ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 |
زندگی را آنچنان سخت مگیر
من نمی گیرم هیچ
آنچنان سخت مگیر، که من نمی میرم هیچ
من نمی گیرم هیچ
جا ی شکرش باقیست ، تن سالم دارم
گردنی امن و امان از تیغ ظالم دارم
آبرویی آنچنان و بر و رویی کم و بیش
دست بی آز و طمع دارم و
سر درون لاک دل خویش
نه دلم در پی آزار کسی ست
نه نگاهم شور ، بر گرمی بازار کسی ست
وضع من عالی نیست
جا ی شکرش باقیست ، خانه ام خالی نیست
یک سماور دارم ، که در آن می جوشد
جانمازی هم هست ، بر سر طاقچه اش
سفره نانی هم هست ، که پراست ، شکرخدا
پر از نان لواش
قاب عکسی ست به دیوار اطاق آویزان
یادگاری ست که از مادر پیرم دارم ،
بر سر سفره ئ عقد
پدرم تا امروز همچنان مظلوم ست
توی عکس از نگاهش پیداست
جا ی شکرش باقیست ، خانه ام خالی نیست
گربه یی هست ، کزآن زن همسایه ئ ماست
صبحهامی آید، به غذا ی سردشب مانده ئ ما
روزگاریست که عادت دارد
جا ی شکرش باقیست ، خانه ام خالی نیست
تو حیاط خونه مون
اونطرف کنار حوضش یه تلمبه س
توی حوضش سه چهار تا
ماهیهای قرمز گرد و قلمبه س
رو درخت دم حوض
پر از گنجشکها ی ریزو درشته
پر از کلاغها ی تشنه و گشنه
عصرا دیدن داره
انقدر شلوغ پلوغ تو حیاط
انگاری جلو سینماس و
پنداری شبها ی جمعه س
جا ی شکرش باقیست ، نفسی هست هنوز
که هنوز می آید زندگی را آنچنان سخت مگیر
مسعود فردمنش