شعر و دکلمه
شعر و دکلمه

شعر و دکلمه

بهانه - محمدحسن جمشیدی

همان کسی که سکوت مرا نشانه گرفت

همین‌که حرف دلم شد فقط بهانه گرفت

 

چه حکمتی‌ست که غم رو به هر طرف انداخت

بدون هیچ درنگی مرا نشانه گرفت؟

 

هزار مرتبه از خود به طعنه پرسیدم

چه شد که شعله‌ عشقش چنین زبانه گرفت؟

 

هنوز خون به دلم از کسی که با لبخند

نشست و اشک مرا چون انار دانه گرفت

 

به جای دوست که یک عمر در خیالم بود

چه تلخ دست مرا مرگ، عاشقانه گرفت

 

محمدحسن جمشیدی