-
به پرواز شک کرده بودم - احمد شاملو
دوشنبه 28 فروردین 1396 11:29
به پرواز شک کرده بودم به هنگامی که شانه هایم از توان سنگین بال خمیده بود، و در پکبازی معصومانه گرگ و میش شبکور گرسنه چشم حریص بال می زد . به پرواز شک کرده بودم من . *** سحرگاهان سحر شیری رنگی ِ نام بزرگ در تجلی بود . با مریمی که می شکفت گفتم: «شوق دیدار خدایت هست؟» بی که به پاسخ آوائی بر آورد خسته گی باز زادن را به...
-
آسمان ِروشن - احمد شاملو
دوشنبه 28 فروردین 1396 11:27
اکنون رَخت به سراچه ی آسمانی دیگر خواهم کشید . آسمان ِ آخرین که ستاره ی تنهای آن تویی . آسمان ِ روشن سرپوش بلورین ِ باغی که تو تنها گل آن، تنها زنبور آنی . باغی که تو تنها درخت آنی و بر آن درخت گلی ست یگانه که تویی . ای آسمان و درخت و باغ ِ من گل و زنبور و کندوی من ! با زمزمه ی تو اکنون رخت به گستره ی خوابی خواهم کشید...
-
به انتظار تصویر تو - احمد شاملو
دوشنبه 28 فروردین 1396 11:26
به انتظار تصویر تو این دفتر خالی تا چند تا چند ورق خواهد خورد؟ احمد شاملو
-
نجوای انگشتانت - احمد شاملو
دوشنبه 28 فروردین 1396 11:25
بی نجوای انگشتانت، جهان از هر سلامی خالیست. احمد شاملو
-
وقتی که حالت از غم دنیا گرفته است - زهرا شعبانی
دوشنبه 28 فروردین 1396 11:20
وقتی که حالت از غم دنیا گرفته است حال من و تمام غزلها گرفته است دلشوره های خود بخود چند روز پیش حالا چقدر یکشبه معنا گرفته است بعد از تو جای آنهمه تاب و تب مرا مشتی چرا و باید و اما گرفته است این سرنوشت غمزده تاوان عشق را روزی هزار مرتبه از ما گرفته است حتی خدا نخواست ببیند در این جهان کار دو عاشق اینهمه بالا گرفته...
-
کجاست بارشی از ابر مهربان صدایت ؟ - حسین منزوی
دوشنبه 28 فروردین 1396 11:13
کجاست بارشی از ابر مهربان صدایت ؟ که تشنه مانده دلم در هوای زمزمه هایت به قصه ی تو هم امشب درون بستر سینه هوای خواب ندارد دلی که کرده هوایت تهی است دستم اگرنه برای هدیه به عشقت چه جای جسم و جوانی که جان من به فدایت چگونه می طلبی هوشیاری از من سرمست که رفته ایم ز خود پیش چشم هوش ربایت هزار عاشق دیوانه در من است که هرگز...
-
تلخ است پرسه های خیابان عصرها - الهام دیداریان
دوشنبه 28 فروردین 1396 10:33
تلخ است پرسه های خیابان عصرها بی چتر زیر نم نم باران عصرها گم کرده ام همیشه خودم را کنار تو در سایه های مبهم بی جان عصرها حالا ترانه های بنان دلنشین ترند حالا نشسته ایم در ایوان عصر ها گنجشک های حادثه هی برگ میشوند بر شاخه های خشک درختان عصرها من ابر میشوم و تو را گریه میکنم همراه بادهای پریشان عصرها ار هر طرف نرفته...
-
غمخوار من ! به خانه ی غم ها خوش آمدی - فاضل نظری
چهارشنبه 23 فروردین 1396 18:26
غمخوار من ! به خانه ی غم ها خوش آمدی بامن به جمع مردم تنها خوش آمـدی بین جماعتی که مرا سنگ می زنند می بینمت ، برای تماشا خوش آمدی راه نجات از شب گیسوی دوست نیست ای من ! به آخرین شب دنیا خوش آمدی پایان ماجرای دل و عشق روشن است ای قایق شکسته به دریا خوش آمدی با برف پیری ام سخنی بیش از این نبود منت گذاشتی به سر ما خوش...
-
هرچه با تنهایی من آشنا تر می شوی - حامد عسکری
سهشنبه 22 فروردین 1396 17:06
هرچه با تنهایی من آشنا تر می شوی دیرتر سر میزنی و بی وفا تر می شوی هرچه از این روزهای آشنایی بگذرد من پریشان تر، تو هم بی اعتناتر می شوی من که خرد و خاکشیرم! این تویی که هر بهار سبزتر می بالی و بالا بلاتر می شوی مثل بیدی زلف ها را ریختی بر شانه ها گاه وقتی در قفس باشی رهاتر می شوی عشق قلیانی ست با طعم خوش نعنا دوسیب...
-
هر روز میروم به مسیری که دیدمت - فرامرز عرب عامری
سهشنبه 22 فروردین 1396 14:55
هر روز میروم به مسیری که دیدمت جایی که عاشقانه به جانم خریدمت جایی که دیدم ای گل زیبا شکفته ای اما برای اینکه بمانی نچیدمت یادم نرفته است که چشمان خسته ام افتاده در نگاه تو بود و ندیدمت یعنی ندیدم آمده باشی برای من اما به چشم آمده ها می کشیدمت گر من خدات میشدم ای نازنین من این گونه با وقار نمی آفریدمت حتی به جای این...
-
عشق بعضی وقتها از درد دوری بهتر است - حامد عسکری
دوشنبه 21 فروردین 1396 18:03
عشق بعضی وقتها از درد دوری بهتر است بی قرارم کرده و گفته صبوری بهتر است توی قرآن خوانده ام... یعقوب یادم داده است : دلبرت وقتی کنارت نیست کوری بهتر است نامه هایم چشمهایت را اذیت می کند درد دل کردن برای تو حضوری بهتر است چای دم کن... خسته ام از تلخی نسکافه ها چای با عطر هل و گلهای قوری بهتر است من سرم بر شانه ات ؟...یا...
-
شب فراق نخواهم دواج دیبا را - سعدی
یکشنبه 20 فروردین 1396 10:03
شب فراق نخواهم دواج دیبا را که شب دراز بود خوابگاه تنها را ز دست رفتن دیوانه عاقلان دانند که احتمال نماندست ناشکیبا را گرش ببینی و دست از ترنج بشناسی روا بود که ملامت کنی زلیخا را چنین جوان که تویی برقعی فروآویز و گر نه دل برود پیر پای برجا را تو آن درخت گلی کاعتدال قامت تو ببرد قیمت سرو بلندبالا را دگر به هر چه تو...
-
من ریزه کاری های بارانم - علیرضا اذر
سهشنبه 15 فروردین 1396 11:40
من ریزه کاری های بارانم در سرنوشتی خیس می مانم دیگر درونم یخ نمی بندی بهمن ترین ماهِ زمستانم رفتی که من یخچالِ قطبی را در آتش دوزخ برقصانم رفتی که جای شال در سرما چشم از گناهانت بپوشانم اِی چشم های قهوه قاجاری بیرون بزن از قعرِ فنجانم از آستینم نفت می ریزد کبریت روشن کن،بسوزانم از کوچه های چرک می آیم در باز...
-
صورتم را به دو دست بگیر - علیرضا روشن
یکشنبه 13 فروردین 1396 12:45
منم اناری در هنگامه ی ِ پوسیدن ! تا دورم نینداخته اند صورتم را به دو دست بگیر و لب هایم را بمک ! علیرضا روشن
-
بی تو نیارم زیستن، ای جانِ جانِ جانِ من - اسماعیل خوئی
یکشنبه 13 فروردین 1396 10:03
بی تو نیارم زیستن، ای جانِ جانِ جانِ من هردم به قربانت رَوَد این جانِ جان افشانِ من قَهرَت تَبَه دارد مرا، مِهرَت نگه دارد مرا بنگر که هم دریا تویی، هم نیز کشتیبانِ من راز بقای من تویی، مرگ و فنای من تویی یعنی خدای من تویی: هم کفر، هم ایمانِ من از تو مرا بارآوری، نیز از تو بی برگ و بری سازنده و ویرانگری: بارانی و...
-
پریدی از من و رفتی به آشیانه ی کی؟ - مهدی فرجی
پنجشنبه 10 فروردین 1396 19:44
پریدی از من و رفتی به آشیانه ی کی؟ بگو کجایی و نوک میزنی به دانه ی کی؟ هوای گریه که تنگ غروب زد به سرت پناه می بری از غصه ها به شانه ی کی؟ شبی که غمزده باشی تو را بخنداند صدای مسخره و رقص ناشیانه ی کی؟! اگر شبی هوس یک هوای تازه کنی فرار می کنی از خانه با بهانه ی کی؟ تو مست می شوی از بوی بوسه ی چه کسی؟ تو دلخوشی به...
-
نه نمی توانم فراموشت کنم - شمس لنگرودی
پنجشنبه 10 فروردین 1396 09:38
نه نمی توانم فراموشت کنم زخمهای من بی حضور تو، از تسکین سرباز می زنند بالهای من تکه تکه فرو می ریزند بره های مسیح را می بینم، که به دنبالم می دوند و نشان فولوت تو را می پرسند نه نمی توانم فراموشت کنم خیابانها بی حضور تو راههای آشکار جهنمند تو پرنده ای معصومی، که راهش را در باغ حیات زندانی گم کرده است تک صورتی ازلی بر...
-
بیخوابیام را - عباس معروفی
چهارشنبه 9 فروردین 1396 15:10
بیخوابیام را یک شب در آغوش تو چاره میکنم ! عشق من بیتابیام را چه کنم ...؟ عباس معروفی
-
ارغوان - هوشنگ ابتهاج
سهشنبه 8 فروردین 1396 21:00
ارغوان شاخه همخون جدا مانده من آسمان تو چه رنگ است امروز؟ آفتابی ست هوا؟ یا گرفته است هنوز ؟ من در این گوشه که از دنیا بیرون است آفتابی به سرم نیست از بهاران خبرم نیست آنچه می بینم دیوار است آه این سخت سیاه آن چنان نزدیک است که چو بر می کشم از سینه نفس نفسم را بر می گرداند ره چنان بسته که پرواز نگه در همین یک قدمی می...
-
تو آن بُتی که پرستیدنت خطایی نیست - فاضل نظری
سهشنبه 8 فروردین 1396 18:36
تو آن بُتی که پرستیدنت خطایی نیست و گر خطاست! مرا از خطا ابایی نیست بیا که در شب گرداب زلف موّاجت به غیر گوشه ی چشم تو ناخدایی نیست درون خاک، دلم می تپد، هنوز اینجا به جز صدای قدم های تو صدایی نیست نه حرف عقل بزن با کسی نه لاف جنون که هر کجا خبری هست ادعایی نیست دلیل عشق فراموش کردن دنیاست و گرنه بین من و دوست ماجرایی...
-
وطن - مژگان عباسلو
سهشنبه 8 فروردین 1396 18:32
من کشوری نبودهام، ایجاد کن مرا در مرزِ من بیا، برو، آباد کن مرا من مجمعالجزایر تنهایی و غمم پهلو بگیر پهلوی من، شاد کن مرا من را که ریشههای درختی شکستهام قایق بساز از تنش، آزاد کن مرا بگذار با تو بگذرم از ساحل سکوت دور از همه، همه، همه فریاد کن مرا در جایجای خاکِ تنم ردِ پای توست گاهی تو هم به نام وطن یاد کن مرا...
-
کلاس انشاء - قیصر امین پور
دوشنبه 7 فروردین 1396 18:41
صبح یک روز نوبهاری بود روزی از روزهای اول سال بچه ها در کلاس جنگل سبز جمع بودند دور هم خوشحال بچه ها گرم گفت و گو بودند باز هم در کلاس غوغا بود هر یکی برگ کوچکی در دست باز انگار زنگ انشا بود تا معلم ز گرد راه رسید گفت با چهره ای پر از خنده باز موضوع تازه ای داریم « آرزوی شما در آینده » شبنم از روی برگ گل برخاست گفت: «...
-
می تواند که تو را سخت زمینگیر کند - سید تقی سیدی
دوشنبه 7 فروردین 1396 18:11
می تواند که تو را سخت زمینگیر کند درد یک بغض اگر بین گلو گیر کند آسمان بر سرم آوار شد آن لحظه که گفت قسمت این است بنا نیست که تغییر کند گفت امید به وصل من و تو نیست که نیست قصد کردست که یک روزه مرا پیر کند گفت دکتر: من و تو مشکلمان کم خونیست خون دل میخورم ای کاش که تاثیر کند در دو چشم تو نشستم به تماشای خودم که مگر...
-
چه حکمتی است - مسعود فردمنش
یکشنبه 6 فروردین 1396 16:44
وقتی نگاه می کردم از گل به خار رسیدم با خود گفتم پروردگارا چه فلسفه یی ست در این همسایگی و چه حکمتی ست در این بیگانگی مسعود فردمنش
-
پیش از این ها - قیصر امین پور
شنبه 5 فروردین 1396 18:40
پیش از این ها فکر می کردم خدا خانه ای دارد کنار ابرها مثل قصر پادشاه قصه ها خشتی از الماس و خشتی از طلا پایه های برجش از عاج و بلور بر سر تختی نشسته با غرور ماه ، برق کوچکی از تاج او هر ستاره ، پولکی از تاج او اطلس پیراهن او ، آسمان نقشِ روی دامن او ، کهکشان رعد و برق شب، طنین خنده اش سیل و طوفان، نعره ی توفنده اش...
-
زهر ترین زاویـــه ی شوکران - علیرضا آذر
چهارشنبه 2 فروردین 1396 11:48
زهر ترین زاویـــه ی شوکران / مرگ ترین حقه ی جادوگران داغ ترین شهوت آتش زدن / تهمت شاعر به سیاوش زدن هر که تو را دید زمین گیر شد / سخت به جوش آمدو تبخیر شد درد بزرگ سرطانی من / کهنه ترین زخم جوانی من با تو ام ای شعر به من گوش کن / نقشه نکش حرف نزن گوش کن شعر تو را با خفه خون ساختند / از تو هیولای جنون ساختند ریشه به...
-
درد یک پنجره را پنجره ها می فهمند - کاظم بهمنی
چهارشنبه 2 فروردین 1396 09:53
درد یک پنجره را پنجره ها می فهمند معنی کور شدن را گره ها می فهمند سخت بالا بروی ساده بیایی پایین قصه ی تلخ مرا سرسره ها می فهمند یک نگاهت به من آموخت که در حرف زدن چشم ها بیشتر از حنجره ها می فهمند آنچه از رفتنت آمد به سرم را فردا مردم از خواندن این تذکره ها می فهمند نه نفهمید کسی منزلت شمس مرا قرن ها بعد در آن کنگره...
-
پابنـــــد کفشــــهای سیاه سفــــر نشـــو - مهدی فرجی
سهشنبه 1 فروردین 1396 19:55
پابنـــــد کفشــــهای سیاه سفــــر نشـــو یا دســـت کم بخاطـــر من دیـــــرتر بـــــرو دارم نگاه می کــــــــنم و حرص می خورم امشب قشنگ تر شـده ای - بیشتر نشو کاری نکـن که بشکنی ...اما شکسته ای حالا شکستنی تــــــرم از شاخه های مو موضـــــوع را عوض بکنیـــــم از خودت بگو - به به مبــارک است :دل خوش - لباس نو دارند...
-
رونق عهد شباب است دگر بستان را - حافظ
سهشنبه 1 فروردین 1396 18:39
رونق عهد شباب است دگر بستان را میرسد مژده گل بلبل خوش الحان را ای صبا گر به جوانان چمن بازرسی خدمت ما برسان سرو و گل و ریحان را گر چنین جلوه کند مغبچه باده فروش خاکروب در میخانه کنم مژگان را ای که بر مه کشی از عنبر سارا چوگان مضطرب حال مگردان من سرگردان را ترسم این قوم که بر دردکشان میخندند در سر کار خرابات کنند...
-
ای عاشق - مسعود فردمنش
یکشنبه 29 اسفند 1395 08:09
ای عاشق در انتظار چه نشستی در انتظار بادها ی پائیزی باران های بهاری برگها ی زرد و یا شکوفه های ارغوانی در انتظار کدامی انتظار بیهوده ست ، پنجره را باز کن جدار را بشکن غبار را بشوی و خاطره ها را به خاطره ها بسپار تا پایان ، پایانها مانده است این است زندگی این است روزگار مسعود فردمنش