شعر و دکلمه
شعر و دکلمه

شعر و دکلمه

منُ از حادثه رد کن - عبدالجبار کاکایی


منُ از حادثه رد کن

تو شبای دل شکستن

 

می خوام از تو جون بگیرم

می خوام عاشقت بشم من

 

دنیا تردید یه فهمه

بین موندن و نموندن

 

یه روزی فرشته بودیم

ما رو تا کجا کشوندن

 

پاشو از خواب توهم

گره چشماتو وا کن

 

اگه دلواپس نوری

پاشو خورشیدُ صدا کن

 

سایه ها بازی نورن

گاهی با هم گاهی بی هم

 

تو مسافری و اینجا

داری دل می بندی کم کم

 

منُ از حادثه رد کن

من به جایی نرسیدم

 

زندگی یه جای دیگه س

من فقط سایه شو دیدم

 

عبدالجبار کاکایی