ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 |
ناگه از میکده فغان برخاست
ناله از جان عاشقان برخاست
شر و شوری فتاد در عالم
های و هویی ازین و آن برخاست
جامی از میکده روان کردند
در پیش صد روان، روان برخاست
جرعهای ریختند بر سر خاک
شور و غوغا ز جرعهدان برخاست
جرعه با خاک در حدیث آمد
گفت و گویی از میان برخاست
سخن جرعه عاشقی بشنید
نعره زد و ز سر جهان برخاست
بخت من، چون شنید آن نعره
سبک از خواب، سر گران برخاست
گشت بیدار چشم دل، چو مرا
عالم از پیش جسم و جان برخاست
خواستم تا ز خواب برخیزم
بنگرم کز چه این فغان برخاست؟
بود بر پای من، عراقی، بند
بند بر پای چون توان برخاست؟
عراقی