-
مهی که مزد وفای مرا جفا دانست - هوشنگ ابتهاج
چهارشنبه 6 اردیبهشت 1396 09:04
مهی که مزد وفای مرا جفا دانست دلم هر آنچه جفا دید ازو وفا دانست روان شو از دل خونینم ای سرشک نهان چرا که آن گل خندان چنین روا دانست صفای خاطر آیینه دار ما را باش که هر چه دید غبار غمش صفا دانست گرم وصال نبخشند خوشدلم به خیال که دل به درد تو خو کرد و این دوا دانست تو غنچه بودی و بلبل خموش غیرت عشق به حیرتم که صبا قصه...
-
لحظه دیدار ( یادداشتی زیبا از قیصر امین پور ) - قیصر امین پور
سهشنبه 5 اردیبهشت 1396 18:20
بعضی از کلمات بر گردن آدمی حق حیات دارند وآدمی نمیداند که آنچه آموخته است از او آموخته است. بعضی از کلمات ٌ پاره های بودن ٌ آدمیند و چگونه می توانم ننویسم وقتی که یکی از پاره های بـودنم، پاره لحظـه سرودنم، نه، یکی از پـاره های دلم ، که ز تمام دلـــم عظیمتر و عزیزتر است، با لهجه ای نجیب در گوشم می گوید : بنویس ! و...
-
چند بارد غم دنیا به تن تنهایی - شهریار
سهشنبه 5 اردیبهشت 1396 16:57
چند بارد غم دنیا به تن تنهایی وای بر من تن تنها و غم دنیایی تیرباران فلک فرصت آنم ندهد که چو تیر از جگر ریش برآرم وایی لاله ئی را که بر او داغ دورنگی پیداست حیف از ناله معصوم هزارآوایی آخرم رام نشد چشم غزالی وحشی گر چه انگیختم از هر غزلی غوغایی من همان شاهد شیرازم و نتوانی یافت در همه شهر به شیرینی من شیدایی تا نه از...
-
شبیه معجزه بودی که بعد آمدنت - علی ایلکا
سهشنبه 5 اردیبهشت 1396 15:40
شبیه معجزه بودی که بعد آمدنت ستاره های " دلم " در هوای تو بود تو نیستی که ببینی خیال من هر شب نشسته در تب شعری که در صدای تو بود علی ایلکا
-
سحرگه زورق سیمین مهتاب - فایز
سهشنبه 5 اردیبهشت 1396 11:22
سحرگه زورق سیمین مهتاب چو در دریای اخضر گشت غرقاب بت فایز ز هامون سر برآورد دوباره شد شب مهتاب احباب فایز
-
آمده از جایی دور - سیدعلی صالحی
سهشنبه 5 اردیبهشت 1396 10:14
آمده از جایی دور، اما زاده زمین ام . امانت دار آب و گیاه، آورنده آرامش و اعتبار امیدم . من به نام اهل زمین است که زنده ام . زمین با سنگ ها و سایه هایش، من با واژه ها و ترانه هایم، هر دو زیستن در باران را از نخستین لذت بوسه آموخته ایم . زمین در تعلق خاطر من و من در تعلق خاطر تو کامل ام . ما همه اگرچه زاده سرزمین تخیل و...
-
شب آمد و دل تنگم هوای خانه گرفت - هوشنگ ابتهاج
سهشنبه 5 اردیبهشت 1396 08:55
شب آمد و دل تنگم هوای خانه گرفت دوباره گریه ی بی طاقتم بهانه گرفت شکیب درد خموشانه ام دوباره شکست دوباره خرمن خاکسترم زبانه گرفت نشاط زمزمه زاری شد و به شعر نشست صدای خنده فغان گشت و در ترانه گرفت زهی پسند کماندار فتنه کز بن تیر نگاه کرد و دو چشم مرا نشانه گرفت امید عافیتم بود روزگار نخواست قرار عیش و امان داشتم زمانه...
-
روی تو گلی ز بوستانی دگرست - هوشنگ ابتهاج
سهشنبه 5 اردیبهشت 1396 08:52
روی تو گلی ز بوستانی دگرست لعل لبت از گوهر کانی دگرست دل دادن عارفان چنین سهل مگیر با حسن دلاویز تو آنی دگرست ای دوست حدیث وصل و هجران بگذار کاین عشق من و تو داستانی دگرست چو نی نفس تو در من افتاد و مرا هر دم ز دل خسته فغانی دگرست تیر غم دنیا به دل ما نرسد زخم دل عاشق از کمانی دگرست این ره تو به زهد و علم نتوانی یافت...
-
شاعر - هوشنگ ابتهاج
دوشنبه 4 اردیبهشت 1396 20:56
شبی کدام شب ؟ شبی شبی ستاره ای دهان گشود چه گفت ؟ نگفت از لبش چکید سخن چکید ؟ سخن نه اشک ستاره میگریست ستاره کدام کهکشان ؟ ستاره ای که کهکشان نداشت سپیده دم که خک در انتظار روز خرم است ستاره ای که در غم شبانه اش غروب کرد نهفته در نگاه شبنم است هوشنگ ابتهاج سایه
-
برف و کاج - مژگان عباسلو
دوشنبه 4 اردیبهشت 1396 18:36
بر سرت گرد نقره پاشیدند، مثل برف نشسته بر کاجی مو به مو شرح جنگهای تواند، پادشاهی اگرچه بی تاجی از فتوحات رفته میگویند، از شکستی که خوردهای از عشق در دلت گریههای مجنون است، در سرت نعرههای حلاجی تار و پودی به قیمت یک عمر، دار قالی نه! دار دنیا بود بافت و بافت و بافت و بافت دست تقدیر مثل نساجی غیر عزت چه خواست...
-
عشق ... - نادر ابراهیمی
دوشنبه 4 اردیبهشت 1396 18:35
عشق، از خودخواهی ها و خود پرستی ها گذشتن است اما، این سخن به معنای تبدیل شدن به دیگری نیست. نادر ابراهیمی
-
از دیروز با تو که فردایی ( متنی چاپ نشده از قیصر امین پور ) - قیصر امین پور
دوشنبه 4 اردیبهشت 1396 18:21
بالاخره روزی می فهمی مادر یعنی چه؟ حتی شاید بهتر از من هم بفهمی، چون من هر چه تلاش کنم فوقش معنی پدر را بفهمم و مادر را فقط باید از دور احساس کنم . به من قول بده روزی اگر نویسنده یا شاعر شدی و توانستی مادری را بفهمی و توصیف کنی، آن را برای من هم - اگر زنده بودم - و برای دیگران معنی کن! البته از حالا حسودی ات گل نکند،...
-
قصّه ای جدید - حامد ابراهیم پور
دوشنبه 4 اردیبهشت 1396 16:08
خانم ! اجازه هست که در قصّه ای جدید تصمیمتان عوض شود و عاشقم شوید ؟ ! آخر تو هیچ وقت قدیمی نمی شوی مانند آرزوی خرید لباس عید آخر تو . . . بگذریم ، چه تغییر می کند ؟ اوضاع ما دو تا پس ازین مدّت مدید آنروز ـ یادم است ـ زنِ دستهای تو بد جور مردِ دست مرا کرد نا امید هی نبض دستهای من آنروز می نشست هی پلک چشمهای من آنروز می...
-
من فکر میکنم - عباس معروفی
دوشنبه 4 اردیبهشت 1396 15:10
من فکر میکنم جاذبهی تو از خاک نبوده از آسمان بوده از سیب نبوده از دستهات بوده از خندههات موهات و نگاه برهنهات که بر تنم میریخت. عباس معروفی
-
اسیر - پژمان بختیاری
دوشنبه 4 اردیبهشت 1396 10:01
ماهم شکسته خاطر و دیوانه بوده ایم ما هم اسیر طره جانانه بوده ایم مانیز چون نسیم سحر درحریم باغ روزی ندیم بلبل و پروانه بوده ایم ما هم به روزگار جوانی ز شور عشق عبرت فزای مردم فرزانه بوده ایم بر کام خشک ما به حقارت نظر مکن ما هم رفیق ساغر و پیمانه بوده ایم ای عاقلان به لذت دیوانگی قسم ماهم شکسته خاطرو دیوانه بوده ایم...
-
صد ره به رخ تو در گشودم من - هوشنگ ابتهاج
دوشنبه 4 اردیبهشت 1396 09:05
صد ره به رخ تو در گشودم من بر تو دل خویش را نمودم من جان مایه ی آن امید لرزان را چندان که تو کاستی، فزودم من می سوختم و مرا نمی دیدی امروز نگاه کن که دودم من تا من بودم نیامدی، افسوس ! وانگه که تو آمدی، نبودم من هوشنگ ابتهاج
-
در کنار تواَم! دوست من - مارگوت بیکل
دوشنبه 4 اردیبهشت 1396 08:39
در کنار تواَم! دوست من احساسم را با تو در میان میگذارم اندیشههایم را با تو قسمت میکنم راهی مشترک پیشِ پایت میگذارم اما ازآنِ تو نیستم با مسئولیت خود زندگی میکنم مرا به ماندن مجبور نکن! دوست من احساسم را به کفهی قضاوت نگذار نه اندیشهیی برایم معین کن و نه راهی برای درنوشتن به...
-
باز - مژگان عباسلو
یکشنبه 3 اردیبهشت 1396 18:31
موج میداند ملال عاشق سرخورده را زخم خنجرخورده حال زخم خنجرخورده را … در امان کی بودهایم از عشق، وقتی بوی خون باز، وحشی میکند باز ِ کبوتر خورده را مرگ از روز ازل با عاشقان همکاسه است تا بلرزاند تنِ هر شام ِ آخر خورده را خون دلها خوردهام یک عمر و خواهم خورد باز جام دیگر میدهندش جام دیگر خورده را شعر شاید یک زن...
-
از سیب ها بپرس - مژگان عباسلو
یکشنبه 3 اردیبهشت 1396 18:30
موج است او که از نفس افتاده برخاستهست اگر سپس افتاده غمگین نباش، بیشهی خالی! شیر، شیر است اگرچه در قفس افتاده بویی از او نبرده نسیم الّا صدها غزال در هوس افتاده … عشق اتفاق ِ ساکت و بیرحمیست هرجا دلی شکست پس افتاده تقصیر ِ او نبود دل از من برد شهد است هرکجا مگس افتاده از سیبها بپرس به جز معشوق عاشق به پای هیچکس...
-
به زودی در آغوشت می گیرم - عباس معروفی
یکشنبه 3 اردیبهشت 1396 15:11
به زودی در آغوشت می گیرم می خواهم توی بغلت همه اش بمیرم و تو مدام بوسم کنی تا خدا به بودنش شک کند ! می شود؟ @ قلمرو موسیقی قلب است جایی که تو راه می روی همه آهنگ ها از موهای تو به آسمان می رسد، بخند . @ می شود پرتقالم را بیاورم توی تختخواب؟ قول می دهم پرتقالی نشوی . @ قلمرو تو چشم است در هوایی بارانی دارم تمام می...
-
درین سرای بی کسی کسی به در نمی زند - هوشنگ ابتهاج
یکشنبه 3 اردیبهشت 1396 08:59
درین سرای بی کسی کسی به در نمی زند به دشت پُر ملالِ ما پرنده پَر نمی زند یکی ز شب گرفتگان چراغ بر نمی کُند کسی به کوچه سارِ شب درِ سحر نمی زند نشسته ام در انتظارِ این غبارِ بی سوار دریغ کز شبی چنین سپیده سر نمی زند گذرگهی ست پُر ستم که اندر او به غیرِ غم یکی صلای آشنا به رهگذر نمی زند دلِ خرابِ من دگر خراب تر نمی شود...
-
به جز باد سحرگاهی که شد دمساز خاکستر؟ - هوشنگ ابتهاج
یکشنبه 3 اردیبهشت 1396 08:49
به جز باد سحرگاهی که شد دمساز خاکستر؟ که هر دم می گشاید پرده ای از راز خاکستر به پای شعله رقصیدند وخوش دامن کشان رفتند کسی زان جمع دست افشان نشد دمساز خاکستر تو پنداری هزاران نی در آتش کرده اند اینجا چه خوش پر سوز می نالد، زهی آواز خاکستر ! سمندرها در آتش دیدی و چون باد بگذشتی کنون در رستخیز عشق بین پرواز خاکستر !...
-
حاصلی از هنر عشق تو جز حرمان نیست - هوشنگ ابتهاج
یکشنبه 3 اردیبهشت 1396 08:47
حاصلی از هنر عشق تو جز حرمان نیست آه از این درد که جز مرگ منش درمان نیست این همه رنج کشیدیم و نمی دانستیم که بلاهای وصال تو کم از هجران نیست آنچنان سوخته این خاک بلاکش که دگر انتظار مددی از کرم باران نیست به وفای تو طمع بستم و عمر از کف رفت آن خطا را به حقیقت کم از این تاوان نیست این چه تیغ است که در هر رگ من زخمی...
-
گرگ باران دیده و مهتاب - مژگان عباسلو
شنبه 2 اردیبهشت 1396 18:26
فیلسوفند عدهای: سرمست از آموزهها زاهدند اما گروهی: روزها و روزهها حاجیان بسیار، اما این کجا و آن کجا؟ بخت ِ بد: فیروزها و بخت ِ خوش: فیروزهها دور ِ عاشقها گذشت و دورهی سَیّاسهاست میشکانَد سنگ سرها را به جای کوزهها من ولی از نسل شیرین، لیلی و عذرا و … نیست بعدها مانند من حتا درون ِ موزهها … میخورد آخر سرش بر...
-
خرگوش مرده و لاک پشت - مژگان عباسلو
جمعه 1 اردیبهشت 1396 18:29
درد من و تمام تبرخوردهها یکیست : باور نمیکنیم که مردیم مدتیست آنها در انتظار دوباره پرندهای من فکر بازگشت کسی که نبود و نیست از هرکجا نرفته به من بازگشتهای ای بومرنگ خستهی من! یک نفس بایست ! یک عمر میدویم و به جایی نمیرسیم یک عمر میدویم؟ دویدن برای چیست؟ ! در پیله خوشتریم که در چشم روزگار کفتار و کرم و کفتر...
-
شلیک - گروس عبدالملکیان
جمعه 1 اردیبهشت 1396 15:17
شلیک هر گلوله خشمی است که از تفنگ کم میشود سینهام را آماده کردهام تا تو مهربانتر شوی گروس عبدالملکیان
-
مگر چه ریخته ای در پیاله ی هوشم - سعیدبیابانکی
جمعه 1 اردیبهشت 1396 11:38
مگر چه ریخته ای در پیاله ی هوشم که عقل و دین شده چون قصه ها فراموشم تو از مساحت پیراهنم بزرگ تری ببین نیامده سر رفته ای از آغوشم چه ریختی سر شب در چراغ الکلی ام که نیمه روشنم از دور و نیمه خاموشم همین خوش است همین حال خواب و بیداری همین بس است که نوشیده ام ... نمی نوشم خدا کند نپرد مستی ام ،چو شیشه ی می معاشران...
-
ای آنکه دوست دارمت، اما ندارمت - سعید بیابانکی
پنجشنبه 31 فروردین 1396 14:59
ای آنکه دوست دارمت، اما ندارمت بر سینه می فشارمت، اما ندارمت ای آسمان من که سراسر ستاره ای تا صبح می شمارمت، اما ندارمت در عالم خیال خودم چون چراغ اشک بر دیده می گذارمت، اما ندارمت می خواهم ای درخت بهشتی ، درخت جان در باغ دل بکارمت، اما ندارمت می خواهم ای شکوفه ترین مثل چتر گل بر سر نگاه دارمت، اما ندارمت سعید بیابانکی
-
خیال می کنم این بغض ناگهان شعر است - سعید بیابانکی
پنجشنبه 31 فروردین 1396 11:58
خیال می کنم این بغض ناگهان شعر است همین یقین فروخفته در گمان شعر است همین که اشک من و تو را درآورده است همین، همین دو سه تا تکه استخوان شعر است همین که می رود از دست شهر، دست به دست همین شقایق بی نام و بی نشان شعر است چه حکمتی است در این وصفِ جمع ناشدنی که هم زمان غمِ نان، شعر و بوی نان، شعر است تو بی دلیل به دنبال...
-
بر نمی گردند شعرها - شمس لنگرودی
سهشنبه 29 فروردین 1396 09:44
بر نمی گردند شعرها به خانه نمی روند تا برگردی و دست تکان دهی روبانهای سفید را در کف شعرها ببین که چگونه در باران می لرزند روبانهای سفید پیچیده بر گل سرخهای بی تاب را ببین بر نمی گردند شعرها، پراکنده نمی شوند به انتظار تو در بارانی ایستاده اند و به لبخندی، به تکان دستی دلخوشند هیچ چیز با تو شروع نشد همه چیز با تو تمام...