شعر و دکلمه
شعر و دکلمه

شعر و دکلمه

فال من را بگیر و جانم را - علیرضا آذر


فال من را بگیر و جانم را / من از این حال بی کسی سیرم

دستِ فردای قصه را رو کن / روشنم کن چگونه می میرم

حافظ از جام عشق خون می خورد / من هم از جام شوکران خوردم

او جهاندارِ مست ها می شد / من جهان را به دوش می بردم

 

مست و لایعقل از جهان بیزار / جامی از عشق و خون به دستانم

او خداوند می پرستان شد / من امیر القشون مستانم

حالِ خوبی نبود آدم ها / زیر رودِ کبود خوابیدم

هرچه چشمش سرِ جهان آورد / همه را توی خواب می دیدم

 

من فقط خواب عشق را دیدم / حس سرخورده ای که نفرین شد

هر کسی تا رسید چیزی گفت / هر پدر مُرده ابن سیرین شد

من به تعبیر خواب مشکوکم / هر کسی خواب عشق را دیده است

صبح فردای غرق در کابوس / رو به دستان قبله خوابیده است

 

مردم از رو به رو ،دَهن دیدند / مردم از پشت سر، سخن چیدند

آسمان ریسمانمان کم بود / هی نشستند و رشته ریسیدند

نانجیبیِ عشق در این است / مردِ مفلوک و مُرده می خواهد

نانجیبیِ عشق در این است / دامنِ دست خورده می خواهد

 

من به رفتار عشق مشکوکم / در دلِ مشتِ بسته اش چیزی ست

رویِ رویش شکوهِ شیراز است / پشتِ رویش قشونِ چنگیزی ست

من به رفتار عشق مشکوکم / مضربی از نیاز در ناز است

در نگاهش دو شاهِ تاتاری / پشتِ پلکش هزار سرباز است

 

مردِ از خود گذشته ای هستم / پایِ ناچارِ مانده در راهم

هم نمی دانم آنچه می خواهی / هم نمی دانم آنچه می خواهم

ناگزیر از بلندِ کوهستان / ناگریز از عمیقِ دریایم

اهل دنیای گیج در اما / گیجِ دنیای اهلِ آیایم

 

سهروردی منم که در چشمت / شیخِ اشراق و نور ِ غم دیدم

هم قلندر شدم که در کشفت / سر به راه تو سر تراشیدم

خانِ والای خانه آبادم / زندگی کن مرا،خیابان را

این چنین مردِ داستان باشی / می کُشی خوش نویسِ تهران را

 

مرگِ شعبانِ جعفری هستم / امتدادِ هزاردستانم

لشکرم یک جهان شش انگشتی ست / من امیر القشون مستانم

قلبم اندازه ی جهانم شد / شهرِ افسرده ای درونم بود

خونِ انگورهای تَفتیده / قطره قطره جای خونم بود

 

شهرِ افسرده ای درونم بود / خالی از لحظه های ویرانی

جاده ها از سکوت آبستن / شهرِ تنهای واقعا خالی

توی تنهاییِ خودم بودم / یک نفر آمد و سلامی کرد

توی این شهرِ خالی از مردم / یک نفر داشت کودتا می کرد

 

یک نفر داشت زیر خاکستر / آتشی تازه دست و پا می کرد

من به تنهاییِ خودم مومن / یک نفر داشت کودتا می کرد

یک نفر مثل من پُر از خود شد / یک نفر مثل زن پُر از زن شد

از همان جاده ای که آمد رفت / رفت و اندوهِ برنگشتن شد

 

کار و بارِ غزل که راکد بود / کار و بارِ ترانه هم خونی ست

آسمان در غزل که بارانی ست / آسمون تو ترانه بارونی ست

دست و پاتو بکِش،برو گمشو / این پسر زندگی نمی فهمه

واسه مردای گرگ دونه بریز / این خر از کُره گی نمی فهمه

 

تو سرش غیرِ شعر چیزی نیست / مُرده شورِ کتاب و شعراشو

میگه دنیا همش غم انگیزه / گُه بگیرن تمومِ دنیاشو

گُه بگیرن منو،برو بانو / واسه مردای زندگی زن شو

واسه من لای جرز،اتاق خوابه / گاوِ مردای گاوآهن شو

 

من کنار تو ریز می مانم / تو کنارم درشت خواهی شد

من نجیبانه بوسه خواهم زد / نانجیبانه مشت خواهی شد

اقتضای طبیعتت این است / به وجود آمدی که زن باشی

به وجود آمدی بسوزانی / دوزخی پشتِ پیرهن باشی

 

به وجود آمدم که داغت را / پشتِ دستان خود نگه دارم

مثل دنیای بعد از اسکندر / تختِ جمشیدِ بعد از آوارم

تختِ جمشیدِ بعد از آوارم / سر ستون های من ترَک خوردند

بعدِ بارانِ تیر باریدن / هرچه بود و نبود را بردند

 

شعرِ آتش به جان نفهمیدی / ماجرا مثل روز روشن بود

قاتل روزهای سرسبزم / بدتر از این همه تبر،زن بود

قبله ی تاک های مسمومم / ناخداوندِ مِی پرستانم

لشکرم رو به خمره می رقصند / من امیر القشون مستانم

 

چشم و هم چشمِ من خیابانی ست / که تو را باشکوه می سازد

که مرا مثل کاه می بیند / که تو را مثل کوه می سازد

مثل کوهی درشت و محکم باش / مثل فاتح نگاه خواهم کرد

آنقَدَر اَنگِ ننگ خواهم زد / دامنت را سیاه خواهم کرد

 

روی دستان خویش می مانی / پای این قصدِ شوم خواهی مُرد

که رکَب از تو خورده باشم / این آرزو را به گور خواهی برد

سر بچرخان و باز جادو کن / مالِ دنیای خر شدن هستم

بوسه ها را به جان من انداز / مردِ این جنگِ تن به تن هستم

 

چشم و لب های نیمه بازت را / ماهِ غرقابِ نور می بوسم

من زمینی،تو آسمانی را / از همین راه دور می بوسم

این که اَلابرَه دو چشمت شد / زیر پای هزار اَلفیل ام

هم خودم قاضیَم،خودم حکمم / هم هلاکیده ی اَبابیلم

 

پشتمان طرحِ نقشه هایی است / پشتِ هر پرده،دست در کار است

تا دهان مفت و گوش ها مفتند / پشتمان حرفِ مفت بسیاراست ...






علیرضا آذر


مدار مربع


دانلود دکلمه