شعر و دکلمه
شعر و دکلمه

شعر و دکلمه

رویای کلمات بی رویا - سید علی صالحی


رویای کلمات بی رویا

 

می ‌خواستم چشم ‌های تو را ببوسم

تو نبودی ، باران بود

رو به آسمان بلند پر گفت ‌و گو گفتم :

تو ندیدیش ؟!

 

و چیزی ، صدایی

صدایی شبیه صدای آدمی آمد

گفت : نامش را بگو تا جست‌ و جو کنیم

 

نفهمیدم چه شد که باز

یک هو و بی ‌هوا ، هوای تو کردم

دیدم دارد ترانه ‌ای به یادم می ‌آید

 

گفتم : شوخی کردم به خدا

می‌ خواستم صورتم از لمس لذیذ باران

فقط خیس گریه شود

ورنه کدام چشم

کدام بوسه

کدام گفت ‌و گو ؟!

من هرگز هیچ میلی

به پنهان کردن کلمات بی ‌رویا نداشته‌ ام !

 

سید علی صالحی