شعر و دکلمه
شعر و دکلمه

شعر و دکلمه

هنگامی که با هم راه می رویم - نزار قبانی


هنگامی که با هم راه می رویم

و غیرعمد بازویم را می گیری

 یار من...

چیزی شبیه مزه ی آتش

روی بازویم حس میکنم

دستم را به آسمان بلند می کنم

و از خدا می خواهم که این راه پایان نداشته باشد

و گریه می کنم

بی وقفه گریه می کنم

شاید در کنار تو گم شوم

غروب وقتی به خانه برمیگردم

بارانی ام را در می آورم

هر چند تو در خانه ی من نیستی

احساس می کنم بازویم را با مهربانی گرفته ای

جای سوزان انگشتانت را روی بازویم

و آستین پیراهن آبی رنگم عبادت می کنم

و گریه می کنمک

بی وقفه گریه می کنم

چنانکه بازوانم دیگر بازوان من نیست


نزار قبانی

مجموعه   محبوب من