شعر و دکلمه
شعر و دکلمه

شعر و دکلمه

جنگجو - شهیار قنبری


شعری بر آب ، دشنه در خواب

اسبی در مه ، مهتاب در مرداب

زخمگاه آهو ، چشم براه جادو

جنگجو ، جنگجو

از آشتی بگو

عقاب بی پر ، بستر خاکستر

طاووس در آتش ، سرداری بی سر

چه شد؟ چه شد؟ پایان قفس

چه شد؟ چه شد؟ نور مقدس

جنگجو ، جنگجو

از آشتی بگو

پای این کتیبه ی شکسته

پا دراز کن ای همیشه خسته

کنار ستون های در خونگاه

دست ما جان پناه

خوشترین ساز در راه

مرا ببر به کوچه ی حمید

مرا ببر به تخت جمشید

دبستان جهان تربیت

ببر به کلاس آخر تبعید

جنگجو ، جنگجو

از آشتی بگو……

 

شهیار قنبری


ما رو باش - شهیار قنبری


ما رو باش رو چه درختی اسممون رو جا می‌ذاریم

ما رو باش

قسمی جز اون دو چشم نامسلمون که نداریم

ما رو باش

به هواداری تو،

به هواداری تو شیشه میخوه رو با سنگ شکستیم نارفیق

سنگ و شیشه اگه دشمن

من و تو که موندگاریم

ما رو باش

چشم خشکیده داره به ناودون کوچه حسادت می‌کنه

چشم خشکیده داره به ناودون کوچه حسادت می‌کنه

ما به این بغض سمج گفته بودیم ابر بهاریم

ما رو باش

غزل کوچه ما،

غزل کوچه ما قلندرای پیر و عاشق که اینه

فکر تازه عاشق پیاده باش ما که سواریم

ما رو باش اینا رو باش

 

شهیار قنبری


اینک زیرنورافکن اوج شعرمن آخرین پرده - شهیار قنبری


اینک زیرنورافکن اوج شعرمن آخرین پرده

قصه، قصه مردی که غرورش را رها نکرده

هرچه، هرچه که بود مثل فانوس گرم و روشن بود

مثل هیچ کس نبود شبیه من بود، شبیه من بود

چون پرنده اگر لرزیدم زیر باران اگر ترسیدم

وحشتم را به تو بخشیدم سقوطم را به چشم دیدم

تا فهمیدم چه دل شکن بود

این راه من بود، این راه من بود

این راه من بود، این راه من بود

صد آه اگرکشیدم سایه‌یی را سر نبریدم

صد بار اگر بوسیدی من هزاران بار بوسیدم

زخم چین پیرهن هدیه دوست وقت رفتن بود

هرگزبرنگشتم

این راه من بود، این راه من بود

این راه من بود، این راه من بود

خواب خوب بی‌قفس بودن بی‌تو رفتن با تو برگشتن

خواب خنده لحظه به لحظه آخر خون ته شکنجه

این تمام خواب وطن بود

این کار من بود، این کار من بود

درهم بودم برهم بودم اماخود خودم بودم

درهم بودم برهم بودم اماخود خودم بودم

ساده بودم،شبنم بودم زخم گل را مرهم بودم

کارم ازنو سرزدن بود

این راه من بود، این راه من بود

این راه من بود، این راه من بود

صد آه اگرکشیدم سایه‌یی را سر نبریدم

صد بار اگر بوسیدی من هزاران بار بوسیدم

زخم چین پیرهن هدیه دوست وقت رفتن بود

هرگزبرنگشتم

این راه من بود، این راه من بود

این راه من بود، این راه من بود

 

 

 

 

 

منم که جنگلی بی زمین بود

به جرم کشف گـُل در اوین بودم

کنار هم‌قفس تنهاترین بودم

تو ساکت بودی و من واژه چین بودم

ترانه مال مردم نت به نت پیدا ولی گم بود

تمام حسرت من بوی گندم بود

رؤیا خود بیداریه

زخم تو زخمی کاریه

کار تو بالا رفتنه

رها شدن کار منه

این کار من بود، این کار من بود

این راه من بود، این راه من بود

 

شهیار قنبری


بر می گردم - شهیار قنبری


بر می گردم ، صدایم را بردارم

بر می گردم ، دستهایم را بردارم

بر می گردم ، بر می گردم ، بر می گردم

بگذارید ، بر گردم

بر می گردم ، خواهرم را ببویم

بر می گردم ، ایوان ام را بشویم

بر می گردم ، بر می گردم ، بر می گردم

بگذارید ، بر گردم

ته چمدانم پر از شمعٿ روشن

رخت و برگٿ سوخته ، گذرنامه من

لبٿ آستینٿ من خیس از بغض رامسر

تخت کٿشٿ من پر از گلهای پرپر

بر می گردم ، بر می گردم ، بر می گردم

بگذارید ، بر گردم

بر می گردم ، دیروزم را بردارم

بر می گردم ، هنوزم را بردارم

بی سایه ام ، درختٿ بی زمین ام

بر می گردم ، میوه ام را ببینم

بر می گردم ، بر می گردم ، بر می گردم

بگذارید ، بر گردم

بگذارید ، بر گردم

 

شهیار قنبری



اهل طاعونی این قبیله مشرقی ام - شهیار قنبری


اهل طاعونی این قبیله مشرقی ام

تویی این مساٿر شیشه ای شهر ٿرنگ

پوستم از جنس شبه ، پوست تو از مخمل سرخ

رختم از تاوله ، تن پوش تو از پوست پلنگ

بوی گندم مال من ، هر چی که دارم مال تو

یه وجب خاک مال من ، هر چی می کارم مال تو

تو به ٿکر جنگل آهن و آسمون خراش

من به ٿکر یه اتاقی اندازه تو واسه خواب

تن من خاک منه ، ساقه گندم تن تو

تن ما تشنه ترین تشنه یک قطره آب

بوی گندم مال من ، هر چی که دارم مال تو

یه وجب خاک مال من ، هر چی می کارم مال تو

شهر تو ، شهر ٿرنگ / آدم هاش ترمه قبا

شهر من ، شهر دعا / همه گنبداش طلا

تن تو ، مثل تبر / تن من ریشه سخت

تپش عکس یک قلب / مونده اما رو درخت

بوی گندم مال من هر چی می کارم مال تو

نباید مرثیه گو باشم واسه خاک تنم

تو آخه مساٿری ، خون رگ اینجا منم

تن من دوست نداره زخمی دست تو بشه

حالا با هر کس که هست هر کس که نیست داد می زنم

بوی گندم مال من هر چی که دارم مال تو

یه وجب خاک مال من هر چی می کارم مال تو



شهیار قنبری



هردوی ما ناخوش - شهیار قنبری


هردوی ما ناخوش، تیغ ابریشم کش

مرد سر بر دیوار ، دزد بوس سیگار،

زن شک و تردید، زن در خود تبعید

تن هر دو تنها، مرد جوراب به پا

ما بهاری وسط پاییزیم،

عاشقانه های حلق آویزیم،

برگ زردیم و فرو می ریزیم،

من و تو دوباره بر می خیزیم

 

هر شب ما دلگیر، شب از فردا سیر!

چشم شوری بی اشک، حرفی از جنس کشک !

فصل تصویر بد، سازهای نابلد،

شهر از خود بی خود، که کلیدش گم شد. . .

ما بهاری وسط پاییزیم،

عاشقانه های حلق آویزیم،

برگ زردیم و فرو می ریزیم،

من و تو دوباره بر می خیزیم

دیگران آوار اند! دیگران خون خوارند!

سایه های دار اند! چه مصیبت بارند!

رخت چرک ناجور! زخم باز ناسور!

با صداهای شوم! نفس های مسموم!!

ما بهاری وسط پاییزیم،

عاشقانه های حلق آویزیم،

برگ زردیم و فرو می ریزیم،

من و تو دوباره بر می خیزیم!!...

 

 

شهیار قنبری


آره خودشه - شهیار قنبری


آره خودشه ........خود خودشه

باز باید از جادوی زن گفت    باز باید از عاشق شدن گفت

 

باز باید در سایه گم شد    باز باید ساده شد لابد

 

تو .....به سادگی یک جشن مدرسه ....جشن تولد

 

گل کن مثل یه هدیه سرخوش و خود بخود

 

دست تو کو بگو دست تو کو

 

                          دو دست گمشده دست بی آرزو

 

وقت یکی شدن وقت تو وقت من

 

                                 وقت دل نازکی ساعت سر رفتن

 

اره خودشه خود خودشه

 

   باز باید از چشم تو ترسید       باز باید در عطر تو پیچید

 

        باز باید بیخودی لرزید باز هم   باید یک نفس رقصید

 

تو در زنگ حساب امتحان    خراب آوارشو نترس

 

بخند به اخم درهم به نمره های کم تکرارشو نترس

 

دست تو کو بگو دست تو کو دو دست گمشده دست بی آرزو

 

وقت یکی شدن وقت تو وقت من وقت دل نازکی ساعت سررفتن

 

به سبک آواز کولی ها به نام بچه های دنیا

 

به یاد پس پریروز باز به فکر رنگ سبز پس فردا

 

 

شهیار قنبری


وقتی که گل در نمیاد سواری اینور نمیاد-شهیار قنبری


وقتی که گل در نمیاد سواری اینور نمیاد

کوه و بیابون چی چیه

وقتی که بارون نمیاد ابر زمستون نمیاد

اینهمه ناودون چی چیه

 

حالا تو دست بی‌صدا دشنه ما شعر و غزل

قصه مرگ عاطفه خوابهای خوب بغل بغل

انگار با هم غریبه‌ایم خوبی ما دشمنیه

کاش من و تو می‌فهمیدیم اومدنی رفتنیه

تقصیر این قصه‌ها بود تقصیر این دشمنها بود

اونا اگه شب نبودن سپیده امروز با ما بود

سپیده امروز با ما بود

 

کسی حرف من رو انگار نمی‌فهمه

مُرده، زنده، خواب و بیدار نمی‌فهمه

کسی تنهاییم رو از من نمی‌دزده

درد ما رو در و دیوار نمی‌فهمه

واسه تنهایی خودم دلم می‌سوزه

قلب امروزی من خالی‌تر از دیروزه

 

سقوط من در خودمه سقوط ما مثل منه

مرگ روزهای بچگی از روز به شب رسیدنه

دشمنیها مصیبته سقوط ما مصیبته

مرگ صدا مصیبته، مصیبته، حقیقته

حقیقــته، حقیقـته

 

تقصیر این قصه‌ها بود تقصیر این دشمنها بود

اونا اگه شب نبودن سپیده امروز با ما بود

سپیده امروز با ما بود

 

 

شهیار قنبری



می سوزم و می سوزم ، با زخم تو می سازم - شهیار قنبری


 

 

می سوزم و می سوزم ، با زخم تو می سازم

با هر غزل چشمت ، من قافیه می بازم

 

پیش از تو فقط شعرم ، معراج غرورم بود

ای از همه بالا تر ، اینک به تو می نازم

 

این سفره ی خالی را تو نان غزل دادی

ای پر برکت گندم ، من از تو می آغازم

 

من اهل زمین بودم ، فواره نشین بودم

با دست تو پیدا شد ، بال همه پروازم

 

از شبنم هر لاله ، اسب و کوزه پر کردم

با عشق تو را دیدن ، تا اوج تو می تازم

 

هیهای مرا بشنو ، اسب و من و دل خسته

من چاوش بی خویشم ، با هق هق آوازم

 

راه سفر عاشق ، از گردنه بندان پر

نامردم اگر از خون ، این باج نپردازم!

 

 

 

شهیار قنبری


تن تو ظهر تابستون به یادم میاره - شهیار قنبری


تن تو ظهر تابستون به یادم میاره

رنگ چشمای تو بارونو به یادم میاره

 

وقتی نیستی زندگی فرقی با زندون نداره

قهر تو تلخی زندونو بیادم میاره

 

من نیازم تورو هرروز دیدنه

از لبت دوستت دارم  شنیدنه

 

تو بزرگی مثه اون لحظه که بارونمیباره

تو همون خونی که هر لحظه تورگهای منه

 

تو مثه خواب گل سرخی لطیفی مثه خواب

من همونم که اگه بی توباشه جون میکنه

 

من نیازم تورو هرروز دیدنه

از لبت دوستت دارم  شنیدنه

 

تو مثه وسوسه شکار یک شاپرکی

تومثه شوق رها کردن یک بادبادکی

 

تو همیشه مثه یک قصه پر حادثه ای

تو مثه شادی خواب کردن یک عروسکی

 

 من نیازم تورو هرروز دیدنه

از لبت دوستت دارم  شنیدنه

 

شهیار قنبری


بوی عیدی - شهیار قنبری


بوی عیدی بوی توپ ،بوی کاغذ رنگی

بوی تند ماهی دودی وسط سفره نو

بوی یاس جا نماز ترمه ی مادر بزرگ

با اینا زمستونو سر می کنم

با اینا خستگیمو در می کنم

شادی شکستن قلک پول

وحشت کم شدن سکه ی عیدی از شمردن زیاد

بوی اسکناس تا نخورده ی لای کتاب

با اینا زمستونو سر می کنم

بااینا خستگیمو در می کنم

فکر قاشق زدن یه دختر چادر سیاه

شوق یک خیز بلند از روی بته های نور

برق کفش جفت شده تو گنجه ها

با اینا زمستونو سر می کنم

بااینا خستگیمو در می کنم

عشق یک ستاره ساختن با دولک

ترس نا تموم گذاشتن

جریمه های عید مدرسه

بوی گل محمدی که خشک شده لای کتاب

با اینا زمستونو سر می کنم

با اینا خستگیمو در می کنم

بوی باغچه بوی حوض

عطر خوب نذری

شب جمعه پی فانوس

توی کوچه گم شدن

توی جوی لا جوردی هوس یه آبتنی

با اینا زمستونو سر می کنم

با اینا خستگیمو در می کنم

 

شهیار قنبری


قدغن - شهیار قنبری


آبی دریا ، قدغن

شوق تماشا ، قدغن

عشق دو ماهی ، قدغن

با هم و تنها ، قدغن

برای عشق تازه ،

اجازه بی اجازه...

پچ پچ و نجوا ، قدغن

رقص سایه ها ، قدغن

کشف بوسه ی بی هوا

به وقت رویا ، قدغن

برای خواب تازه ،

اجازه بی اجازه...

در این غربت خانگی

بگو هرچی باید بگی

غزل بگو به سادگی

بگو ، زنده باد زندگی

برای شعر تازه ،

اجازه بی اجازه...

از تو نوشتن ، قدغن

گلایه کردن ، قدغن

عطر خوش زن ، قدغن

تو قدغن ، من قدغن

برای روز تازه ،

اجازه بی اجازه  



شهیار قنبری



اگه سبزم اگه جنگل - شهیار قنبری


اگه سبزم اگه جنگل

اگه ماهی اگه دریا

اگه اسمم همه جا هست

روی لب ها تو کتاب ها

اگه رودم رود گنگ ام

مث بودا اگه پاک

اگه نوری به صلیب ام

اگه چنجی زیر خاک

واسه تو قد یه برگم

پیش تو راضی به مرگم

 

اگه پاکم مث معبد

اگه عاشق مث هندو

مث بندر واسه قایق

واسه قایق مث پارو

اگه عکس چهل ستون ام

اگه شهری بی حصار

واسه ارش تیر اخر

واسه جاده یه سوار

واسه تو قد یه برگم

پیش تو راضی به مرگم

اگه قیمتی ترین سنگ زمین ام

توی تابستون دست های تو برفم

اگه حرف های قشنگ هر کتاب ام

برای اسم تو چند تا دونه حرفم

اگه سیل ام پیش تو قد یه قطره

اگه کوه ام پیش قد یه سوزن

اگه تن پوش بلند هر درخت ام

پیش تو اندازه ی دکمه ی پیرهن

 

اگه تلخی مث نفرین

اگه تندی مث رگبار

اگه زخمی زخم کهنه

بغض یک در رو به دیوار

اگه جام شوکرانی

تو عزیزی مث اب

اگه ترسی اگه وحشت

مث مردن توی خواب

واسه تو قد یه برگم

پیش تو راضی به مرگم



شهیار قنبری


دل رویا گرفته ، چه کابوسی ، مگه نه - شهیار قنبری


دل رویا گرفته ، چه کابوسی ، مگه نه

نه خورجینی ، نه اسبی ، نه فانوسی نه ، مگه نه

نه گلدسته ، نه محراب ، نه ناقوسی ، مگه نه

بر این تخته شکنجه ، نه طاوسی ، مگه نه

در این خوابه بده بد ، من و تو خوبه خوبیم

 

 

من و تو شرق و غربیم ، شمالیم و جنوبیم

 

چه تصویره غریبی ، همه بی سر ، مگه نه

یکی شده با زمین باله کفتر ، مگه نه

گل قالی سر دار پلاسیده ، مگه نه

سر چل گیس قصه تراشیده ، مگه نه

نترس از این سیاهی

تو شبتابی ، مگه نه

نترس از مرگ دریا

خود آبی ، مگه نه

در این خوابه بده بد ، من و تو خوبه خوبیم

 

 

من و تو شرق و غربیم ، شمالیم و جنوبیم

 

هنوز دست تو تنها خود سازه ، مگه نه

با تو جمعه ی دلگیر چه دل بازه ، مگه نه

صدای تو بی پایان سر آغازه ، مگه نه

خواب این شرم شرقی چقدر نازه ، مگه نه

 

نترس از این سیاهی

تو شبتابی ، مگه نه

نترس از مرگ دریا

خود آبی ، مگه نه

در این خوابه بده بد ، من و تو خوبه خوبیم

 

 

من و تو شرق و غربیم ، شمالیم و جنوبیم

در این خوابه بده بد ، من و تو خوبه خوبیم

 

شهیار قنبری



روز پاییزی میلاد تو در یادم هست - شهیار قنبری


روز پاییزی میلاد تو در یادم هست

روز خاکستری سرد سفر یادت نیست

ناله ی نا خوش از شاخه جدا ماندن من

در شب آخر پرواز خطر یادت نیست

تلخی فاصله ها نیز به یادت ماندست

نیزه بر باد نشسته ست و سپر یادت نیست

 

یادم هست ... یادت نیست ...

 

خواب روزانه اگر درخور تعبیر نبود

پس چرا گشت شبانه در بدر یادت نیست

من به خط و خبری از تو قناعت کردم

قاصدک کاش نگویی که خبر یادت نیست

 

یادم هست... یادت نیست ...

 

عطش خشک تو بر ریگ بیابان ماسید

کوزه ای دادمت ای تشنه مگر یادت نیست

تو که خود سوزی هر شب پره را میفهمی

باورم نیست که مرگ بال و پر یادت نیست

تو به دلریختگان چشم نداری بی دل

آنچنان غرق غروبی که سحر یادت نیست

 

یادم هست... یادت نیست...

 

شهیار قنبری