-
دکتر - سید طالب هاشمی
یکشنبه 5 آبان 1398 18:04
رفتم وَر آقای دکتر گفتم که سرم درده سیلم که و گفت میگم رنگت یه ایقه ی زرده ورسا سر جاش فوری مچ مه گرفت بد طوری هم کار خوتی بردم ری تخت پس پرده وم گفت که بکش دومن تا سیت بزنم سیزن الان میکنم کاری تا رنگه تو واگرده دسمه گرفت تو دسش بعدن و یه چی بسش پمپش که و گفت اصلا اوضات بهم خرده ورداشت و نوشت یارو هفتاد رقم دارو از...
-
مباحثه - پوریا شیرانی
پنجشنبه 25 مهر 1398 00:05
سکوت می کنم و حرف می زنم با تو درین مباحثه دیوانه تر منم یا تو؟ من و تو پس زده روزگار امروزیم تو عشق بی سروپایی و من سراپا تو شبیه بوته خاری اسیر صحرا من شبیه قایق دوری غریق دریا تو چقدر حادثه با خود کشانده ای تا من چقدر آینه در خود شکسته ام تا تو به چشم من که اگر زنده ام به خاطر توست تمام اهل جهان مرده اند، الا تو...
-
خاکستری - محمد ابراهیم جعفری
دوشنبه 22 مهر 1398 07:36
خاکستری، خاکستری، خاکستری صبح، مه، باران.. ابر، نگاه،خاطره در من ترانه ای نبود... تو خواندی در من آیینه ای نبود... تو دیدی ریشه ای بودم در خواب خاک های متبرک بی باران، در نگاه تو سبز شدم برق از چشمانت برخواست، نگاهم بارانی شد گونه هایت خیس باران، چشم هایت آفتابی گرگ ها می زایند، بره ها را دریابیم تو، با چشمانت مرا...
-
تقدیر بود... ، پای کسی در میان نبود - پوریا شیرانی
دوشنبه 22 مهر 1398 07:12
تقدیر بود... ، پای کسی در میان نبود آن روزها که صحبتی از این و آن نبود ! می شد زمانه وار بخواهم تو را ولی وصلی چنین که لایق عشقی چنان نبود یک روز رنج بی پر و بالی مرا شکست یک روز بال بود ولی آسمان نبود وقتی که دوست آینه ام را شکست و رفت هیچ انتظار دیگری از دشمنان نبود از خنده ی ترحم مردم که بگذریم با من کسی به غیر غمت...
-
روی لب های تو وقتی ردی از لبخند نیست - سورنا جوکار
جمعه 19 مهر 1398 11:45
روی لب های تو وقتی ردی از لبخند نیست در وجودم سنگ روی سنگ دیگر بند نیست اخم هایت را کمی وا کن که تاب آوردنش در توان شانه های خسته ی الوند نیست خواجه ی قاجار اگر چشم کسی را کور کرد قصه اش آنچه مورخ ها به ما گفتند نیست، خواست تا از چشم زخم دشمنان حفظت کند خوب می دانست کار آتش و اسپند نیست آنقدر شیرین زبانی کار دستم داده...
-
در سینه ام عجیب هیاهو شده ست باز - سورنا جوکار
جمعه 19 مهر 1398 11:43
در سینه ام عجیب هیاهو شده ست باز شیری درنده عاشق آهو شده ست باز از یاد برده معجزه اش را پیمبری چشمش به روی عالم جادو شده ست، باز گویی کتاب قصه ی زیبا و کهنه ی ... دست و ترنج و تیغه ی چاقو، شده ست باز عقلم به غیر عشق به جایی نمی رسد با سنگ راه آینه همسو شده ست باز بوی بهشت می رسد از دور بر مشام موهای اوست! یا گل شب بو...
-
از ابتدا بیهوده میبارند بارانها - سورنا جوکار
جمعه 19 مهر 1398 11:32
از ابتدا بیهوده میبارند بارانها بهتر نخواهد شد کمی حال بیابانها دنیای ما هر روز کوچک میشود بیتو آنگونه که جا میشود در عمق فنجانها در هر مسیری پا که بگذاریم، گمراهیم گویا نمیدانند مقصد را خیابانها سَرویم، اما باغها ما را نمیخواهند از غم پناه آوردهایم اکنون به گلدانها دور و بر ما گرگ بسیار است؛ کاری کن...
-
گونه ی شب - مجید یغمایی
جمعه 19 مهر 1398 11:29
ای انگشت تو بر گونه ی شب ، جا مانده ! ردّ ِ پایت ، به تنِ شبنم تنها مانده ! بی تو شب قفل بزرگی ست به زندان زمان ، ظُلُماتی ست که در حسرت فردا مانده ! ماه خوابیده در آغوش هیولای غروب ، لای این پنجره تا صبح ، عَبث وا مانده ! بر تنِ کوچه ی بی رهگذر و تاریکی ، باز باران شده و عطر مسیحا مانده ! اتفاقی که نیافتاده ، همان...
-
لباس هم باشیم - رسول ادهمی
جمعه 19 مهر 1398 11:22
بیا لباس هم باشیم و دکمه دکمه روی تن هم بوسه بدوزیم دلم می خواهد دست من در آستین تو باشد دست تو در آستین من طوری که عطر تنمان گیج شود و آغوش ، نفهمد چه کسی آن یکی را بیشتر از آن یکی دوست دارد راستش را بخواهی من از این جنس سردرگمی ها که نمی دانی تار عاشق تر است یا پود … خوشم می آید رسول ادهمی
-
حوض - سهراب سپهری
جمعه 19 مهر 1398 11:17
رفته بودم لب حوض تا ببینم شاید عکس تنهایی خود را در آب آب در حوض نبود . ماهیان می گفتند : هیچ تقصیر درختان نیست ظهر دم کرده تابستان بود پسر روشن آب دم پاشویه نشست و عقاب خورشید آمد او را به هوا برد که برد . به درک راه نبردیم به اکسیژن آب . برق از پولک ما رفت که رفت . ولی آن نور درشت عکس آن میخک قرمز در آب که هر وقت...
-
امروز به پایان میرسد - جبران خلیل جبران
جمعه 19 مهر 1398 11:14
امروز به پایان میرسد از فردا برایم چیزی نگو من نمیگویم فردا روز دیگریست فقط میگویم تو ﺭﻭﺯ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﻫﺴﺘﯽ، ﺗﻮ ﻓﺮﺩﺍﯾﯽ ﻫﻤﺎﻥ ﮐﻪ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮﺵ ﺯﻧﺪه ﺑﻤﺎﻧﻢ … جبران خلیل جبران
-
جوخه های اعدام - حسن آذری
جمعه 19 مهر 1398 11:12
در جوخه های اعدام پس از شنیدن فرمان “آتش ” سربازی زودتر از همه شلیک میکند سربازی دیرتر و دیگر سربازها، درمیان این دو .. قسم به مکث .. به اختلاف زمانی میان دو شلیک ما همه سربازیم آن که زودتر ماشه میچکاند جلاد آن که دیرتر شلیک میکند عاشق و مابقی مأموریم گاهی اما یکی اسلحه اش را به سمت دهانی نشانه می رود که فرمان آتش...
-
انسان - محمود دولت آبادی
جمعه 19 مهر 1398 11:10
و انسان مگر چند چشم محرم می شناسد تا بتواند دل باطن خود را در پرتو نگاه ها وابدارد بی هیچ پرهیز و گریز؟ چه بسیار آدمیانی که می آیند و می روند بی آنکه از خیالشان بگذرد که چنین موهبتی نیز وجود دارد که انسان بخواهد و احساس وجد کند از این که خودی ترین و محرم ترین چشمان عالم در او می نگرد . محمود دولت آبادی
-
بخوان که از صدای تو سپیده سر برآورد - محمدرضا شفیعی کدکنی
جمعه 19 مهر 1398 11:03
بخوان که از صدای تو سپیده سر برآورد وطن ز نو جوان شود دمی دگر برآورد بخوان که از صدای تو در آسمانِ باغ ما هزار قمری جوان دوباره پر برآورد به روی نقشه وطن صدات چون کند سفر کویر، سبز گردد و سر از خزر برآورد برون ز ترس و لرزها گذر کند ز مرزها بهار بیکرانه ای به زیب و فر برآورد بهار جاودانه ای که شیوه و شمیم آن ز صبرِ...
-
شتر دیدی ندیدی - سید طالب هاشمی
چهارشنبه 17 مهر 1398 18:08
شووی تنهای تنها نشسه بیدمدره ری هر که جز خوم بسه بیدم فقط خوم بیدم و فکر و خیالمخیال خالص و صاف و زلالم خوم و شعرم , خوم و احساس پاکمدل بدوخت از غم چاک چاکم خوم و او فکرل بکری که هر شومث موری تو مغزم میکنن رو خوم و صد تا سوال بی جوابمکه عمری دادنه شو رو عذابم یکی تنها تو ای تنهایی ورم بیکه نور چیشلم تاج سرم بی یکی که...
-
باران - مرضیه نجفی
سهشنبه 16 مهر 1398 18:18
ابرهابغض کرده اند چه بغض سنگینیکه راه نفس های آسمان مسدودشدخبرازباران نیست..ابرها آبستن بغضی کهنه. آسمان آبستن لحظه های ابریخبرازرعدی نیست..باد درکوچه بس کوچه های شهرسربی برسه میزندیاس سربه زیرگوشه حیاطملتمس به ابرها می نگردازنگاه ملتمس رعد می غرد ابرمیباردشبنم نازباعشوه در خاکریز گونه یاس می غلتد بادمیخواندازاین...
-
کنار امن کجا، کشتی شکسته کجا - هوشنگ ابتهاج
دوشنبه 15 مهر 1398 11:49
کنار امن کجا، کشتی شکسته کجا کجا گریزم از اینجا به پای بسته کجا ز بام و در همه جا سنگ فتنه می بارد کجا به در برمت ای دل شکسته کجا فرو گذاشت دل آن بادبان که میافراشت خیال بحر کجا این به گل نشسته کجا چنین که هر قدمی همرهی فرو افتادبه منزلی رسد این کاروان خسته کجا دلا حکایت خاکستر و شراره مپرسبه باد رفته کجا و چو برق...
-
پاییز لجوج - مریم ناظمی
یکشنبه 31 شهریور 1398 11:27
لعنت به پاییز لجوجی که یک بار دیگر هم به من سر زد انگار هرچه آرزو کردم از ذهن مغشوش خدا پَرزد شاید دعاهایم زمینگیرند از حال و روزم بی تو میترسم دلواپسی پیروز خواهد شد فردای من تصویر پُررنگی از حسرت دیروز خواهد شد غمهای من در حال تکثیرند افسوس بعد از این نمیپیچد در جایجایِ خانهام بویت بر زانوانم حلقه خواهد شد...
-
چشمهای او - رضا براهنی
سهشنبه 26 شهریور 1398 11:21
و چشمهای او تاریخ رنگهای عمودیست زیرا مسافران دوگانه - خورشید و ماهتاب - در یک نگاه اوست که میچرخند و استوای بینش و بینایی از محور دو شانهی او میکند عبور کبک دری به پارسی ساده از لانهی معطر لبهایش پرواز میکند و گرچه دستهایش - گسترده روی نافهی آهوها - چون سفرهایست پر از لیمو در زیر ماهتاب ؛ با این همه...
-
ای باد سفر کرده به طوفان نرسیدی - احسان افشاری
یکشنبه 24 شهریور 1398 11:48
ای باد سفر کرده به طوفان نرسیدی از کوچه گذشتی به خیابان نرسیدی منعم نکن از پیرهن پاره زلیخا تو مثل من از چاه به زندان نرسیدی ! من حرمت میخانه شکستم تو ولی حیف لب بردی و تا نیمه ی لیوان نرسیدی ای ابر مکدر شده انصاف نگهدار من چتر گرفتم ... تو به باران نرسیدی محشر شد و اندوه تو انبوه ترم کرد دیدم که تو با مرگ به پایان...
-
گر شادی وصال تو یک دم نمی رسد - محمد رضا شفیعی کدکنی
دوشنبه 18 شهریور 1398 14:50
گر شادی وصال تو یک دم نمی رسدشادم که جز غمت به دلم غم نمی رسدخورشید اگر به مشت زری وصل گل خریدهرگز به پاکبازی شبنم نمی رسدای ابر رهگذار، به برقی نوازشیبر کشت زار ما اگرت نم نمی رسدچون مرغکان گلشن تصویر شیونمهرگز به گوش آن گل خرم نمی رسدبا آن که همچو آینه ام در غبار غمگردی ز من به خاطر همدم نمی رسد محمد رضا شفیعی کدکنی
-
سوگلی عشق - نصرت رحمانی
پنجشنبه 14 شهریور 1398 11:25
شیرین سوگلی عشق بالا بلند گیسو کمند از لابلای جنگل مژگانم از ماورای منشور های سرشکم رنگین کمان پیکر عریانت تطهیر می کند ، امواج چشم را شیرین ای طاقه ی حریر جام شراب پیر این چشمه سار ، راهی دراز بریده از شیب تا نشیب پریده قلبش با قلب تشنه ی فرهاد بی شکیب تپیده بنگر به چشمه سار فریاد آتش است خون خورده تیشه ای با صخره...
-
نرگس صرافیان طوفان
سهشنبه 12 شهریور 1398 11:51
در هوای شورانگیز پاییز ؛ می شود مُرد برای تویی که گاهی دست هایت را توی جیبت می کنی و زیر باران و روی برگ های خشک خیابان ، قدم می زنی . می شود مُرد برای تو ؛ وقتی پشت سنگر کلاه و شال گردنت شبیه فرشته هایی که سردشان شده ، پنهانی و هُرم نفس های داغ و معجزه خیزت را به بی هواییِ خیابان های سرد و مه گرفته می بخشی . برایت می...
-
هر چه می خوام بی وفا ترکت کنم تا نَمتَرُم - سید طالب هاشمی
دوشنبه 11 شهریور 1398 18:23
هر چه می خوام بی وفا ترکت کنم تا نَمتَرُمترک جـونـم می تـرم تـرک تـو امّـا نـمـتـرم بارها میگم وَ خوم اُمدو که دیدش سیش نمیرباز وخـتـی چـیـشـلش تـو چیشم افتا نمترم تا کی آخر طعنه و تا کی نصیحت ول کنینبیش صد دو امتحان کردم نمیشا نمترم سـینه ی بی سوز یعنی چاله ی بی دیدو تَشپشـت چالی سَرد سَر کـردن تـو سرما نَـمترم...
-
ابری نیست - سهراب سپهری
شنبه 9 شهریور 1398 11:19
ابری نیست بادی نیست مینشینم لب حوض گردش ماهیها روشنی، من، گل، آب پاکی خوشه زیست مادرم ریحان میچیند نان و ریحان و پنیر آسمانی بیوبر اطلسیهایی تر رستگاری نزدیک لای گلهای حیاط نور در کاسه مس چه نوازشها میریزد نردبان از سر دیوار بلند صبح را روی زمین میآرد پشت لبخندی پنهان هر چیز روزنی دارد دیوار زمان که از آن...
-
روح سرگردان - پوریا شیرانی
دوشنبه 4 شهریور 1398 07:13
" دردم شبیه دردهای پیش از اینم نیست " گاهی فقط یک ابر میفهمد هوایم را یک روح سرگردان، سرای ناکجایم را یک باغبان در خشکسالیهای پیدرپی یک گوش کر، فریادهای بیصدایم را دردم شبیه دردهای پیش از اینم نیست گم کردهام انگار در قلبم خدایم را میترسم ازتصویر آیینه که در چشمش دیوانهای دیگر بگیرد باز جایم را مثل...
-
قفس در چشم مرغ خانگی خانه ست، زندان نیست - پوریا شیرانی
شنبه 2 شهریور 1398 07:11
قفس در چشم مرغ خانگی خانه ست، زندان نیست قناری تا نمی داند به دام افتاده نالان نیست ! شبیهم گرد تو بسیار می گردند و می گریند فراوان مثل من می بینی و چون من فراوان نیست به چشمان تو جز دلدادگی چیزی نمی آید چرا پنهان کنیم از خلق، رازی را که پنهان نیست فقط بی ریشه ها از قصه ی آینده می ترسند درخت ریشه در خون را هراسی از...
-
شهر را پر کرده اندوه عمیق انتظار - مریم ناظمی
پنجشنبه 24 مرداد 1398 20:34
شهر را پر کرده اندوه عمیق انتظار صد زمستان خانه دارد پشت چشمان بهار سبز یا خاکستری دیگر چه فرقی میکند؟ خاطراتم گم شده در زیر باران غبار خواستم با قاصدکها همسفر باشم ولی خواب ماندم پابهپای ساعت شماطهدار بغض دارد سینهام را تکّه تکّه میکند آی ابر چشم من! یا خشک شو یا که ببار هرچه من تشویش دارم خنده داری بر لبت تا...
-
خفته ها ! زنگ چیز خوبی نیست - دکتر اللهیاری
سهشنبه 22 مرداد 1398 20:37
خفته ها ! زنگ چیز خوبی نیست شیشه ها ! سنگ چیز خوبی نیست وصله ها را به من بچسبانید به شما انگ چیز خوبی نیست های ! عاشق نشو نمی دانی که دل تنگ چیز خوبی نیست کری از پیش یک سه تار گذشت گفت : آهنگ چیز خوبی نیست گفته بودی شهید یعنی چه پسرم ! جنگ چیز خوبی نیست دکتر اللهیاری عقاب قله پوشان ــــــــــــــــــــــــــــــ...
-
دست آرزوها - جلال حاجی زاده
یکشنبه 20 مرداد 1398 21:59
دوستدارم روی دو صندلی سالخورده، پشت به خورشید و رو به دریا بنشینیم. لابهلای سکوت گرممان، سایههایمان بلند شوند و چند قدم از ما جلوتر بروند، درست تا لبهی آخرین موج، جایی که دریا و ساحل از هم به هم تعارف میکنند. سایهی ارغوانی تو مستترین دستهی موهایش را دور گردن من قلاب کند و سایهی من دستهایش را روی خط استوای تن...