ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 |
شب که جوی نقره مهتاب
بیکران دشت را دریاچه می سازد
من شراع زورق اندیشه ام را می گشایم در مسیر باد
شب که آوایی نمی آید
از درون خامش نیزار های آبگیر ژرف
من امید روشنم را همچو تیغ آفتابی می سرایم شاد
شب که می خواند کسی نومید
من ز راه دور دارم چشم
با لب سوزان خورشیدی
که بام خانه همسایه را گرم می بوسد
شب که می ماسد غمی در باغ
من ز راه گوش می پایم
سرفه های مرگ را در ناله زنجیر دستانم که می پوسد.
احمد شاملو
زندان شهربانی / 1332
نه در خیال، که رویاروی میبینم
سالیانی بارآور را که آغاز خواهم کرد.خاطرهام که آبستنِ عشقی سرشار است
کیفِ مادر شدن را
در خمیازههای انتظاری طولانی
مکرر میکند.
…
خانهیی آرام و
اشتیاقِ پُرصداقتِ تو
تا نخستین خوانندهی هر سرودِ تازه باشی
چنان چون پدری که چشم به راهِ میلادِ نخستین فرزندِ خویش است؛
چرا که هر ترانه
فرزندیست که از نوازشِ دستهای گرمِ تو
نطفه بسته است...میزی و چراغی،
کاغذهای سپید و مدادهای تراشیده و از پیش آماده،
و بوسهیی
صلهی هر سرودهی نو.
□و تو ای جاذبهی لطیفِ عطش که دشتِ خشک را دریا میکنی،
حقیقتی فریبندهتر از دروغ،
با زیباییات ــ باکرهتر از فریب ــ که اندیشهی مرا
از تمامیِ آفرینشها بارور میکند!در کنارِ تو خود را
من
کودکانه در جامهی نودوزِ نوروزیِ خویش مییابم
در آن سالیانِ گم، که زشتاند
چرا که خطوطِ اندامِ تو را به یاد ندارند!
□خانهیی آرام و
انتظارِ پُراشتیاقِ تو تا نخستین خوانندهی هر سرودِ نو باشی.خانهیی که در آن
سعادت
پاداشِ اعتماد است
و چشمهها و نسیم
در آن میرویند.بامش بوسه و سایه است
و پنجرهاش به کوچه نمیگشاید
و عینکها و پستیها را در آن راه نیست.
□بگذار از ما
نشانهی زندگی
هم زبالهیی باد که به کوچه میافکنیم
تا از گزندِ اهرمنانِ کتابخوار
ــ که مادربزرگانِ نرینهنمای خویشاند ــ امانِمان باد.
تو را و مرا
بیمن و تو
بنبستِ خلوتی بس!که حکایتِ من و آنان غمنامهی دردی مکرر است:که چون با خونِ خویش پروردمِشان
باری چه کنند
گر از نوشیدنِ خونِ منِشان
گزیر نیست؟
□تو و اشتیاقِ پُرصداقتِ تو
من و خانهمان
میزی و چراغی...آری
در مرگآورترین لحظهی انتظار
زندگی را در رؤیاهای خویش دنبال میگیرم.در رؤیاها و
در امیدهایم!
احمد شاملو
۲۴ اردیبهشتِ ۱۳۴۲
از مجموعه: آیدا در آینه
شعر: سرودِ آن کس که از کوچه به خانه باز میگردد
برگرفته از کتاب: گزینه اشعار احمد شاملو
انتشارات مروارید / چاپ دهم، 1388
تو کجایی؟
در گسترهی بیمرزِ این جهان
تو کجایی؟
-من در دوردستترین جای جهان ایستادهام:
کنارِ تو.
-تو کجایی؟
در گسترهی ناپاکِ این جهان
تو کجایی؟
-من در پاکترین مُقامِ جهان ایستادهام:
بر سبزهشورِ این رودِ بزرگ که میسُراید
برای تو.
احمد شاملو
دی 1357
از دفتر: ترانه های کوچک غربت
کتاب: گزینه اشعار/احمد شاملو ، انتشارات مروارید ، چاپ دهم 1388
به تو دست می سایم و جهان را در می یابم
به تو می اندیشم
و زمان را لمس می کنم
معلق و بی انتها
عریان.
می وزم، می بارم، می تابم
آسمانم
ستارگان و زمین
و گندم عطر آگینی که دانه می بندد
رقصان
در جان سبز خویش.
از تو عبور می کنم
چنان که تندری از شب.-
می درخشم
و فرو می ریزم.
احمد شاملو
از دفتر: ترانه های کوچک غربت
کتاب: گزینه اشعار/احمد شاملو ، انتشارات مروارید ، چاپ دهم 1388
آنکه میگوید دوستت می دارم
خُنیاگر غمگینیست
که آوازش را از دست داده است
ای کاش عشق را
زبان ِ سخن بود
هزار کاکلی شاد
در چشمان توست
هزار قناری خاموش
در گلوی من
عشق را
ای کاش زبان ِ سخن بود
آنکه میگوید دوستت می دارم
دل اندُهگین شبی ست
که مهتابش را می جوید
ای کاش عشق را
زبان ِ سخن بود
هزار آفتاب خندان در خرام ِ توست
هزار ستارهی گریان
در تمنای من
عشق را
ای کاش زبان ِ سخن بود.
احمد شاملو
31 تیر 58
از دفتر: ترانه های کوچک غربت
کتاب: گزینه اشعار/احمد شاملو ، انتشارات مروارید ، چاپ دهم 1388
کاش دلتنگی نیز نام کوچکی میداشت
تا به جانش میخواندی:نام کوچکی
تا به مهر آوازش میدادی،
همچون مرگ
که نام کوچکِ زندگیست.
...
از دفتر: مدایح بی صله