-
به کسی بر نخوره بر نخوره ، من یکی پنجره ام و میبندم - شهیار قنبری
سهشنبه 30 خرداد 1396 11:44
به کسی بر نخوره بر نخوره ، من یکی پنجره ام و میبندم این همه پنجره ی باز بسه ، من به قاب آینه میخندم به کسی بر نخوره بر نخوره ، من یکی پیشه خودم میمونم در شب بی کسی و بی حرفی ، برای دل خودم میخودنم خواب بودم بیدار شدم ، آشتی کردم با خودم به کسی چه این صدا این حنجره ماله منه کی مثل من لحظه هاش و زیر آواز میزنه ؟ کی بجز...
-
رها شده چون لاشه ای بر آب - فروغ فرخزاد
شنبه 27 خرداد 1396 20:50
تمام روز رها شده چون لاشه ای بر آب به سوی سهمناک ترین صخره پیش می رفتم به سوی ژرف ترین غارهای دریایی و گوشتخوارترین ماهیان . و مهره های نازک پشتم از حس مرگ تیر کشیدند ... نمی توانستم دیگر نمی توانستم صدای پایم از انکار راه بر می خاست و یاسم از صبوری روحم وسیعتر شده بود و آن بهار ، و آن وهم سبز رنگ که بر دریچه گذر داشت...
-
خورشید مرده بود - فروغ فرخزاد
جمعه 26 خرداد 1396 20:28
خورشید مرده بود و هیچ کس نمیدانست که نام آن کبوتر غمگین کز قلب ها گریخته ایمانست آه! ای صدای زندانی آیا شکوه یأس تو هرگز از هیچ سوی این شب منفور نقبی به سوی نور نخواهد زد؟ آه! ای صدای زندانی ای آخرین صدای صداها فروغ فرخزاد
-
شعر غم انگیز فعل مجهول - سیمین بهبهانی
چهارشنبه 24 خرداد 1396 15:14
بچه ها صبحتان بخیر ، سلام ! درس امروز ، فعل مجهول است فعل مجهول چیست می دانید ؟ نسبت فعل ما به مفعول است ... " در دهانم زبان چو آویزی در تهیگاه زنگ ، می لغزید . صوت ناسازام آنچنان که مگر شیشه بر روی سنگ می لغزید . ساعتی داد آن سخن دادم حق گقتار را ادا کردم تا ز اعجاز خود شوم آگاه ژاله را زان میان صدا کردم :...
-
منُ از حادثه رد کن - عبدالجبار کاکایی
چهارشنبه 24 خرداد 1396 14:48
منُ از حادثه رد کن تو شبای دل شکستن می خوام از تو جون بگیرم می خوام عاشقت بشم من دنیا تردید یه فهمه بین موندن و نموندن یه روزی فرشته بودیم ما رو تا کجا کشوندن پاشو از خواب توهم گره چشماتو وا کن اگه دلواپس نوری پاشو خورشیدُ صدا کن سایه ها بازی نورن گاهی با هم گاهی بی هم تو مسافری و اینجا داری دل می بندی کم کم منُ از...
-
خداحافظی - فاضل نظری
سهشنبه 23 خرداد 1396 08:08
به خدا حافظی تلخ تو سوگند نشد که تو رفتی ودلم ثانیه ای بند نشد لب تو میوه ممنوع ولی لبهایم هر چه از طعم لب سرخ تو دل کند نشد با چراغی همه جا گشتم وگشتم در شهر هیچ کس هیچ کس اینجا به تو مانند نشد هر کسی در دل من جای خودش را دارد جانشین تو در این سینه خداوند نشد خواستند از تو بگویند شبی شاعرها عاقبت با قلم شرم...
-
تو ای نایاب - شهیار قنبری
دوشنبه 22 خرداد 1396 11:44
تو ای نایاب ای ناب مرا دریاب دریاب ، منم بی نام بی بام مرا دریاب تا خواب مرا دریاب مستانه مرا دریاب تا خانه مراقب ، باش تا بوسه مرا دریاب بر شانه مرا دریاب من خوبم هنوزم آب میکوبم ، هنوزم شعرمیریزم هنوزم باد میروبم مرا دریاب در سرما مرا دریاب تا فردا ، مرا دریاب تا رفتن مرا دریاب تا اینجا مرا دریاب تا باور مرا دریاب...
-
چای می نوشم که با غفلت فراموشت کنم - فاضل نظری
یکشنبه 21 خرداد 1396 20:24
شاهرگ های زمین از داغ باران پر شده است آسمانا! کاسه ی صبر درختان پر شده است زندگی چون ساعت شماطه دار کهنه ای از توقف ها و رفتن های یکسان پر شده است چای می نوشم که با غفلت فراموشت کنم چای می نوشم ولی از اشک، فنجان پرشده است بس که گل هایم به گور دسته جمعی رفته اند دیگر از گل های پرپر خاک گلدان پر شده است دوک نخ ریسی...
-
با این دل ماتم زده آواز چه سازم - هوشنگ ابتهاج
یکشنبه 21 خرداد 1396 18:40
با این دل ماتم زده آواز چه سازم بشکسته نی ام بی لب دم ساز چه سازم در کنج قفس می کشدم حسرت پرواز با بال و پر سوخته پرواز چه سازم گفتم که دل از مهر تو برگیرم و هیهات با این همه افسونگری و ناز چه سازم خونابه شد آن دل که نهانگاه غمت بود از پرده در افتد اگر این راز چه سازم گیرم که نهان برکشم این آه جگر سوز با اشک تو ای...
-
امشب دوباره داغ دلم تازه می شود - جاوید سیفی
سهشنبه 16 خرداد 1396 20:51
امشب دوباره داغ دلم تازه می شود پیراهن غمت به تن اندازه می شود ساک سفر نبسته ام اما مسافرم دارد به گریه می گذرد آب از سرم از خود عبور می کنم و جاده مبهم است حتی بهشت بی تو برایم جهنم است پک می زنم به زندگی ام دود می شود هر آنچه داشته ام همه نابود می شود سرما به مغز اسکلتم نیش می زند ابلیس طعنه بر من درویش می زند...
-
من آشنای کویرم، تو اهل بارانی - سجاد سامانی
سهشنبه 16 خرداد 1396 20:42
من آشنای کویرم، تو اهل بارانی چه کردهام که مرا از خودت نمیدانی ؟ مرا نگاه ! که چشم از تو برنمیدارم تو را نگاه ! که از دیدنم گریزانی من از غم تو غزل میسرایم و آن را تو عاشقانه به گوش رقیب میخوانی هزار باغ گل از دامن تو میروید به هر کجا بروی باز در گلستانی قیاس یک به یک شهر با تو آسان نیست که بهتر از همگان است ؟...
-
بزن به سنگ مرا , جرأت ترک با من - سیدمحمدعلی رضازاده
چهارشنبه 10 خرداد 1396 23:37
به تیغ حادثه زخم از تو و, نمک بامن بزن به سنگ مرا , جرأت تر با من به روزگار بگو ؛ من گذشتم از سهمم همیشه قسمت توبیش و, کمترک بامن مگر زمانه مرا باز بچه گیر آورد که کرده است هوای "الک دولک" بامن اگر کسی خبر از نان و عشق و گل می خواست بگو که یک شبه رفتند به درک با من چقدر بین من و زندگی به هم خورده است آهای...
-
فاتح شدم - فروغ فرخزاد
چهارشنبه 10 خرداد 1396 20:52
فاتح شدم خود را به ثبت رساندم خود را به نامی در یک شناسنامه مزین کردم و هستیم به یک شماره مشخص شد پس زنده باد 678 صادره از بخش 5 ساکن تهران دیگر خیالم از همه سو راحت است آغوش مهربان مام وطن پستانک سوابق پر افتخار تاریخی لالایی تمدن و فرهنگ و جق و جق جقجقه قانون ... آه دیگر خیالم از همه سو راحتست از فرط شادمانی رفتم...
-
روزی به آشیانه ی من هم سری بزن - سجاد سامانی
سهشنبه 9 خرداد 1396 18:08
باشد، تو نیز بر جگرم خنجری بزن با من دم از هوای کسِ دیگری بزن پرواز با رقیب اگر فرصتی گذاشت روزی به آشیانه ی من هم سری بزن ای دل به جنگ جمع رقیبان شتاب کن سرباز نیمه جان! به صف لشگری بزن درد فراق آمد و عشق از دلم نرفت ای روزگار! سیلیِ محکمتری بزن شاید که جام بشکنم و توبه ای کنم ای مرگ! پیش از آنکه بیایی دری بزن ......
-
او استکان چایی خود را نخورد و رفت - حسین زحمتکش
سهشنبه 9 خرداد 1396 17:58
او استکان چایی خود را نخورد و رفت بغض مرا به دست غزل ها سپرد و رفت گفتم نرو ! بمان ! قسم ات می دهم ولی تنها به روی حرف خودش پا فشرد و رفت گفتم که صد شمار بمان تا ببینم ات یک خنده کرد و تا عدد دَه شمرد و رفت گفتم که بی تو هیچم و او گفت بی نه با ! در بیت اخرین غزلم دست برد و رفت یعنی به قدر چای هم ارزش...؟نه بی خیال او...
-
بوی تنت - عباس معروفی
سهشنبه 9 خرداد 1396 15:08
بوی تنت مرا برمیگرداند به دوران پیش از خودم پیش از آن که باشم . مگر پیش از تو سیب هم وجود داشت؟ عباس معروفی
-
باور - سیاوش کسرایی
سهشنبه 9 خرداد 1396 14:52
باور نمی کند دل من مرگ خویش را نه نه من این یقین را باور نمی کنم تا همدم من است نفسهای زندگی من با خیال مرگ دمی سر نمی کنم آخر چگونه گل خس و خاشک می شود ؟ آخر چگونه این همه رویای نو نهال نگشوده گل هنوز ننشسته در بهار می پژمرد به جان من و خک می شود ؟ در من چه وعده هاست در من چه هجرهاست در من چه دستها به دعا مانده روز و...
-
توی قاب خیس این پنجرهها - شهیار قنبری
سهشنبه 9 خرداد 1396 11:41
توی قاب خیس این پنجرهها عکسی از جمعهی غمگین میبینم چه سیاهه به تناش رخت عزا ! تو چشاش ابرای سنگین میبینم . داره از ابر سیا خون میچکه ! جمعهها خون جای بارون میچکه ! نفسم در نمیآد، جمعهها سر نمیآد ! کاش میبستم چشامو، این ازم بر نمیآد ! داره از ابر سیا خون میچکه ! جمعهها خون جای بارون میچکه ! عمر جمعه به...
-
تفاوتی نکند قدر پادشایی را -سعدی
سهشنبه 9 خرداد 1396 11:01
تفاوتی نکند قدر پادشایی را که التفات کند کمترین گدایی را به جان دوست که دشمن بدین رضا ندهد که در به روی ببندند آشنایی را مگر حلال نباشد که بندگان ملوک ز خیل خانه برانند بینوایی را و گر تو جور کنی رای ما دگر نشود هزار شکر بگوییم هر جفایی را همه سلامت نفس آرزو کند مردم خلاف من که به جان میخرم بلایی را حدیث عشق نداند...
-
اگر در پاییز می آمدی - امیلی دیکنسون
دوشنبه 8 خرداد 1396 15:45
اگر در پاییز می آمدی تابستان را جارو می کردم با نیمی خنده، نیمی ضربه آنچه زنان خانه دار با مگسی میکنند . اگر تا یکسال دیگر میدیدمت ماه ها را بدل به توپهایی میکردم و در کشوهای جداگانه میگذاشتم تا زمانشان برسد اگر قرن ها تاخیر میکردند با دست میشمردمشان و آنقدر از آنها کم میکردم که انگشتانم به جزیره ون دیمنس...
-
خرمن زلف من کجا ؟ شاخه یاسمن کجا ؟ - سیمین بهبهانی
دوشنبه 8 خرداد 1396 15:12
خرمن زلف من کجا ؟ شاخه یاسمن کجا ؟ قهر ز من چه می کنی ٬ بهر تو همچو من کجا ؟ صحبت باغ را مکن پیش بهشت روی من سبزه ی عارضم کجا ؟ خرّمی چمن کجا ؟ لاله و من چه نسبتی ؟ ساغر او ز می تهی ساق فریب زن کجا ؟ ساقی سیمتن کجا ؟ غنچه دهان بسته یی ٬ پیش لب شکفته ام گرمی بوسه ام کجا ؟ سردی آن دهن کجا ؟ نرگس و دیدگان من ؟ وای از این...
-
عشق افسانه ای - نادر ابراهیمی
دوشنبه 8 خرداد 1396 11:58
من هرگز نخواستم از عشق افسانه ای بیافرینم ، باور کن ! من میخواستم با دوست داشتن زندگی کنم . کودکانه، ساده، روستایی . من از دوست داشتن فقط لحظه ها را میخواستم. آن لحظه که تو را به نام می نامیدم . من برای گریستن نبود که خواندم. من آواز را برای پر کردن لحظه های سکوت می خواستم . من هرگز نمی خواستم از عشق برجی بیافرینم مه...
-
تن تو ظهر تابستونو بیادم میاره - شهیار قنبری
دوشنبه 8 خرداد 1396 11:40
تن تو ظهر تابستونو بیادم میاره رنگ چشمای تو ظهر تابستون و بیادم میاره وقتی نیستی زندگی فرقی با زندون نداره قهر تو تلخیه زندونو بیادم میاره من نیازم تورو هر روز دیدنه از لبت دوست دارم شنیدنه نفست شعر بلند بودنه با تو بودن بهترین شعر منه تو بزرگی مثه اون لحظه که بارون میزنه تو همون خونی که هر لحظه تو رگهای منه تو مثه...
-
داشت در یک عصر پاییزی زمان می ایستاد - کاظم بهمنی
دوشنبه 8 خرداد 1396 09:56
داشت در یک عصر پاییزی زمان می ایستاد داشت باران در مسیر ِناودان می ایستاد با لبی که کاربرد اصلی اش بوسیدن است؛ چای می نوشید و قلب استکان می ایستاد ! در وفاداری اگر با خلق می سنجیدمش روی سکوی نخست این جهان می ایستاد یک شقایق بود بین خارها و سبزه ها گاه اگر یک لحظه پیش دوستان می ایستاد در حیاط خانه گلها محو عطرش می شدند...
-
باغی در صدا - سهراب سپهری
یکشنبه 7 خرداد 1396 20:54
در باغی رها شده بودم . نوری بیرنگ و سبک بر من می وزید . آیا من خود بدین باغ آمده بودم و یا باغ اطراف مرا پر کرده بود؟ هوای باغ از من می گذشت و شاخ و برگش در وجودم می لغزید . آیا این باغ سایه روحی نبود که لحظه ای بر مرداب زندگی خم شده بود؟ ناگهان صدایی باغ را در خود جای داد، صدایی که به هیچ شباهت داشت . گویی عطری خودش...
-
به سوگ من نشسته ای، ولی نمرده ام هنوز - افشین یدالهی
یکشنبه 7 خرداد 1396 10:35
به سوگ من نشسته ای، ولی نمرده ام هنوز بدان دیار گمشده، تو را نبرده ام هنوز اگر نبود ترس تو، از این مسیر بی بلد خراب تن نمی شدی، چه از ازل چه تا ابد به خواب من نیامدی، که بی اراده بگذری تو را نمی دهم به تو، به هر کجا که می روی تو اتفاق ساده ای، برای خود نبوده ای تو آخر این دل مرا، به دست خود ربوده ای سپرده ام به چشم...
-
آه آینه -هوشنگ ابتهاج
شنبه 6 خرداد 1396 21:02
او را ز گیسوان بلندش شناختند ای خک این همان تن پک است ؟ انسان همین خلاصه خک است ؟ وقتی که شانه می زد انبوه گیسوان بلندش را تا دوردست اینه می راند اندیشه خیال پسندش را او با سلام صبح خندان گلی ز اینه می چید دستی به گیسوانش می برد شب را کنار می زد خورشید را در اینه می دید اندیشه بر آمدن روز بارانی از ستاره فرو می ریخت...
-
رو به روی پنجره دیوار باشد بهتر است - حسین زحمتکش
شنبه 6 خرداد 1396 17:57
رو به روی پنجره دیوار باشد بهتر است بین ما این فاصله "بسیار" باشد بهتر است من به دنبال کسی بودم که "دلسوزی" کند همدمم این روزها سیگار باشد بهتر است من نگفتم آنچه حلاج از تو دید و فاش کرد سر نوشت "رازداری"، دار باشد بهتر است ! خانه ی بیچاره ای که سرنوشتش زلزله است از همان روز نخست آوار...
-
کمی صبر کن - سیدعلی صالحی
جمعه 5 خرداد 1396 17:51
کمی صبر کن حوصله کن پایان کتاب را با هم خواهیم خواند حالا بخواب تا فردا صبح فرصت برای گریستن بر این روزگار بسیار است ! سیدعلی صالحی
-
برهنه به بستر بی کسی مردن - سید علی صالحی
چهارشنبه 3 خرداد 1396 17:41
برهنه به بستر بی کسی مردن تو از یادم نمی روی خاموش به رساترین شیون آدمی تو از یادم نمی روی گریبانی برای دریدن این بغض بی قرار تو از یادم نمی روی پی پستوی پنهانی برای بدگمانی گریه ها تو از یادم نمی روی دفاتری سپید زمزمه ای نازا سر انگشتی آشفته تو با من چه کرده ای ؟ تو از یادم نمی روی سفری ساده از تمام دوستت دارم تنهایی...