشمن و دوست یا غم دوست خورد یا غم رسوایی را همه دانند که من سبزه خط دارم دوست نه چو دیگر حیوان سبزه صحرایی...
-
ز باغ پیرهنت چون دریچه ها وا شد - حسین منزوی
دوشنبه 25 بهمن 1395 16:05
ز باغ پیرهنت چون دریچه ها وا شد بهشت گمشده پشت دریچه پیدا شد رها زسلطه ی پاییز در بهار اتاق گلی به نام تو در بازوان من وا شد به دیدن تو همه ذره های من شد چشم و چشم ها همه سر تا به پا تماشا شد تمام منظره پوشیده از تو شد یعنی جهان به چشم دل من دوباره زیبا شد زمانه ریخت به جامم هر آنچه تلخانه به نام تو که در آمیختم گوارا...
-
بابا بیا - مسعود فردمنش
دوشنبه 25 بهمن 1395 08:11
بابا منو تنها نذار با این وجود بی قرار ماند ز تو گر بروی طفل یتیمی یادگار تا من نگریم زار زار بابا بیا بابا بیا * بازنده گشتم در قمار بودم گر از بازی کنار در حیرت و اندیشه ام از دست کار روزگار خواهم تو را دیوانه وار بابا بیا بابا بیا ** بابا چه سخته زندگی دور از تو وآغوش تو بوی تو را دارد هنوز این آخرین تنپوش تو بهشتم...
-
گزیدم از میان مرگ ها ، این گونه مردن را - حسین منزوی
سهشنبه 19 بهمن 1395 15:59
گزیدم از میان مرگ ها ، این گونه مردن را تو را چون جان فشردن در بر آن گه جان سپردن را خوشا از عشق مردن در کنارت ، ای که طعم تو حلاوت می دهد حتی شرنگ تلخ ِ مردن را چه جای شِکوه زاندوه تو ؟ وقتی دوست تر دارم من از هر شادی دیگر ، غم عشق تو خوردن را تو آن تصویر جاویدی که حتی مرگ جادویی نداند نقشت از لوح ضمیر من ستردن را...
-
با تو حکایتی دگر - مسعود فردمنش
سهشنبه 19 بهمن 1395 07:28
با تو حکایتی دگر این دل ما بسر کند شب سیاه قصه را هوای تو سحر کند * باور ما نمی شود درسر ما نمی رود از گذر سینه ئ ما یار دگر گذر کند ** شکوه بسی شنیده ام از دل درد کشیده ام کور شوم جز تو اگر زمزمه یی دگر کند *** مقصد و مقصودم تویی عشقم و معبودم تویی از تو حذر نمی کنم سایه مگر سفر کند **** چاره ئ کار ما تویی یاور و یار...
-
ماجرای من و تو، باور باورها نیست - محمدعلی بهمنی
دوشنبه 18 بهمن 1395 18:04
ماجرای من و تو، باور باورها نیست ماجرایی است که در حافظه ی دنیا نیست نه دروغیم نه رویا نه خیالیم نه وهم ذات عشقیم که در آینه ها پیدا نیست تو گمی درمن و من درتو گمم - باورکن جز در این شعر نشان و اثری از ما نیست شب که آرام تر از پلک تو را می بندم بادلم طاقت دیدار تو - تافردا نیست من و تو ساحل و دریای همیم - اما نه !...
-
عراقی بار دیگر توبه بشکست - عراقی
دوشنبه 18 بهمن 1395 11:54
عراقی بار دیگر توبه بشکست ز جام عشق شد شیدا و سرمست پریشان سر زلف بتان شد خراب چشم خوبان است پیوست چه خوش باشد خرابی در خرابات گرفته زلف یار و رفته از دست ز سودای پریرویان عجب نیست اگر دیوانهای زنجیر بگسست به گرد زلف مهرویان همی گشت چو ماهی ناگهان افتد در شست به پیران سر، دل و دین داد بر باد ز خود فارغ شد و از جمله...
-
سازهای غربت - شهیار قنبری
دوشنبه 18 بهمن 1395 11:50
سازهای غربت ، سازهای ناکوک شعر، بادامی تلخ ، سوگوار دلپوک برگها زرد زرد ، وقتی هوا نیست بوسه سرد ٿ سرد ، صدا صدا نیست زخم هم... چه.... بیهوش ، هیچ کس با ما نیست شب چنان تیره ، که شب پیدا نیست شب هم پیدا نیست، … شب هم پیدا نیست …. عشق اما پیداست عشق اما پیداست حر ٿ حر ٿٿ ٿ رداست کار ٿ بچه هاست طاق ها بی کاشی ، راه ها...
-
صوفی گلی بچین و مرقع به خار بخش - حافظ
دوشنبه 18 بهمن 1395 08:54
صوفی گلی بچین و مرقع به خار بخش وین زهد خشک را به می خوشگوار بخش طامات و شطح در ره آهنگ چنگ نه تسبیح و طیلسان به می و میگسار بخش زهد گران که شاهد و ساقی نمیخرند در حلقه چمن به نسیم بهار بخش راهم شراب لعل زد ای میر عاشقان خون مرا به چاه زنخدان یار بخش یا رب به وقت گل گنه بنده عفو کن وین ماجرا به سرو لب جویبار بخش ای...
-
بعد یک سال بهار آمده، می بینی که؟ - فاضل نظری
یکشنبه 17 بهمن 1395 17:38
بعد یک سال بهار آمده، می بینی که؟ باز تکرار به بار آمده، می بینی که؟ سبزی سجده ی ما را به لبی سرخ فروخت عقل با عشق کنار آمده، می بینی که؟ آن که عمری به کمین بود، به دام افتاده چشم آهو به شکار آمده، می بینی که؟ حمد هم از لب سرخ تو شنیدن دارد گل سرخی به مزار آمده، می بینی که غنچه ای مژده ی پژمردن خود را آورد بعد یک سال...
-
اینک این من : سر به سودای پریشانی نهاده - حسین منزوی
چهارشنبه 13 بهمن 1395 16:49
اینک این من : سر به سودای پریشانی نهاده داغ نامت را نشان کرده ، به پیشانی نهاده گریه ام را می خورم زیرا که می ترسم ز باران مثل برجی خسته ، برجی رو به ویرانی نهاده از هراس گم شدن در گیسویت با دل چه گویم؟ با دل -این گستاخ پا در راه ظلمانی نهاده - تا که بیدارش کند کی؟بخت من اکنون که خوابست سر به بالین شبی تاریک وطولانی...
-
برگ زردی در بهار - مسعود فردمنش
چهارشنبه 13 بهمن 1395 08:03
برگ زردی در بهار دیدم و بی اختیار شکوه کردم از بهار گریه کردم زار زار * شکوه ئ ما نابجا بود از بهار ؟ یا خدایا ظلم کرده روزگار ؟ ** ما در این پیچ و خم اندیشه ها در پی پیدایش این ریشه ها ما در این پیچ و خم افکار خویش در پی کاری بجز بازار خویش *** ناگهان شوریده حالی سینه چاک گویی که از عشقی هلاک آمد ، رسید از گرد راه...
-
همه رفتن ، کسی دور و برم نیست - مسعود فردمنش
سهشنبه 12 بهمن 1395 07:29
همه رفتن ، کسی دور و برم نیست چنین بی کس شدن در باورم نیست * همه رفتن ، کسی با ما نموندش کسی حرف دل ما رو نخوندش همه رفتن ، ولی این دل ما رو همون که فکر نمی کردیم ، سوزوندش ** خیال کردم که این گوشه کنارا یکی داره هوا ی کار مارو یکی هم این میون دلسوز ما هست نداره آرزو آزار مارو که کار ما از این هم باشه بدتر یکی داریم...
-
خط عذار یار که بگرفت ماه از او - حافظ
دوشنبه 11 بهمن 1395 18:43
خط عذار یار که بگرفت ماه از او خوش حلقهایست لیک به در نیست راه از او ابروی دوست گوشه محراب دولت است آن جا بمال چهره و حاجت بخواه از او ای جرعه نوش مجلس جم سینه پاک دار کآیینهایست جام جهان بین که آه از او کردار اهل صومعهام کرد می پرست این دود بین که نامه من شد سیاه از او سلطان غم هر آن چه تواند بگو بکن من بردهام به...
-
اعتراف - قیصر امین پور
دوشنبه 11 بهمن 1395 15:01
خارها خوار نیستند شاخههای خشک چوبههای دار نیستند میوههای کال کرم خورده نیز روی دوش شاخه بار نیستند پیش از آنکه برگهای زرد را زیر پای خویش سرزنش کنی خش خشی به گوش میرسد : برگهای بی گناه با زبان ساده اعتراف میکنند خشکی درخت از کدام ریشه آب میخورد! قیصر امین پور
-
عطر توست در هوا - علیرضا روشن
دوشنبه 11 بهمن 1395 12:22
عطر توست در هوا ... میآیی یا رفتهای؟؟؟ علیرضا روشن
-
به یک گره که دو چشمت بر ابروان انداخت - عراقی
دوشنبه 11 بهمن 1395 11:40
به یک گره که دو چشمت بر ابروان انداخت هزار فتنه و آشوب در جهان انداخت فریب زلف تو با عاشقان چه شعبده ساخت؟ که هر که جان و دلی داشت در میان انداخت دلم، که در سر زلف تو شد، توان گه گه ز آفتاب رخت سایهای بر آن انداخت رخ تو در خور چشم من است، لیک چه سود که پرده از رخ تو برنمیتوان انداخت حلاوت لب تو، دوش، یاد میکردم بسا...
-
یا که ناقص پس مده یا اینکه کامل پس بگیر - کاظم بهمنی
دوشنبه 11 بهمن 1395 09:35
یا که ناقص پس مده یا اینکه کامل پس بگیر من دل آسان میدهم، باشد تو مشکل پس بگیر بیش از این با موج از اعماق خود دورم مکن این صدف را از کف شنهای ساحل پس بگیر ای خدایی که برایم نقشه دائم میکشی برق جادو را از این چشم مقابل پس بگیر من خودم گفتم فلانی را برایم جور کن پس گرفتم حرف خود را از ته دل، پس بگیر! مِهر او بر گِرد...
-
تو چه دانی - مهدی اخوان ثالث
دوشنبه 11 بهمن 1395 09:32
تو چه دانی که پسِ هر نگهِ ساده ی من ... چه جنونی چه نیازی، چه غمی ست؟ مهدی اخوان ثالث
-
با چشم تو گهی که به رویت نظر کنم - هاتف اصفهانی
دوشنبه 11 بهمن 1395 08:48
با چشم تو گهی که به رویت نظر کنم پوشم نظر که بر تو نگاه دگر کنم هاتف اصفهانی
-
شرمیست در نگاه ِ من؛ اما هراس نه - کاظم بهمنی
دوشنبه 11 بهمن 1395 08:15
شرمیست در نگاه ِ من؛ اما هراس نه کمصحبتم میان شما، کم حواس نه ! چیزی شنیدهام که مهم نیست رفتنت درخواست میکنم نروی، التماس نه! از بیستارگیست دلم آسمانی است من عابری«فلک»زدهام، آس و پاس نه من میروم، تو باز میآیی، مسیر ِ ما با هم موازی است ولیکن مماس نه پیچیده روزگار ِتو ، از دور واضح است از عشق خسته می شوی اما...
-
ما ز فردا نگرانیم - مسعود فردمنش
دوشنبه 11 بهمن 1395 07:10
ما ز فردا نگرانیم که فردا چه کنیم زیر این بار گرانیم که جان را چه کنیم تو ز من ثانیه هایی که نه از آن من است میخواهی آتشی را که نه در جان من است میخواهی روزگار ، روز مرا پیش فروشی کرده دل بیدار مرا پیر خموشی کرده هیچ در دست ندارم که به تو عرضه کنم چه کنم نیست هوایی که دلی تازه کنم قصد من نیت آزار نبود جنس من در خور...