ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
هاینریش چارلز بوکوفسکی (به انگلیسی: Henry Charles Bukowski) (زاده ۱۶ اوت ۱۹۲۰ - درگذشته ۹ مارس ۱۹۹۴) شاعر و داستاننویس آمریکایی است.
نوشتههای بوکوفسکی به شدت تحت تأثیر فضای لس آنجلس، شهری که در آن زندگی میکرد قرار گرفت. او اغلب به عنوان نویسندهٔ تأثیرگذارِ معاصر نام برده میشود و سبک او بارها مورد تقلید قرار گرفتهاست. بوکوفسکی، هزاران شعر، صدها داستان کوتاه، و ۶ رمان، و بیش از پنجاه کتاب نوشته و به چاپ رساندهاست.
بوکوفسکی در سال ۱۹۲۰ در شهر آندرناخ آلمان در خانواده «هِنری کارل بوکوفسکی» بهدنیا آمد. مادرش «کاترینا فِت»، که یک آلمانی اصیل بود، پدرش را که یک آلمانی-امریکایی بود، بعد از جنگ جهانی اول ملاقات کرد. جدِ پدری بوکوفسکی در آلمان بهدنیا آمدند. بوکوفسکی مدعی است که حاصل یک رابطهٔ نامشروع است، اما بایگانی آندرناخ نشان میدهد که والدین او بهراستی یک ماه قبل از تولد او ازدواج کردهاند. بعد از فروپاشی اقتصاد آلمان در پی جنگ جهانی اول، خانواده در سال ۱۹۲۳ به بالتیمور رفتند. در زبان آمریکایی، والدین بوکوفسکی او را به اسم «هِنری» صدا میزدند، و تلفظ نام خانوادگیشان را از Buk-ov-ski به Buk-cow-ski تغییر دادند. بعد از پسانداز پول، خانواده به حومه لسآنجلس رفتند، جایی که خانواده پدری بوکوفسکی زندگی میکردند. در دوران کودکی بوکوفسکی، پدرش اغلب بیکار بود، و به عقیدهٔ بوکوفسکی بد دهن و بد رفتار بود. بعد از فارغالتحصیل شدن از دبیرستان لسآنجلس، بوکوفسکی دو سال در دانشگاه شهر لسآنجلس بود و دورههای هنر، روزنامهنگاری و ادبیات را گذراند.
در ۲۳ سالگی، داستان کوتاه «عواقب یک یادداشت بلندِ مردود» بوکوفسکی در مجله داستان به چاپ رسید. دو سال بعد، داستان کوتاه «۲۰تشکر از کاسلدان» منتشر شد. بوکوفسکی نوشتن را با جریان انتشار و رها ساختن نوشتن برای یک دهه آزاد ساخت. در طول این مدت او در لسآنجلس زندگی میکرد اما مدتی را در ایالات متحده سرگردان بود، کارهای موقتی میکرد و در اتاقهای ارزان اقامت میکرد. در اوایل دههٔ۱۹۵۰ بوکوفسکی در اداره پست لسآنجلس به شغل پستچی و نامهرسان مشغول به کار میشود اما بعد از دو سال و نیم آن را رها میکند. در۱۹۵۵ او به خاطر زخم معده تقریباً وخیم بستری میشود. وی پس از ترک بیمارستان، شروع به نوشتن شعر کرد. در ۱۹۵۷ با شاعر و نویسنده «باربارا فیری» ازدواج کرد، اما آنها در سال ۱۹۵۹ از هم جدا شدند. فیری اصرار داشت که جدایی آنها هیچ ارتباطی با ادبیات ندارد، اگرچه او اغلب به صورت مشکوک میگفت که چیرهدستی بوکوفسکی در شاعری است. در پی این جدایی، بوکوفسکی دوباره شرابخواری را از سر گرفت و به نوشتن شعر ادامه داد.
او به اداره پست لسآنجلس برگشت، جایی که ده سال قبل در آن کار میکرد. در ۱۹۶۴، یک دختر، به نام مارینا لوییس بوکوفسکی، از او و فرانس اسمیت بهدنیا آمد. اسمیت و بوکوفسکی با هم زندگی میکردند ولی هرگز ازدواج نکردند. بوکوفسکی برای مدت کوتاهی در توزان اقامت کرد جایی که با «جان و جیپسی لو وب» دوست بود. «وبزهاً مجلهٔ ادبی The Outsider را منتشر میکردند و بهطور خاص برخی از شعرهای بوکوفسکی را چاپ کردند. آنها از بوکوفسکی «قلب من در دست او اسیر است»(۱۹۶۳) و «صلیب در دست مرگ» را در ۱۹۶۵ منتشر کردند. جان وب هزینه چاپش را از قماربازی در لاسوگاس بدست میآورد. در این مسیر بود که دوستی بوکوفسکی و فرانس داسکی آغاز شد. آنها بحث میکردند و اغلب کار به زد و خورد میکشید. داسکی یکی از دوستان وب بود که اغلب در خانه کوچک آنها در خیابان E. Elm مهمان بود و به کارهای چاپ میرسید. وبزها، بوکوفسکی و داسکی مدتی را با هم در New Orleans بودند، جایی که جیپسی لو بعد از در گذشت جان وب سرانجام به آنجا برگشت. در ۱۹۶۹، بعد از بستن قرار داد با انتشارات Black Sparrow Press و ناشر آن «جان مارتین» و داشتن حقوق مادامالعمرِ ماهیانه ۱۰۰ دلار، بوکوفسکی کارش در اداره پست را رها کرد و به نوشتن حرفهای تمام وقت پرداخت. او ۴۹ سالش بود. همانطور که در نامهای در آن زمان شرح دادهاست: «من دو تا انتخاب دارم… در اداره پست بمونم و احمق بشم… یا بیرون از اینجا باشم و وانمود کنم که نویسندهام و گرسنه باشم. من تصمیم گرفتم که گرسنه باشم.» کمتر از یک ماه بعد از ترک اداره پست، اولین رمانش به نام پستخانه را تمام کرد. از آنجا که بوکوفسکی به خاطر حمایت مالی مارتین و اعتمادش به او به عنوان یک نویسندهٔ نا شناخته احترام میگذاشت، تقریباً تمام کارهای بعدی خود را با انتشارات Black Sparrow به چاپ رساند. در ۱۹۷۶، بوکوفسکی لیندا لی بِیلی را که صاحب یک رستوران health-food بود ملاقات کرد. دو سال بعد، آن دو از شرق هالیوود، جایی که بوکوفسکی بیش از همه در آنجا زندگی کرد، به بندر «سن پدرو» و اقصی نقاط جنوب شهر لسآنجلس رفتند. بوکوفسکی و بِیلی در سال ۱۹۸۵ ازدواج کردند. لیندا لی بِیلی با نام سارا در رمانهای زنان و هالیوود بوکوفسکی نام برده شدهاست.
بوکوفسکی در ۹ مارس ۱۹۹۴ در سن پدروی کالیفرنیا در سن ۷۳ سالگی، اندکی بعد از تمام کردن آخرین رمانش تفاله، از بیماری سرطان خون درگذشت. مراسم تدفین او بوسیلهٔ راهبان بودایی انجام شد. بر روی سنگ قبر او این عبارت خوانده میشود: «Don't Try» (تلاش نکنید) به قول «لیندا لی بوکوفسکی» منظور از سنگ نوشته قبر شوهرش چیزی شبیه به این گفته است: «اگه شما تمام وقتتان را برای تلاش کردن صرف کنید، آنگاه همه آن چیزی که انجام دادید تلاش کردن بوده. پس تلاش نکنید. فقط انجامش بدید.»
از بوکوفسکی، شش رمان به چاپ رسیدهاست:
· پُستخانه (۱۹۷۱)
· هزارپیشه (۱۹۷۵)
· زنها (۱۹۷۸)
· ساندویچ ژامبون (۱۹۸۲)
· موسیقی آب گرم
· هالیوود (۱۹۸۹)