-
ای نفس خرم باد صبا - سعدی
دوشنبه 1 آبان 1396 09:50
ای نفس خرم باد صبا از بر یار آمدهای مرحبا قافله شب چه شنیدی ز صبح مرغ سلیمان چه خبر از سبا بر سر خشمست هنوز آن حریف یا سخنی میرود اندر رضا از در صلح آمدهای یا خلاف با قدم خوف روم یا رجا بار دگر گر به سر کوی دوست بگذری ای پیک نسیم صبا گو رمقی بیش نماند از ضعیف چند کند صورت بیجان بقا آن همه دلداری و پیمان و عهد نیک...
-
از ماه بگویم؟ - بهرام محمودی
دوشنبه 1 آبان 1396 09:46
از ماه بگویم؟ پیشترها گفته اند از گل؟؟ آه ... یا من دیر شاعر شده ام یا تو بیش از حد زیبایی ! بهرام محمودی
-
اتاق بسته و دری که تکیه گاه می شود - رزیتا نعمتی
دوشنبه 1 آبان 1396 07:33
اتاق بسته و دری که تکیه گاه می شود ز پشت پرده کوچه ای که راه راه می شود کدام راه، راه تو به سمت خانه ی من است؟ به هر کدام می روم که اشتباه می شود تکان خودنویس من در آفتاب اسم تو به روی سقف خانه ام شبیه ماه می شود و این شروع بازی دوباره دل گرفتن است ظهور کن سپید من، دلم سیاه می شود ز خوشه های گندمی که روی پرده می تپد...
-
بگذشت روزگاری و نیامدی کجائی - نزاری قهستانی
جمعه 28 مهر 1396 08:24
نه قرار داده بودی که شبی به خلوت آئی بگذشت روزگاری و نیامدی کجائی تو وصال وعده کردی و دلی که بود ما را به امید در تو بستیم و دری نمیگشائی وگرت ندیده بودم به صفت شنیده بودم که دل من از تو میداد نشان آشنائی به خرابه فقیران نفسی درآی روزی بنشین حکایتی کن که حیات می فزائی به خلاف دوستانی تو به کام دشمنانی که به حسن بی...
-
شمشیر خویش بر دیوار آویختن نمی خواهم - سیمین بهبهانی
پنجشنبه 27 مهر 1396 18:18
شمشیر خویش بر دیوار آویختن نمی خواهم با خواب ناز جز در گور آمیختن نمی خواهم شمشیر من همین شعر است، پرکارتر ز هر شمشیر با این سلاح شیرین کار خون ریختن نمی خواهم جز حق نمی توانم گفت، گر سر بریدنم باید سر پیش می نهم وز مرگ پرهیختن نمی خواهم ای مرد من زنم انسان، بر تارکم به کین توزی گر تاج خار نگذاری گل ریختن نمی خواهم با...
-
آدما - عبدالجبار کاکایی
چهارشنبه 26 مهر 1396 14:38
آدما دنیا رو دیوار می بینن روزای آفتابی رو تار می بینن دوس دارن یه روز بیاد رها بشن مث شبنم از زمین جدا بشن سایه هاشون روی دیواره ولی پر و بالشون گرفتاره ولی آدما آی آدمای رنگا رنگ توی کوچه های این شهر فرنگ میشه این دیوارو پشت سر گذاشت می شه با فاصله ها کاری نداشت می شه عاشق شد و پر کشید و رفت اون سوی فاصله ها رو دید...
-
باغ باران - محمدرضا عبدالملکیان
چهارشنبه 26 مهر 1396 10:03
و شایسته این نیست که باران ببارد و در پیشوازش دل من نباشد و شایسته این نیست که در کرت های محبت دلم را به دامن نریزم دلم را نپاشم چرا خواب باشم ببخشای بر من اگر بر فراز صنوبر تقلای روشنگر ریشه ها را ندیدم ببخشای بر من اگر زخم بال کبوتر به کتفم نرویید کجا بودم ای عشق؟ چرا چتر بر سر گرفتم؟ چرا ریشه های عطشناک احساس خود...
-
گلنار - محمدحسین بهرامیان
چهارشنبه 26 مهر 1396 10:02
گیرم اندوه تو خواب است و نگاه تو خیال پس دلم منتظر کیست عزیز این همه سال؟ پس دلم منتظر کیست که من بی خبرم؟ که من از آتش اندوه خودم شعله ورم؟ ماه یک پنجره وا شد به خیالم که تویی همه جا شور به پا شد به خیالم که تویی باز هم دختر همسایه همانی که تو نیست باز هم چشم من و او که نمی دانم کیست باز هم چلچله آغاز شد از سمت بهار...
-
آغوشت قبیلهای وحشی - نیکی فیروزکوهی
چهارشنبه 26 مهر 1396 09:26
آغوشت قبیلهای وحشی با آتشی برای پایکوبی با جادویی برای فریب دستانت گمشدگانِ بی شتابِ ریزشِ آبشارِ گیسوانِ من و چشمهایت ویرانگرانِ خاموشِ غرورِ هزار سالهام من دلباختهای عصیانی آشوب گری پر تمنا از عالم گریختهای پر تردید آمیخته با طبیعتِ پیکرت آمیخته با عطرِ خوبِ خوبِ بودنت سر بر بالینت گذاردم با تو زیستم با تو...
-
زندگینامه - مسعود فردمنش
سهشنبه 25 مهر 1396 16:57
مسعود فردمنش (زاده ٔ ۱ اسفند ۱۳۲۸ در سرچشمه تهران)، ترانه سرای، خواننده و آهنگساز ایرانی مقیم لس آنجلس است. بیشتر شهرت وی به سبب ترانههای او است. او از دوران کودکی به شعر و ادبیات فارسی علاقه داشت و با وجود رشته دبیرستانی که ریاضی بود، به دنبال ادبیات رفت و به سرودن شعر و ترانه مشغول شد. نخستین شعری که از مسعود...
-
این کوزه چو من عاشق زاری بوده است - خیام
سهشنبه 25 مهر 1396 15:58
این کوزه چو من عاشق زاری بوده است در بند سر زلف نگاری بودهست این دسته که بر گردن او میبینی دستیست که برگردن یاری بودهست خیام
-
رویا نیست - محمدرضا عبدالملکیان
سهشنبه 25 مهر 1396 09:49
رویا نیست با چشمهای خودم دیدهام نیما، نرودا، نزار در همین کوچه با هم بودند و با ناظم نان و نمک میخوردند محمدرضا عبدالملکیان
-
بیتو اندیشیدهام کمتر به خیلی چیزها - نجمه زارع
دوشنبه 24 مهر 1396 18:32
بیتو اندیشیدهام کمتر به خیلی چیزها میشوم بـیاعتنا دیگر به خیلی چیزها تا چـه پیش آید برای من! نمیدانم هنوز ... دوری از تو میشود منجر به خیلی چیزها غیرمعمولیست رفتار من و شک کرده است ـ چند روزی میشود ـ مادر بــه خیلـی چیزها نامـــههایت، عکسهــایت، خاطرات کهنهات میزنند اینجا به روحم ضربه، خیلی چیزها هیچ حرفی...
-
رفیق اهل دل و یار محرمی دارم - سیمین بهبهانی
دوشنبه 24 مهر 1396 15:10
رفیق اهل دل و یار محرمی دارم بساط باده و عیش فراهمی دارم کنار جو، چمن شسته را نمی خواهم که جوی اشکی و مژگان پُر نَمی دارم گذشتم از سر عالم، کسی چه می داند که من به گوشهء خلوت، چه عالمی دارم تو دل نداری و غم هم نداری اما من خوشم از این که دلی دارم و غمی دارم چو حلقه بازوی من، تنگ، گِرد پیکر توست حسود جان بسپارد که...
-
امروز نه آغاز و نه انجام جهان است - هوشنگ ابتهاج
دوشنبه 24 مهر 1396 15:04
امروز نه آغاز و نه انجام جهان است ای بس غم و شادی که پس پرده نهان است گر مرد رهی غم مخور از دوری و دیری دانی که رسیدن هنر گام زمان است تو رهرو دیرینه ی سر منزل عشقی بنگر که ز خون تو به هر گام نشان است آبی که بر آسود زمینش بخورد زود دریا شود آن رود که پیوسته روان است باشد که یکی هم به نشانی بنشیند بس تیر که در چله ی...
-
پشت این خانه - منوچهر آتشی
شنبه 22 مهر 1396 14:51
پشت این خانه حکایت جاریست نیست بی رهگذری ، کوچه خمار هرزه مستی است برون رفته ز خویش می کشاند تن خود بر دیوار آنچنانست که گویی بر دوش سایه اش می برد او را هر سو نه تلاشی است به سنگین قدمش تا جایی نه صدایی است از او در خیالش که ندانم به کدامین قریه است خانه ها سوخته اینک شاید قصر ها ریخته شاید در شب شاید از اوج یکی کوه...
-
آرش کمانگیر - سیاوش کسرایی
شنبه 22 مهر 1396 14:28
برف می بارد؛ برف می بارد به روی خار و خارا سنگ. کوه ها خاموش، دره ها دلتنگ؛ راه ها چشم انتظار کاروانی با صدای زنگ ... بر نمی شد گر ز بام خانه ها دودی، یا که سوسوی چراغی گر پیامی مان نمی آورد، رد پاها گر نمی افتاد روی جاده ها لغزان، ما چه می کردیم در کولاک دل آشفته ی دم سرد؟ آنک، آنک کلبه ای روشن، روی تپه، رو به روی من...
-
با خیال تو در این پیراهن هم آغوشم! - حامد نیازی
شنبه 22 مهر 1396 09:28
با خیال تو در این پیراهن هم آغوشم! به خدا نوشتم ... نسیم نوزد! ماه تاب نتابد! ستاره ها ندرخشند! مرغ سحر نخواند! چشمه نجوشد! و یاس های باغچه عطر نیفشانند! به خدا نوشتم... صدای پایش در کوچه نپیچد! خورشید راه فردا را گم کند! و جهان بایستد از حرکت! خدا پاسخ داد تو پنجره را برایم باز بگذار تا خلقت عشق را تماشا کنم......
-
بیا و مرا هم با خود بیاور از رویا! - حامد نیازی
پنجشنبه 20 مهر 1396 09:29
بیا، و مرا هم با خود بیاور از رویا! بیا، و دستم را بگیر تا گُم نکنم جاده ی برگشت را! بیا، که این سفر تنها به آمدن ختم می شود! بیا و بگذار ماجرایمان شنیدنی شود بگذار پرستوها از ما بیاموزند کوچِ حقیقی را، بیا تا رویایی بنفش بسازیم بیا تا آمدن معنا پیدا کند برای باران برای پاییز برای عشق بیا تا عشق بیاید بیا تا...
-
نمی توانم با تو بیش از پنج دقیقه بنشینم - نزار قبانی
چهارشنبه 19 مهر 1396 09:30
نمی توانم با تو بیش از پنج دقیقه بنشینم... و ترکیب خونم دگرگون نشود... و کتاب ها و تابلوها و گلدان ها و ملافه های تختخواب از جای خویش پرنکشند... و توازن کره ی زمین به اختلال نیفتد... *** مرا یارای آن نیست که بی طرف بمانم نه دربرابر زنی که شیفته ام می کند نه در برابر شعری که حیرتزده ام می کند نه در برابر عطری که به...
-
جهان را به شاعران بسپارید - محمدرضا عبدالملکیان
سهشنبه 18 مهر 1396 09:56
جهان را به شاعران بسپارید مطمئن باشید کلمات را بیدار می کنند و در کرت ها٬ گل و گندم می کارند جهان را به شاعران بسپارید بیابان و باران هردو خوشحال می شوند و هردو جوانه می زنند از سرانگشت کودکان دبستانی جهان را به شاعران بسپارید مطمئن باشید سربازان ترانه می خوانند و عاشق می شوند و تفنگ ها سر بر قبضه می گذارند و بیدار...
-
غزل تن - هوشنگ ابتهاج
دوشنبه 17 مهر 1396 14:58
تن تو مطلع تابان روشنایی هاست اگر روان تو زیباست از تن زیباست شگفت حادثه ای نادر ست معجزه طبع که در سراچه ی ترکیب چون تویی آراست نه تاب تن که برون می زند ز پیراهن که از زلال تنت جان روشنت پیداست که این چراغ در ایینه ی تو روشن کرد؟ که آسمان و زمین غرق نور آن سیماست ز باغ روی تو صد سرخ گل چرا ندمد که آب و رنگ بهارت...
-
از یک غم نگفته - محمدحسین بهرامیان
دوشنبه 17 مهر 1396 10:02
حیرانم آنقَدَر که نمی دانم، از واژه های خسته چه می خواهم می دانم اینقدر که نمی دانم از این زبان بسته چه می خواهم تو فکر می کنی که قناری ها از یک پر شکسته چه می فهمند؟ من اینقدر که نمی فهمم از این من شکسته چه می خواهم عمری به سردویدم و ننشستم، چون موج بی گلایه.... بگو حالا از کشتی شکسته تن ، از این شوق به گل نشسته چه...
-
فایده ی این عکس ها چیست - محمدرضا عبدالملکیان
دوشنبه 17 مهر 1396 09:56
فایده ی این عکس ها چیست اگر صدای در شنیده نشود اگر تو کفش هایت را درنیاوری اگر مادرم کنار سماور ننشیند و اگر من نگویم اسمش فروغ است فایده ی این عکس ها چیست اگر پنجره و پرنده همقافیه نشوند اگر سکوت، ساعت را نشکند و اگر تو نگویی دیرم شد و اگر من نگویم این بار به جای روسری برایت گوشواره می خرم محمدرضا عبدالملکیان
-
عاقبت یک روز، مغرب محو مشرق میشود - خلیل ذکاوت
دوشنبه 17 مهر 1396 08:27
عاقبت یک روز، مغرب محو مشرق میشود عاقبت غربیترین دل نیز عاشق میشود شرط میبندم که فردایی – نه خیلی دور و دیر – مهربانی، حاکم کل مناطق میشود هم زمان سهمیهی دلهای دلتنگ و صبور هم زمین ارثیهی جانهای لایق میشود قلب هر خاکی که بشکافد نشانش عاشقیست هر گُلی که غنچه زد نامش شقایق میشود با صداقت، آسمان سهمی برابر...
-
رو به روی من فقط تو بوده ای - محمدرضا عبدالملکیان
یکشنبه 16 مهر 1396 09:58
رو به روی من فقط تو بوده ای از همان نگاه اولین از همان زمان که آفتاب با تو آفتاب شد از همان زمان که کوه استوار آب شد از همان زمان که جستجوی عاشقانه ی مرا نگاه تو جواب شد روبه روی من فقط تو بوده ای از همان اشاره٬ از همان شروع از همان بهانه ای که برگ باغ شد از همان جرقه ای که چلچراغ شد چارسوی من پر است از همان غروب از...
-
شعر را با تو قسمت می کنم - نزار قبانی
پنجشنبه 13 مهر 1396 09:32
شعر را با تو قسمت می کنم . همان سان که روزنامه ی بامدادی را . و فنجان قهوه را و قطعه ی کرواسان را . کلام را با تو دو نیم می کنم ... بوسه را دو نیم می کنم ... و عمر را دو نیم می کنم ... و در شب های شعرم احساس می کنم که آوایم از میان لبان تو بیرون می آید ... *** تویی که روی برگه ی سفید دراز می کشی ... و روی کتاب هایم می...
-
مرا به جرم همین شعر متهم کردند - محمد علی بهمنی
چهارشنبه 12 مهر 1396 20:02
مرا به جرم همین شعر متهم کردند و ... در توهمشان، فتح بر قلم کردند سپیده، باز قلم ها نوشت از راهی که پای هم قدمی را در آن قلم کردند ممیزان نه فقط بر من و غزل هایم به ذوق بیش و کم خویش هم ستم کردند دو استکان بنشین، رفع خستگی خوب است دوباره در دلم انگار، چای دم کردند تعارفیت به قلیان نمیکنم، دودی ست- که روشنش به یقین با...
-
آوازی از پنجره ماه - سیاوش کسرایی
چهارشنبه 12 مهر 1396 14:39
آدم ای رفته از بهشت ای مانده در زمین عریان و پک و بکره و تفته مانده ام هانم برشو و ببین تا اوج قله هاش همه خواهش است و بس این سینه ها در آرزوی باروز شدن وین ساقه های سنگ ستم می کشند سخت از جان خشک خویش و غم بی ثمر شدن دیری است یاوه مانده و بی تاب و بی قرار نه خنده می زنم نه گریه می کنم بگرفته در گلوی من آواز چشمه سار...
-
تو کجایی - عبدالجبار کاکایی
چهارشنبه 12 مهر 1396 14:33
نقش ِکاشیای نقاشی شدی سنگ ِمسجدای بی نام ونشون عطر ِسجاده ی نخ نمای من شمع ِسقا خونه های این واون پای منبرای کهنه گم شدی توی کشکول ِکتابای عتیق حل شدی درست مث یه حبه قند ته استکانِ ِحرفای عمیق پاتوق ِندیمه های بی گناه نخ ِتسبیح ستاره ها شدی مهرتُ گرفتی و روز ازل از من ِبی سر وپا جدا شدی تو کجایی که فرشته ها می گن من...