ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 |
شناور سوی ساحلهای ناپیدا
دو موج رهگذر بودیم
دو موج همسفر بودیم
گریز ما
نیاز ما
نشیب ما
فراز ما
شتاب شاد ما، با هم
تلاش پاک ما، توأم
چه جنبشها که ما را بود روی پردهی دریا.
شبی در گردبادی تند، روی قلهی خیزاب
رها شد او ز آغوشم
جدا ماندم ز دامانش
گسست و ریخت مروارید بیپیوندمان بر آب.
از آن پس در پی همزاد ناپیدا
بر این دریای بیخورشید
که روزی شبچراغش بود و میتابید
به هر ره میروم نالان
به هر سو میدوم تنها.
سیاوش کسرایی
گر درختی از خزان بی برگ شد
یا کرخت از سورت سرمای سخت
هست امیدی که ابر فرودین
برگ ها رویاندش از فر بخت
بر درخت زنده بی برگی چه غم
وای بر احوال برگ بی درخت...
محمد رضا شفیعی کدکنی
نزدیک تو ام! اهل همین شهر و دیارم
از هر چه تو را دور کند واهمه دارم
زیبایی محض تو که در چشم نگنجد
تا خلوت آیینه کشانده ست غبارم
غرق توام آنقدر که صد موج کف آلود
در خویش بچرخند و نیابند کنارم
آغوش تو دلشوره ی شیطان و فرشته ست
نگذار ترا دست خدا هم بسپارم
تو نیمه ی دندان زده ی سیب بهشتی
من بغض ترک خورده ی خونین انارم
بگذار در آغوش تو ویران شوم امروز
ابری تر از آنم که کنار تو ببارم
عبدالجبار کاکایی
دوست
بزرگ بود
و از اهالی امروز بود
و با تمام افق های باز نسبت داشت
و لحن آب و زمین را چه خوب می فهمید
صداش
به شکل حزن پریشان واقعیت بود
و پلک هاش
مسیر نبض عناصر را
به ما نشان داد
و دست هاش
هوای صاف سخاوت را ورق زد
و مهربانی را
به سمت ما کوچاند داد
ولی نشد
که روبروی وضوح کبوتران بنشیند
و رفت تا لب هیچ
و پشت حوصله نورها دراز کشید
و هیچ فکر نکرد
که ما میان پریشانی تلفظ درها
برای خوردن یک سیب
چقدر تنها ماندیم.
سهراب سپهری
حتی اگر نباشی می آفرینمت
چونان که التهاب بیابان سراب را
ای خواهشی که خواستنی تر ز پاسخی
با چون تو پرسشی چه نیازی جواب را!
قیصر امین پور
قسم به نم نم باران که دوستت دارم
به اشکهای خیابان، که دوستت دارم
قسم به سعدی و حافظ، به منزوی، قیصر
به شاعران پریشان که دوستت دارم
قسم به مجلس مادر، به کاسهء شله زرد
به نذرهای فراوان که دوستت دارم
ورای فقه، ورای کلام، باور کن
ورای فلسفه... عرفان... که دوستت دارم
بجای اینکه بخواهم ... و یا ... ولش کن! نه!
عجیب نیست کماکان که دوستت دارم
قسم نمی خورم اما اگر قسم بخورم
به آیه آیهء قرآن که دوستت دارم ...!
رضا احسان پور
راهمان دور و دلمان کنار همین گریستن است
خدا را چه دیدهای ریرا!
شاید آنقدر بارانِ بنفشه بارید
که قلیلی شاعر از پی گل نی
آمدند، رفتند دنبال چراغ و آینه
شمعدانی، عسل، حلقهی نقره و قرآن کریم.
...
سرانجام باورت میکنند
باید این کوچهنشینانِ ساده بدانند
که جرم باد ... ربودن بافههای رویا نبوده است.
گریه نکن ریرا
راهمان دور و دلمان کنار همین گریستن است.
دوباره اردیبهشت به دیدنت میآیم..
سید علی صالحی
اردیبهشت را می شود یک گوشه تکیه زده به دیوار نشست، پاها را جمع کرد توی بغل و آرام آرام عاشقی کرد...
اردیبهشت را می شود آرام آرام مُرد..!
به من باشد میگویم هیچ عشقی نباید توی اردیبهشت تمام شود ، هیچ دلی نباید توی اردیبهشت بگیرد ، تنگ شود...
اصلا" اردیبهشت را باید دوباره از نو عاشق شد..!
بهار باید اول جادهء دل بستن باشد ، اول عاشقی کردن ها...
اردیبهشت را باید کامل عاشقی کرد...
آن زمان که دلت و احساست بنفش ملایم است و دنیا عینهو رنگین کمان چند رنگ عشوه میاید و چشمک میزند، اردیبهشت را باید روی دور آهسته زندگی گذاشت و زندگی کرد...
اردیبهشت را باید از پشت تمام شال های نخی رنگی به تماشا نشست...
ملایم آرام یواش...
دقیقا "یواش"...
مریم سمیع زادگان
راستی هیچ میدانی من در غیبت پر سوال تو...
چقدر ترانه سرودم...
چقدر ستاره نشاندم...
چقدر نامه نوشتم ...
که حتی یکی خط ساده هم به مقصد نرسید ؟!
رسید، اما وقتی...
که دیگر هیچ کسی در خاموشی خانه...
خواب بازآمدن مسافر خویش را نمیدید ...
حالا دیگر دیر است ...
من نام کوچههای بسیاری را از یاد بردهام ....
نشانی خانههای بسیاری را از یاد بردهام ...
و اسامی آسان نزدیکترین کسان دریا را...
راستی آیا به همین دلیل ساده نیست ...
که دیگر هیچ نامهای به مقصد نمیرسد...
درست است که کلمه به سکوت و
کارد به استخوانم رسیده است ،
اما هرگز ...
هیچ دقیقهی دوری....
به دریا دشنام ندادهام....
من...
فقط میبخشم...
اما فراموش نمیکنم...
کم نیستند شادیها ...
حتی اگر بزرگ نباشند ...
آنقدر دست نیافتنی نیستند...
که تو عمریست ...
کز کردهای گوشه جهان...
و بر آسمان چوبخط میکشی به انتظار ....
حبس ابد هم حتی، پایان دارد...
پایانی بزرگ و طولانی ...
بعد از تو...
شبهای طولانی بسیاری...
روزهای طولانی بسیاری...
شب و روزهای طولانی بسیاری...
بی اسم تو مُردم ....
من بیدرخت، بیدریا، بیخواب، بیخانه
من بیکفن، بیکلمه، بیکبریای تو مُردم .
آیا اشتباه از ما بود...
که نفهمیدیم بعد از تو...
دعای دریا را با کدام زبان بریده
باید خواند ؟
بعد از تو دیگر هیچ شمایی شبیه شما نیامد ...
اگر مُردهای، بیا و مرا ببر ،
و اگر زندهای هنوز،
لااقل خطی، خبری، خوابی، خیالی ... بیانصاف !
سید علی صالحی
این روزها دیگر
تعداد موهای سفیدم را نمی دانم
گاهی برای یادبود لحظه ای کوچک
یک روز کامل جشن می گیرم
گاهی
صد بار در یک روز می میرم
حتی
یک شاخه از محبوبه های شب
یک غنچه مریم هم برای مردنم کافی است
گاهی نگاهم در تمام روز
با عابران ناشناس شهر
احساس گنگ آشنایی می کند
گاهی دل بی دست و پا و سر به زیرم را
آهنگ یک موسیقی غمگین
هوایی می کند
اما
غیر از همین حس ها که گفتم
و غیر از این رفتار معمولی
و غیر از این حال و هوای ساده و عادی
حال و هوای دیگری
در دل ندارم
#رفتار_من_عادی_است
قیصر امین پور
امشب
در یک خواب عجیب
رو بهسمت کلمات
باز خواهد شد.
باد چیزی خواهد گفت.
سیب خواهد افتاد،
روی اوصاف زمین خواهد غلتید،
تا حضور وطن غایب شب خواهد رفت.
سقف یک وهم فرو خواهد ریخت.
چشم
هوش محزون نباتی را خواهد دید.
پیچکی دور تماشای خدا خواهد پیچید.
راز، سر خواهد رفت.
ریشه زهد زمان خواهد پوسید.
سر راه ظلمات
لبه صحبت آب
برق خواهد زد،
باطن آینه خواهد فهمید.
امشب
ساقه معنی را
وزش دوست تکان خواهد داد،
بهت پرپر خواهد شد.
ته شب، یک حشره
قسمت خرم تنهایی را
تجربه خواهد کرد.
داخل واژه صبح
صبح خواهد شد.
سهراب سپهری
اگر چه قصه ی مرا، خیال تو سیاه کرد
نباید از تو دور شد، نباید اشتباه کرد
تو آسمان نشینی و حسابت از زمین جداست
طبیعت شرور را دل تو سر به راه کرد
در اوج بی ستارگی به رنج مبتلا شدم
جنون کهنه ات مرا اسیر قرص ماه کرد
خطوط دلنشین غم نشسته روی صورتت
زیاد توی چشم تو نمی شود نگاه کرد
اگر چه بی نشانه ای عجیب می پرستمت
تو علتی که می توان به خاطرت گناه کرد
مصیبت همیشگی! چه بر دلم نشسته ای
بزرگی جهان تو مرا زیاده خواه کرد
صنم نافع
بنظرم آدم بی دلیل به کسی فکر نمیکنه،
بی دلیل کسی رو دوست نداره...
بی دلیل کسی رو فراموش نمی کنه.
بعضی از آدما...
بدون اینکه خودشون بدونن خوبن،
بدون اینکه حرف بزنی، حالت رو می فهمن
بدون اینکه لمسشون کنی، حست می کنن
بعضیا مرز آدم بودن رو رد می کنن،
واسه همینه که ابدی می شن...
گاهی وقتا که دلم می گیره، به تو فکر می کنم، به خودم...
به اینکه چرا دلتنگی هیچ راه درمانی نداره...
بعضی وقتا که دلم می گیره، پشت پنجره
می نشینم، بغض می کنم، به آسمون خیره می شم
شاید اونجا دوباره پیدات کنم...
می گن خدا بزرگه؟ نه؟!
هر وقت بی هوا به یادت می افتم،
به این فکر می کنم که شاید...
شاید دلت برام تنگ شده باشه...
بعضی از آدما همیشه هستن، حتی اگه رفته باشن....
پویا جمشیدی
روزی به خواب تو میآیم
میبینی که من تواَم
و تیمارستانی با صد هزار عاشق هستم
ابرو حوالهی دریا کن
و مثل باد گذر کن از شهر پنجرههای ویران
من در تمام پنجرهها انتظار تو را میکشم
هر کس که ویرانههای چشم مرا دست کم گرفت
نفرین شده ست
عاشق خواهد شد
حتی اگر تو باشی
که صدها هزار عاشق نابینا در شهرهای جهان داری
رضا براهنی
دلتنگ غنچه ایم بگو راه باغ کو؟
خاموش مانده ایم خدا را چراغ کو؟
کو کوچه ای ز خواب خدا سبزتر٬ بگو
آن خانه کو؟ نشانی آن کوچه باغ کو؟
چشم و چراغ خانه ما داغ عشق بود
چشمی که از چراغ بگیرد سراغ کو؟
دلهای خویش را به گواهی گرفته ایم
اما در این زمانه خریدار داغ کو؟
شب در رسید و قصه ی ما هم به سر رسید
کو خانه ای برای رسیدن٬ کلاغ کو؟
قیصر امین پور