-
عشق سیمرغ است، کورا دام نیست - عراقی
چهارشنبه 27 مرداد 1395 15:50
عشق سیمرغ است، کورا دام نیست در دو عالم زو نشان و نام نیست پی به کوی او همانا کس نبرد کاندر آن صحرا نشان گام نیست در بهشت وصل جانافزای او جز لب او کس رحیق آشام نیست جمله عالم جرعه چین جام اوست گرچه عالم خود برون از جام نیست ناگه ار رخ گر براندازد نقاب سر به سر عالم شود ناکام، نیست صبح و شامم طره و رخسار اوست گرچه...
-
دلم، مسافر خواب آلود
یکشنبه 24 مرداد 1395 12:19
دلم مسافر خواب آلود در آن اتاق خیال اندود چو روح کهنهء سرگردان هنوز می پلکد حیران به جست و جوی کسی شاید که از کنار تو می آید.
-
چشمهای تو -نصرت رحمانی
یکشنبه 24 مرداد 1395 12:18
می گفت با غرور این چشمها که ریخته در چشم های تو گردنگاه را این چشمها که سوخته در این شکیب تلخ رنج سیاه را این چشمها که روزنه آفتاب را بگشوده در برابر شام سیاه تو خون ثواب را کرده روانه در رگ روح تباه تو این چشمها که رنگ نهاده به قعر رنگ این چشمها که شور نشانده به ژرف شوق این چشمها که نغمه نهاده بنای چنگ از برگ های سبز...
-
غزل برای لبت
یکشنبه 24 مرداد 1395 12:17
بپوش پنجره را ای برهنه! می ترسم که چشم شور ستاره تو را نظر بزند ! غزل برای لبت عاشقانه تر گفتم که بوسه بر دهنم عاشقانه تر بزند
-
گوشه تنهایی
یکشنبه 24 مرداد 1395 12:16
شب اگر باشد و مـِی باشد و مـن باشم و تـو به دو عـالـم ندهم گوشـهی تنـــهایی را
-
همه چیز کنار تو لطیف است
یکشنبه 24 مرداد 1395 12:14
همه چیز کنار تو لطیف است پونه های لب رودخانه سنگی که در آب می اندازی و کلمات بی رحمی که بر زبان می آوری صدایت شب آرامی ست که جنگل را در بر می گیرد و آخرین شعله های آتش را در من خاموش می کند …
-
مرا به دلت بسپار
یکشنبه 24 مرداد 1395 10:10
مرا به ذهنت نه، به دلت بسپار ! من از گم شدن در جاهای شلوغ میترسم …
-
مثل گیسویی که باد آن را پریشان میکند
یکشنبه 24 مرداد 1395 10:09
مثل گیسویی که باد آن را پریشان میکند هر دلی را روزگاری عشق ویران میکند ناگهان میآید و در سینه میلرزد دلم هرچه جز یاد تو را با خاک یکسان میکند با من از این هم دلت بیاعتناتر خواست، باش! موج را برخورد صخره کِی پشیمان میکند؟ مثل مادر، عاشق از روز ازل حسرتکِش است هرکسی او را به زخمی تازه مهمان میکند اشک میفهمد غم...
-
حفره
یکشنبه 24 مرداد 1395 10:09
رفتنت حفره ای در من ایجاد خواهد کرد که تابستان و زمستان از آن سوز میآید؛ با اینهمه آغوشت را بردار و برو هرجای دنیا را که خواستی گرم کن! پرندگانی هستند که ترجیح می دهند پای عشقی که ریشه دارد از سرما یخ بزنند.
-
مرگ
یکشنبه 24 مرداد 1395 10:08
می ایی و من می روم ای مرد دیگر چون تیرگی از بیخ گوش صبحگاهی می ایی و من می روم ، زیباست ، زیباست باران نرمی بر غبار کوره راهی دشت بلاخیز غریب تفته ای بود هر تپه ای چون طاولی چرکین بر آن دشت ما سوختیم و خیمه برکندیم و رفتیم اینک ، تو می ایی برای سیر و گلگشت حلاج ها ، بر دار ، رقصیدند و رفتند شیطان حدایی کرد در این خک...
-
احساس
یکشنبه 24 مرداد 1395 10:07
در سایه ی مرطوب چرکین سیاه من در این شب بی مرز مردی ست زندانی نوری ست سرگردان در مرگ من آن سایه در خود رنگ می بازد هر سایه موجودی ست کز نور در خود نطفه می سازد آنگاه می میرد من دیده ام مردی که روزی سایه اش درپیش پایش مرد نور پلیدی سایه اش را خورد در روح من تصویر کم رنگی پیدا و پنهان می شود هر دم چون سایه ای بیمار در...
-
قفل
یکشنبه 24 مرداد 1395 10:02
بر چفت مقبره پیر قفلی میان گره ها و قفل ها دیشب گشوده شد هیهات ... بدبختی چه کس آغاز گشته است ؟
-
زندان
یکشنبه 24 مرداد 1395 10:01
دستهایمان بالای تخت به دیوار بر میادین شهر حتی بر دکمه های ... جلیقه زنجیر بسته ایم و یک ساعت بی آنکه قبله نمایی به دست بگیریم در موجتاب اینه را ندیم و ... واماندیم زندان چه هست ؟ جز انسان درون خود راستی که هیچ زندانی به کوچکی مغز نیست آری ما همه زندانیان خویشتنیم
-
سراب
یکشنبه 24 مرداد 1395 10:00
در موج تاب ، اینه چو چشم گشودم آنقدر پیر گشته بودم که لوح حمورابی را می توانستم به جای شناسنامه ارائه دهم بودن چه سود ؟ با خورد و خواب دلفسرده تر از مرداب طرحی ز یک سراب ، نقشی عبث بر آب باید شناخت ، ورنه بناگاه خوشبخت می شوی بی رحم و تنگ دیده و دل سنگ می شوی قارون چنانکه شد گند کثیف خوشبختی را با عطرهای عربستان نمی...
-
پگاه
یکشنبه 24 مرداد 1395 09:59
با اینکه تا پگاه پاسی نمانده بود ماسیده بود روی پنجره لرد سیاه شب آب نرم نرمک می بافت گیسوان آرام می چمید و زمزمه می کرد در زیر بیدهای پریشان ساز قلم به دست گرفتم آرام زخمه کشیدم بر پرده نژند ، پریشیده روان بر تارهای گم شده احساس من می زدم و آب زمزمه می کرد ، های ... های در گرمگاه کار حس کردم آه ... چیزی مرا به سوی...
-
زندگینامه فاضل نظری
یکشنبه 24 مرداد 1395 07:44
فاضل نظری سال ۵۸ در شهر خمین واقع در استان مرکزی متولد شد. تحصیلات اولیه خود را در شهر خوانسار گذرانده است. او دارای مدرک کارشناسی ارشد در رشته مدیریت صنعتی است و تا به حال علاوه بر چندین مجموعه شعری که منتشر کرده ، مسئولیت هایی هم در حوزه شعر فارسی داشته است . مشاور علمی جشنواره بین المللی شعر فجر شاید مهمترین این...
-
درآمیختن
جمعه 22 مرداد 1395 09:33
مجال بی رحمانه اندک بود و واقعه سخت نامنتظر . از بهار حظ ّ تماشائی نچشیدم، که قفس باغ را پژمرده می کند . *** از آفتاب و نفس چنان بریده خواهم شد که لب از بوسه نا سیراب . برهنه بگو برهنه به خاکم کنند سرا پا برهنه بدان گونه که عشق را نماز می بریم، - که بی شایبه حجابی با خاک عاشقانه در آمیختن می خواهم. از دفتر: ابرهیم در...
-
دریا صدا که می زندم وقت کار نیست - محمد علی بهمنی
جمعه 22 مرداد 1395 09:19
دریا صدا که می زندم وقت کار نیست دیگر مرا به مشغله ای اختیار نیست پر می کشم به جانب هم بغضِ هر شبم آیینه ای که هیچ زمانش غبار نیست دریا و من چقدر شبیه ایم گرچه باز من سخت بی قرارم و او بی قرار نیست با او چه خوب می شود از حال خویش گفت دریا که از اهالی این روزگار نیست امشب ولی هوای جنون موج می زند دریا سرش به هیچ سری...
-
گرچه چشمان تو جز در پی زیبایی نیست - فاضل نظری
چهارشنبه 20 مرداد 1395 18:19
گرچه چشمان تو جز در پی زیبایی نیست دل بکن! آینه این قدر تماشایی نیست حاصل خیره در آینه شدنها آیا دو برابر شدن غصه تنهایی نیست؟! بیسبب تا لب دریا مکشان قایق را قایقت را بشکن! روح تو دریایی نیست آه در آینه تنها کدرت خواهد کرد آه! دیگر دمت ای دوست مسیحایی نیست آنکه یک عمر به شوق تو در این کوچه نشست حال وقتی به لب پنجره...
-
اگر چـه شک عجیبی به «داشتن» دارم - غلامرضا طریقی
چهارشنبه 20 مرداد 1395 08:56
اگر چـه شک عجیبی به «داشتن» دارم سعادتی ست تو را داشتن که من دارم! کنار من بِنِشین و بگو چه چاره کنم؟ برای غربت تلخــی که در وطن دارم؟ بگو که در دل و دستت چه مرهمی داری برای این همه زخمـــی کـه در بدن دارم؟ مرا بــه خود بفشار و ببین بــه جای بدن چه آتشی ست؟ که در زیر پیرهن دارم؟ به رغم دیدن آرامش تو کم نشده ارادتــی...
-
شراب تلخ بیاور که وقت شیدایی ست - فاضل نظری
چهارشنبه 20 مرداد 1395 07:30
شراب تلخ بیاور که وقت شیدایی ست که آنچه در سرِ من نیست، بیم رسوایی ست چه غم که خلق به حسن تو عیب می گیرند؟ همیشه زخم زبان خون بهای زیبایی ست اگر خیال تماشاست در سرت، بشتاب که آبشارم و افتادنم تماشایی ست شباهت من و تو هرچه بود ثابت کرد که فصل مشترک عشق و عقل تنهایی ست کنون اگرچه کویرم هنوز در سرِ من صدای پر زدن مرغ های...
-
یادت نرود با دلم از کینه چه گفتی ! - فاضل نظری
چهارشنبه 20 مرداد 1395 07:28
یادت نرود با دلم از کینه چه گفتی ! زیر لب از آن کینه دیرینه چه گفتی؟ این دست وفا بود، نه دست طلب از دوست ! اما تو، به این دست پر از پینه چه گفتی؟ دل، اهل مکدر شدن از حرف کسی نیست ای آه جگرسوز! به آیینه چه گفتی؟ از بوسه گلگون تو خون میچکد ای تیر! جان و جگرم سوخت! به این سینه چه گفتی؟ از رستم پیروز همین بس که بپرسند:...
-
پیشانی ام را بوسه زد در خواب هندویی - فاضل نظری
سهشنبه 19 مرداد 1395 18:32
پیشانی ام را بوسه زد در خواب هندویی شاید از آن ساعت طلسمم کرده جادویی شاید از آن پس بود که احساس می کردم در سینه ام پر می زند شب ها پرستویی شاید از آن پس بود که با حسرت از دستم هر روز سیبی سرخ می افتاد در جویی از کودکی دیوانه بودم ، مادرم می گفت : از شانه ام هر روز می چیده ست شب بویی نام تو را می کند روی میز ها هر وقت...
-
بهجت آباد خاطره سی - شهریار
سهشنبه 12 مرداد 1395 08:34
اولدوز سایاراق گوزله میشم هر گئجه یاری گج گلمه ده دیر یار یئنه اولموش گئجه یاری گؤزلر آسیلی یوخ نه قارالتی نه ده بیر سس باتمیش گولاغیم گؤرنه دؤشور مکده دی داری بیر قوش آییغام! سویلیه رک گاهدان اییلده ر گاهدان اونودا یئل دئیه لای-لای هوش آپاری یاتمیش هامی بیر آللاه اویاقدیر داها بیر من مندن آشاغی کیمسه یوخ اوندان دا...
-
منظومهٔ حیدر بابا (به همراه ترجمه فارسی) - شهریار
سهشنبه 12 مرداد 1395 08:15
سلام بر حیدر بابا حیدر بابایه سلام ۱ حیدربابا چو ابر شَخَد ، غُرّد آسمان حیدربابا ایلدیریملار شاخاندا سیلابهاى تُند و خروشان شود روان سئللر سولار شاققیلدییوب آخاندا صف بسته دختران به تماشایش آن زمان قیزلار اوْنا صف باغلییوب باخاندا بر شوکت و تبار تو بادا سلام من سلام اولسون شوْکتوْزه ائلوْزه ! گاهى...
-
آه جز آینه ای کهنه مرا همدم نیست - سید تقی سیدی
دوشنبه 11 مرداد 1395 18:15
آه جز آینه ای کهنه مرا همدم نیست پیش چشمان خودت اشک بریزی کم نیست یک خود آزاری زیباست که من تنهایم لذتی هست در این زخم که در مرهم نیست اشتیاقی به گشوده شدن این گره نیست ور نه تنهایی من که گره اش محکم نیست من از این فاصله ها هیچ ندارم گله ای هر چه تقدیر نوشتست بیفتد غم نیست لذتی نیست اگر درد نباشد قبلش لذتی بیشتر از...
-
زندگینامه - محمد علی بهمنی
دوشنبه 11 مرداد 1395 15:14
محمدعلی بهمنی در 27 فروردین سال ۱۳۲۱ در شهر دزفول به دنیا آمد وی دوران کودکی و نوجوانی را در تهران ، کرج و بندرعباس گذراند و پس از تحصیلات مقدماتی از زمان کودکی در چاپخانههای تهران به کار پرداخت . او در چاپخانه با زنده یاد فریدون مشیری که آن روزها مسئول صفحه ادبی هفتتار چنگ مجله روشنکفر بود ، آشنا شد و نخستین شعرش...
-
ناگه از میکده فغان برخاست - عراقی
دوشنبه 11 مرداد 1395 14:24
ناگه از میکده فغان برخاست ناله از جان عاشقان برخاست شر و شوری فتاد در عالم های و هویی ازین و آن برخاست جامی از میکده روان کردند در پیش صد روان، روان برخاست جرعهای ریختند بر سر خاک شور و غوغا ز جرعهدان برخاست جرعه با خاک در حدیث آمد گفت و گویی از میان برخاست سخن جرعه عاشقی بشنید نعره زد و ز سر جهان برخاست بخت من، چون...
-
فال من را بگیر و جانم را - علیرضا آذر
دوشنبه 11 مرداد 1395 12:02
فال من را بگیر و جانم را / من از این حال بی کسی سیرم دستِ فردای قصه را رو کن / روشنم کن چگونه می میرم حافظ از جام عشق خون می خورد / من هم از جام شوکران خوردم او جهاندارِ مست ها می شد / من جهان را به دوش می بردم مست و لایعقل از جهان بیزار / جامی از عشق و خون به دستانم او خداوند می پرستان شد / من امیر القشون مستانم حالِ...
-
چشم می گذارم - اصغر معاذی
دوشنبه 11 مرداد 1395 11:09
چشم می گذارم می شمارم آخرین نفسهایم را قایم می شوی... خوب می دانم کجای سینه ی منی اما هربار دلم خواسته از من ببری... چشم می گذاری خودم را گم می کنم جای همیشگی ـ داخل کمد لباسهایت ـ در آغوش پیراهنی با دکمه های باز جایی که هیچ وقت نخواهی پیدایم کنی تا خوابم ببرد... گاهی می ترسم از تاریکی! چشم از من برندار...! اصغر معاذی