ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
زهر ترین زاویـــه ی شوکران / مرگ ترین حقه ی جادوگران
داغ ترین شهوت آتش زدن / تهمت شاعر به سیاوش زدن
هر که تو را دید زمین گیر شد / سخت به جوش آمدو تبخیر شد
درد بزرگ سرطانی من / کهنه ترین زخم جوانی من
با تو ام ای شعر به من گوش کن / نقشه نکش حرف نزن گوش کن
شعر تو را با خفه خون ساختند / از تو هیولای جنون ساختند
ریشه به خونابه و خون میرسد / میوه که شد بمب جنون میرسد
محض خودت بمب منم ، دور تر ! / می ترکم چند قدم دور تر !
از همه ی کودکی ام درد ماند / نیم وجب بچه ولگرد ماند
حال مرا از من بیمار پرس / از شب و خاکستر سیگار پرس
از سر شب تا به سحر سوختن / حادثه را از دو سه سر سوختن
خانه خرابی من از دست توست / آخر هر راه به بن بست توست
چک چک خون را به دلم ریختم / شعر چه کردی که به هم ریختم ؟
گاه شقایق تر از انسان شدی / روح ترک خورده ی کاشان شدی
شعر تو بودی که پس از فصل سرد / هیچ کسی شک به زمستان نکرد
زلزله ها کار فروغ است و بس ؟ / هر چه که بستند دروغ است و بس
تیغه ی زنجان بخزد بر تنت / خون دل منزویان گردنت
شاعر اگر رب غزل خوانی است / عاقبتش نصرت رحمانی است
حضرت تنهای به هم ریخته / خون و عطش را به هم آمیخته
کهنه قماری است غزل ساختن / یک شبه ده قافیه را باختن
دست خراب است چرا سر کنم ؟ / آس نشانم بده باور کنم
دست کسی نیست زمین گیری ام / عاشق این آدم زنجیری ام
شعله بکش بر شب تکراری ام / مرده ی این گونه خود آزاری ام
من قلم از خوب و بدم خواستم / جرم کسی نیست ، خودم خواستم
شیشه ای ام سنگ ترت را بزن / تهمت پر رنگ ترت را بزن
سارق شبهای طلاکوب من / میشکنم میشکنم خوب من
منتظر یک شب طوفانی ام / در به در ساعت ویرانی ام
پای خودم داغ پشیمانی ام / مثل خودت درد خیابانی ام
"با همه ی بی سر و سامانی ام / باز به دنبال پریشانی ام"
مرد فرو رفته در آیینه کیست ؟ / تا که مرا دید به حالم گریست
ساعت خوابیده حواسش به چیست ؟ / مردن تدریجی اگر زندگی ست
"طاقت فرسودگی ام هیچ نیست / در پی ویران شدنی آنی ام"
من که منم جای کسی نیستم / میوه ی طوبای کسی نیستم
گیج تماشای کسی نیستم / مزه ی لبهای کسی نیستم
"دلخوش گرمای کسی نیستم / آمده ام تا تو بسوزانی ام"
خسته از اندازه ی جنجال ها / از گذر سوق به گودال ها
از شب چسبیده به چنگال ها / با گذر تیر که از بال ها
"آمده ام با عطش سال ها / تا تو کمی عشق بنوشانی ام"
شعر اگر خرده هیولا شدم / آخر ابَر آدم تنها شدم
گاه پریشان تر از این ها شدم / از همه جا رانده ی دنیا شدم
"ماهی برگشته ز دریا شدم / تا تو بگیری و بمیرانی ام"
وای اگر پیچش من با خمت / درد شود تا که به دست آرمت
نوش خودم زهر سراپا غمت / بیشترش کن که کمم با کمت
"خوب ترین حادثه میدانمت / خوب ترین حادثه میدانی ام ؟"
غسل کن و نیت اعجاز کن / باز مرا با خودم آغاز کن
یک وجب از پنجره پرواز کن / گوش مرا معرکه ی راز کن
حرف بزن ابر ِ مرا باز کن / دیر زمانی است که بارانی ام"
قحطی حرف است و سخن سالهاست / قفل زمان را بشکن سال هاست
پر شدم از درد شدن سال هاست / ظرفیت سینه ی من سال هاست
"حرف بزن حرف بزن سال هاست / تشنه ی یک صحبت طولانی ام"
روز و شبم را به هم آمیختم / شعر چه کردی که به هم ریختم ؟
یک قدم از تو همه ی جاده من / خون بطلب ، سینه ی آماده ؛ من
شعر تو را داغ به جانت زدند / مهر خیانت به دهانت زدند
هر که قلم داشت هنرمند نیست / ناسره را با سره پیوند نیست
لغلغه ها در دهن آویختند / خوب و بدی را به هم آمیختند
ملعبه ی قافیه بازی شدی / هرزه ی هر دست درازی شدی
کنج همین معرکه دارت زدند / دست به هر دار و ندارت زدند
سرخ تر از شعر مگر دیده اید ؟ / لب بگشایید اگر دیده اید
تا که به هر وا ژه ستم میشود / دست ، طبیعی است قلم میشود
واژه ی در حنجره را تیغ کن / زیر قدم ها تله تبلیغ کن
شعر اگر زخم زبان تیز تر / شهر من از قونیه تبریز تر
زنده بمان قاتل دلخواه من / محو نشو ماه ترین ماه من
مُردی و انگار به هوش آمدند / هی ! چقدر دست برایت زدند !
علیرضا آذر
تومور یک