شعر و دکلمه
شعر و دکلمه

شعر و دکلمه

پاییز من سلام ، دلم را ندیده ای؟ - پروین نوروزی

پاییز من سلام ، دلم را ندیده ای؟

نزدیک تر بیا!!! تو چرا رنگ پریده ای؟!

 

 انگار مثل من رکب از عشق خورده ای

یا زعفران به صورت نازت کشیده ای؟

 

 اینجا بشین و تکیه بده بر سکوت من

توخسته ای و تازه از این در رسیده ای

 

 بگذار تا حکایت دل را بیان کنم

شاید شبیه قصه ی ما را شنیده ای

 

 روزی مسافری که قطارش ترانه بود

آمد سوار قافیه های سپیده ای

 

چشمش عجیب وسوسه ی کودکانه داشت

مانند تیله ای که از عابر خریده ای

 

در دست گرم او تب پروانه مانده بود

در پیله ای که از نخ آتش تنیده ای

 

 یک جرعه شعرخواست که دل را صفا دهد

از استکان لب زده دادم چکیده ای

 

 با خنده گفت: دختر باران! تو محشری

این گونه های سرخ ز باغ که چیده ای؟

 

 تا انتهای کوچه نگاهی غریب داشت

من ماندم و تبسم بر غم تکیده ای

 

 من سالهای سال دلم را ندیده ام

پاییز جان بگو تو دلم را ندیده ای؟!

 

 

 پروین نوروزی

دانلود دکلمه علی ایلکا

 

ای غزل گونه ترین دختر این آبادی ! - پروین نوروزی


ای غزل گونه ترین دختر این آبادی !

با چه امید ، دلت را به نگاهش دادی؟

 

آهوانه پی دام چه کسی می گردی ؟

در کمین نیست در این حاشیه ها صیادی

 

عطر شیرین نفس های تو پیچیده ولی

دیگر این قصه ندارد نسب فرهادی

 

کوزه ات را ببر این چشمه ندارد آبی

خشکسالی شده در فکر سراب افتادی؟

 

آمدی در شب مهتاب ، ولی نشنیدی

نه صدای نی و نه زمزمه فریادی

 

ای پری واره ! در این آینه ها خیره نشو

قابشان می شکند قاعده ی آزادی

 

موج گیسوی تو که حرمت دریا دارد

شانه کن تا که پریشان نکند هر بادی

 

 

پروین نوروزی