ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
حالا هزار چلهی بیچراغ از نشستنِ ماست
که ماه در غیبتِ بیزمانِ تو خوابِ موریانه میبیند
حالا هزار سالِ تمام از قرارِ موعود ما میگذرد
که گهوارههای آن همه رویا مدفونِ گریههای مناند.
مگر همین دقیقهی نزدیک به دوری از امروزِ ما نبود
که ما با هم از بارشِ بدمجالِ گریه سخن میگفتیم؟
مگر ندیدیم که پرنده از شدتِ پشیمانیِ آفتاب
پر خسته بر شاخهسارِ خیس
خوابِ آرامشِ آسمان میدید؟
پس چرا نیامدی؟
پس چرا باران آمد و تو نیامدی؟!
دارد باران میآید
باران دارد به خاطرِ سنگِ مزارِ من و
عریانی گریههای تو میبارد.
سیدعلی صالحی