شعر و دکلمه
شعر و دکلمه

شعر و دکلمه

زهر ترین زاویـــه ی شوکران - علیرضا آذر


زهر ترین زاویـــه ی شوکران / مرگ ترین حقه ی جادوگران

داغ ترین شهوت آتش زدن / تهمت شاعر به سیاوش زدن

هر که تو را دید زمین گیر شد / سخت به جوش آمدو تبخیر شد

درد بزرگ سرطانی من / کهنه ترین زخم جوانی من

 

با تو ام ای شعر به من گوش کن / نقشه نکش حرف نزن گوش کن

شعر تو را با خفه خون ساختند / از تو هیولای جنون ساختند

ریشه به خونابه و خون میرسد / میوه که شد بمب جنون میرسد

محض خودت بمب منم ، دور تر ! / می ترکم چند قدم دور تر !

 

از همه ی کودکی ام درد ماند / نیم وجب بچه ولگرد ماند

حال مرا از من بیمار پرس / از شب و خاکستر سیگار پرس

از سر شب تا به سحر سوختن / حادثه را از دو سه سر سوختن

خانه خرابی من از دست توست / آخر هر راه به بن بست توست

 

چک چک خون را به دلم ریختم / شعر چه کردی که به هم ریختم ؟

گاه شقایق تر از انسان شدی / روح ترک خورده ی کاشان شدی

شعر تو بودی که پس از فصل سرد / هیچ کسی شک به زمستان نکرد

زلزله ها کار فروغ است و بس ؟ / هر چه که بستند دروغ است و بس

 

تیغه ی زنجان بخزد بر تنت / خون دل منزویان گردنت

شاعر اگر رب غزل خوانی است / عاقبتش نصرت رحمانی است

حضرت تنهای به هم ریخته / خون و عطش را به هم آمیخته

کهنه قماری است غزل ساختن / یک شبه ده قافیه را باختن

 

دست خراب است چرا سر کنم ؟ / آس نشانم بده باور کنم

دست کسی نیست زمین گیری ام / عاشق این آدم زنجیری ام

شعله بکش بر شب تکراری ام / مرده ی این گونه خود آزاری ام

من قلم از خوب و بدم خواستم / جرم کسی نیست ، خودم خواستم

 

شیشه ای ام سنگ ترت را بزن / تهمت پر رنگ ترت را بزن

سارق شبهای طلاکوب من / میشکنم میشکنم خوب من

منتظر یک شب طوفانی ام / در به در ساعت ویرانی ام

پای خودم داغ پشیمانی ام / مثل خودت درد خیابانی ام

 

"با همه ی بی سر و سامانی ام / باز به دنبال پریشانی ام"

مرد فرو رفته در آیینه کیست ؟ / تا که مرا دید به حالم گریست

ساعت خوابیده حواسش به چیست ؟ / مردن تدریجی اگر زندگی ست

"طاقت فرسودگی ام هیچ نیست / در پی ویران شدنی آنی ام"

 

من که منم جای کسی نیستم / میوه ی طوبای کسی نیستم

گیج تماشای کسی نیستم / مزه ی لبهای کسی نیستم

"دلخوش گرمای کسی نیستم / آمده ام تا تو بسوزانی ام"

خسته از اندازه ی جنجال ها / از گذر سوق به گودال ها

 

از شب چسبیده به چنگال ها / با گذر تیر که از بال ها

"آمده ام با عطش سال ها / تا تو کمی عشق بنوشانی ام"

شعر اگر خرده هیولا شدم / آخر ابَر آدم تنها شدم

گاه پریشان تر از این ها شدم / از همه جا رانده ی دنیا شدم

"ماهی برگشته ز دریا شدم / تا تو بگیری و بمیرانی ام"

 

وای اگر پیچش من با خمت / درد شود تا که به دست آرمت

نوش خودم زهر سراپا غمت / بیشترش کن که کمم با کمت

"خوب ترین حادثه میدانمت / خوب ترین حادثه میدانی ام ؟"

غسل کن و نیت اعجاز کن / باز مرا با خودم آغاز کن

 

یک وجب از پنجره پرواز کن / گوش مرا معرکه ی راز کن

حرف بزن ابر ِ مرا باز کن / دیر زمانی است که بارانی ام"

قحطی حرف است و سخن سالهاست / قفل زمان را بشکن سال هاست

پر شدم از درد شدن سال هاست / ظرفیت سینه ی من سال هاست

 

"حرف بزن حرف بزن سال هاست / تشنه ی یک صحبت طولانی ام"

روز و شبم را به هم آمیختم / شعر چه کردی که به هم ریختم ؟

یک قدم از تو همه ی جاده من / خون بطلب ، سینه ی آماده ؛ من

شعر تو را داغ به جانت زدند / مهر خیانت به دهانت زدند

 

هر که قلم داشت هنرمند نیست / ناسره را با سره پیوند نیست

لغلغه ها در دهن آویختند / خوب و بدی را به هم آمیختند

ملعبه ی قافیه بازی شدی / هرزه ی هر دست درازی شدی

کنج همین معرکه دارت زدند / دست به هر دار و ندارت زدند

 

سرخ تر از شعر مگر دیده اید ؟ / لب بگشایید اگر دیده اید

تا که به هر وا ژه ستم میشود / دست ، طبیعی است قلم میشود

واژه ی در حنجره را تیغ کن / زیر قدم ها تله تبلیغ کن

شعر اگر زخم زبان تیز تر / شهر من از قونیه تبریز تر

 

زنده بمان قاتل دلخواه من / محو نشو ماه ترین ماه من

مُردی و انگار به هوش آمدند / هی ! چقدر دست برایت زدند !



علیرضا آذر


تومور یک


دانلود دکلمه



نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.