شعر و دکلمه
شعر و دکلمه

شعر و دکلمه

در چمن ای دل چو من غیر از گل یک رو مباش - فرخی یزدی


در چمن ای دل چو من غیر از گل یک رو مباش

گر چو من یک رو شدی در بند رنگ و بو مباش

 

تا نخوانندت به خوان هر جا مشو بی وعده سبز

تا نبینی رنگ زردی چون گل خودرو مباش

 

گاه سرگردانی و هنگام سختی بهر فکر

ای سر شوریده غافل از سر زانو مباش

 

نان ز راه دسترنج خویشتن آور به دست

گر کشی منت به جز منت کش بازو مباش

 

از مناعت زیر بار گنبد مینا مرو

وز قناعت ریزه خوار روضه ی مینو مباش

 

چون تساوی در بشر اسباب خیر عالم است

بی تفکر منکر این مسلک نیکو مباش

 

راست بین گوشه گیر از جفت خود شو همچو چشم

کج رو بالا نشین پیوسته چون ابرو مباش

 

شیر غازی را در این شمشیر بازی تاب نیست

یا سپر افکن به میدان یا سلامت جو مباش

 

فرخی بهر دو نان در پیش دونان هیچ وقت

چاپلوس و آستان بوس و تملق گو مباش

 

فرخی یزدی