شعر و دکلمه
شعر و دکلمه

شعر و دکلمه

عاشقانه دوستت داشتم - علی ایلکا

عاشقانه دوستت داشتم و تمام روزها

میخواستم خاطره ای را در کنار تو بسازم

آن قدر که به هر جا که نگاه میکنی من راببینی

و هر روز من عاشق تر از قبل باشم و

تو بیشتر من را دوست داشته باشی

اما عشق این نبود، عشق فاصله ای بود بین من وتو ،

دریایی وسیع که باید برای یکی شدن به آن

می پیوستیم ،

من وتو عشق را وقتی تجربه کردیم که دل به دریا زدیم

آنجا که نه منی بود ونه تویی

ذره ذره وجودمان در هم آمیخت

و پیوستیم ، و حالا دریای عشق

پر شده از ما ، ازمن ، از تو

و ازتمام خاطراتی که

من باتو داشتم .

 

علی ایلکا

من - علی ایلکا

تو نفس میکشی

من شعر میشوم

تو بغض میکنی

من میبارم

تو میباری

من گرفتار طوفانم

همیشه

تاری ابریشمین

از گیسوان ماه

مرا به تو پیوند زده است

 

علی ایلکا

مجسمه - علی ایلکا


مثل مجسمه وجهی مشترک است میان من و تو

و فریاد خاموش نا گفته هایی که بر انتهای قلبهامان مینشیند

حرفی از من نیست ، حرفی از تو نیست

سخن از ماست

و دنیایی که احساسمان در آن جریان دارد.

 


 

دانلود دکلمه علی ایلکا


 

پدر - محمدرضا جعفری


از پله های سن بالا آمد، جایزه ی قلم طلایی ونیز را از هیئت داوران تحویل گرفت و برای سخنرانی پشت جایگاه ایستاد.

 کاملا میدانست که قرار است چه جملاتی را به زبان بیاورد. کلمه به کلمه ی جملاتش را بارها با خودش تکرار کرده بود.

 

گفت:«یه روز معلممون بهم گفت هدف اون چیزیه که اگه تلاش کنی بهش میرسی. آرزو اونه که اگه علاوه بر تلاش، کمی خوش شانس هم باشی بهش میرسی. ولی رویاها ساخته شدن واسه نرسیدن.» مکث کرد و دوباره ادامه داد:«بین تموم روزهای هفته همیشه جمعه هارو بیشتر دوست داشتم. جمعه ها پدرم استراحت میکرد، سر کار نمیرفت.

من کمتر عذاب وجدان سربار بودن داشتم.

 

 تو تموم اون روزایی که بابا هنوز آفتاب طلوع نکرده از خونه میزد بیرون، فقط یه رویا داشتم. اینکه یه روز از در خونه بیام تو، تو صورتش زل بزنم و بگم:

دیگه کار نکن،من به اندازه ی هممون پول در میارم، به اندازه ی خودم، مامان و تو. دیگه نیازی نیست بری سر کار.

دیگه میتونی صبح ها تا هروقت دلت میخواد بخوابی»

 

 بغضش را قورت داد و ادامه داد:«حق با معلممون بود. من تو همه ی این سالها تموم تلاشم رو کردم که ثابت کنم حق با  اون نیست، اما نشد. رویاها انگار واقعا ساخته شده بودن واسه نرسیدن.

پدرم هیچ وقت زیر دِین کسی نرفت.

 زیر دِین منم نرفت.

 خیلی زودتر ازاینکه اون روز برسه، خوابید. اینبار اما برای همیشه

 

بعد سرش را دور تا دور سالن چرخاند و گفت:«میدونم که اینجایی، میدونم که صدامو میشنوی. پولی که با بردن این جایزه بهم میرسه، از قیمت تموم میوه ها و غذاهایی که نخوردیم، از تموم قسط های ماشین و خونه، از هزینه ی تموم سفرهایی که با هم نرفتیم، بیشتره. اما نمیتونه منو به رویام برسونه. نه این، و نه حتی بیشتر از این. نویسنده خوبی شدن هدف من بود، بردن این جایزه آرزوی من، اما رویام هنوزم همون رویای بچگی هامه».

بعد پله های سن را به آرامی پایین آمد و از سالن خارج شد.

 

 

محمدرضا جعفری

دانلود دکلمه علی ایلکا


آسمان هم که بارانی‌ست ...! - سید علی صالحی


حالا بعد از آن همه سال، آن همه دوری

آن همه صبوری

من دیدم از همان سرِ‌ صبحِ آسوده

هی بوی بال کبوتر و

نایِ تازه‌ی نعنای نورسیده می‌آید

پس بگو قرار بود که تو بیایی و ... من نمی‌دانستم!

دردت به جانِ بی‌قرارِ پُر گریه‌ام

پس این همه سال و ماهِ ساکتِ من کجا بودی؟

 

حالا که آمدی

حرفِ ما بسیار،

وقتِ ما اندک،

آسمان هم که بارانی‌ست ...!

 

به خدا وقت صحبت از رفتنِ دوباره و

دوری از دیدگانِ دریا نیست!

سربه‌سرم می‌گذاری ... ها؟

می‌دانم که می‌مانی

پس لااقل باران را بهانه کُن

دارد باران می‌آید.

 

مگر می‌شود نیامده باز

به جانبِ آن همه بی‌نشانیِ دریا برگردی؟

پس تکلیف طاقت این همه علاقه چه می‌شود؟!

تو که تا ساعت این صحبتِ ناتمام

تمامم نمی‌کنی، ها!؟

 

باشد، گریه نمی‌کنم

گاهی اوقات هر کسی حتی

از احتمالِ شوقی شبیهِ همین حالای من هم به گریه می‌افتد.

چه عیبی دارد!

 

اصلا چه فرقی دارد

هنوز باد می‌آید،‌ باران می‌آید

هنوز هم می‌دانم هیچ نامه‌ای به مقصد نمی‌رسد

 

 

شعر :  سید علی صالحی

ــــــــــــــــــــــــــــــ

دکلمه :  علی ایلکا

 

دانلود دکلمه


گرفتم خط زدی از دفترت ای سفله نامم را - مرتضی لطفی


گرفتم خط زدی از دفترت ای سفله نامم را

چطور از یادِ مردم می‌بری- ابله- کلامم را!

 

هنوز از هستی‌ات رنگی نمی دیدند و می دیدند

که بر اوراق هستی ثبت می‌کردم دوامم را

 

هنوز از گُل‌گُلِ پیراهنِ خود ذوق می کردی

که عاری کردم از سودای پرچم پشت بامم را

 

هنوز از گوشهٔ قنداقه بوی شیر می‌دادی

که من طی کرده بودم سالها ایام کامم را

 

زدی، رفتی، برو با مایه ی بی مایگی خوش باش

نمی‌گیرم پس از زخم از ضعیفان انتقامم را!

 

مرتضی لطفی

دکلمه علی ایلکا