شعر و دکلمه
شعر و دکلمه

شعر و دکلمه

از زندگی از این همه تکرار خسته ام - محمد علی بهمنی


از زندگی از این همه تکرار خسته ام

از های و هوی کوچه و بازار خسته ام

 

دلگیرِ آسمانم و آزرده ی زمین

امشب برای هرچه و هر کار خسته ام

 

دل خسته سویِ خانه تنِ خسته می کشم

وایا... از این حصارِ دل آزار خسته ام

 

بیزارم از خموشیِ تقویمِ روی میز

از دنگ دنگِ ساعتِ دیوار خسته ام

 

از او که گفت: «یارِ تو هستم» ولی نبود

از خود که زخم خورده ام از یار خسته ام

 

با خویش در ستیزم و از دوست در گریز

از حالِ من مپرس که بسیار خسته ام

 

 

 

I'm tired of all this repetition

I'm tired of the honey and the street

 

Sober and terrible earth

Tired of everything for tonight

 

Tired at the house, I get tired

Vaya ... I'm tired of this fence

 

I hate the curvature of the calendar on the table

I'm tired of dang dang wall clock

 

From him who said: "My friend," but he was not

I'm tired of my own sore

 

Confront yourself with your friend and get out of friends

I'm sorry to be very tired

 

محمد علی بهمنی


نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.