شعر و دکلمه
شعر و دکلمه

شعر و دکلمه

تن نزن - پوریا سوری

تن نزن

 

که تنهاتر شدن

 

همان تن‌هایی است

 

که سایه سایه از وجودت کم می‌شود

 

.

 

کنار تیر برق ایستاده‌ای

 

مردی هستی مثل تمام مردها

 

که تیر برق‌ها به یاد دارند

 

حالا شانه‌هایت کمی افتاده‌تر

 

چند تاری مو سپیدتر

 

.

 

آه در انحنای گلویت نشسته

 

آن آه

 

آه کشیده‌ای‌ست

 

آه کشیده‌تری‌ست از

 

ارتفاع تیرهای برق و امتداد سیم‌ها...

 

همین است که

 

سرگردانی‌ات را در این جای پا

 

شناسنامه‌دار کرده است

 

.

 

مادر، کوچه است

 

امروز مُهر تو بر سینه‌اش نشسته

 

فردا امضای دیگری.

 

کدام تن که تو از آن هی سر می‌زنی

 

می‌داند فردای کوچه خاکی است یا آسفالت!

 

.

 

شناسنامه کوچه است

 

هر صبح، هر ظهر، هر غروب، شب‌ها هم

 

که دیوار و کوچه پیوند دارند

 

کوچه می‌داند که کدام سو

 

به خواب خورشید نزدیک‌تر است

 

برج دیده‌بانی‌اش

 

ـ تیرهای برق ـ

 

آخرین

 

نگاه‌های دودوزن را که بازمی‌گشتی و

 

به عقب نگاه می‌کردی

 

مخابره نکرده است

 

کوچه است فقط می‌داند

 

سایه‌ای از تو

 

در سیاهی شب جا مانده

 

که سپیده‌ی سرد صبح

 

به تنش بنشیند

 

سنگریزه‌ای می‌شود

 

که نخستین گروه پسربچه‌ها

 

که راهی دبستان شوند

 

یکی‌شان آن را سمت پنجره‌ای شوت خواهد کرد

 

.

 

صدای شکستن سایه

 

لابه‌لای خرده شیشه‌ها

 

به زمین می‌ریزد.

 

 

پوریا سوری



نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.