ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 |
فال من را بگیر و جانم را / من از این حال بی کسی سیرم
دستِ فردای قصه را رو کن / روشنم کن چگونه می میرم
حافظ از جام عشق خون می خورد / من هم از جام شوکران خوردم
او جهاندارِ مست ها می شد / من جهان را به دوش می بردم
مست و لایعقل از جهان بیزار / جامی از عشق و خون به دستانم
او خداوند می پرستان شد / من امیر القشون مستانم
حالِ خوبی نبود آدم ها / زیر رودِ کبود خوابیدم
هرچه چشمش سرِ جهان آورد / همه را توی خواب می دیدم
من فقط خواب عشق را دیدم / حس سرخورده ای که نفرین شد
هر کسی تا رسید چیزی گفت / هر پدر مُرده ابن سیرین شد
من به تعبیر خواب مشکوکم / هر کسی خواب عشق را دیده است
صبح فردای غرق در کابوس / رو به دستان قبله خوابیده است
مردم از رو به رو ،دَهن دیدند / مردم از پشت سر، سخن چیدند
آسمان ریسمانمان کم بود / هی نشستند و رشته ریسیدند
نانجیبیِ عشق در این است / مردِ مفلوک و مُرده می خواهد
نانجیبیِ عشق در این است / دامنِ دست خورده می خواهد
من به رفتار عشق مشکوکم / در دلِ مشتِ بسته اش چیزی ست
رویِ رویش شکوهِ شیراز است / پشتِ رویش قشونِ چنگیزی ست
من به رفتار عشق مشکوکم / مضربی از نیاز در ناز است
در نگاهش دو شاهِ تاتاری / پشتِ پلکش هزار سرباز است
مردِ از خود گذشته ای هستم / پایِ ناچارِ مانده در راهم
هم نمی دانم آنچه می خواهی / هم نمی دانم آنچه می خواهم
ناگزیر از بلندِ کوهستان / ناگریز از عمیقِ دریایم
اهل دنیای گیج در اما / گیجِ دنیای اهلِ آیایم
سهروردی منم که در چشمت / شیخِ اشراق و نور ِ غم دیدم
هم قلندر شدم که در کشفت / سر به راه تو سر تراشیدم
خانِ والای خانه آبادم / زندگی کن مرا،خیابان را
این چنین مردِ داستان باشی / می کُشی خوش نویسِ تهران را
مرگِ شعبانِ جعفری هستم / امتدادِ هزاردستانم
لشکرم یک جهان شش انگشتی ست / من امیر القشون مستانم
قلبم اندازه ی جهانم شد / شهرِ افسرده ای درونم بود
خونِ انگورهای تَفتیده / قطره قطره جای خونم بود
شهرِ افسرده ای درونم بود / خالی از لحظه های ویرانی
جاده ها از سکوت آبستن / شهرِ تنهای واقعا خالی
توی تنهاییِ خودم بودم / یک نفر آمد و سلامی کرد
توی این شهرِ خالی از مردم / یک نفر داشت کودتا می کرد
یک نفر داشت زیر خاکستر / آتشی تازه دست و پا می کرد
من به تنهاییِ خودم مومن / یک نفر داشت کودتا می کرد
یک نفر مثل من پُر از خود شد / یک نفر مثل زن پُر از زن شد
از همان جاده ای که آمد رفت / رفت و اندوهِ برنگشتن شد
کار و بارِ غزل که راکد بود / کار و بارِ ترانه هم خونی ست
آسمان در غزل که بارانی ست / آسمون تو ترانه بارونی ست
دست و پاتو بکِش،برو گمشو / این پسر زندگی نمی فهمه
واسه مردای گرگ دونه بریز / این خر از کُره گی نمی فهمه
تو سرش غیرِ شعر چیزی نیست / مُرده شورِ کتاب و شعراشو
میگه دنیا همش غم انگیزه / گُه بگیرن تمومِ دنیاشو
گُه بگیرن منو،برو بانو / واسه مردای زندگی زن شو
واسه من لای جرز،اتاق خوابه / گاوِ مردای گاوآهن شو
من کنار تو ریز می مانم / تو کنارم درشت خواهی شد
من نجیبانه بوسه خواهم زد / نانجیبانه مشت خواهی شد
اقتضای طبیعتت این است / به وجود آمدی که زن باشی
به وجود آمدی بسوزانی / دوزخی پشتِ پیرهن باشی
به وجود آمدم که داغت را / پشتِ دستان خود نگه دارم
مثل دنیای بعد از اسکندر / تختِ جمشیدِ بعد از آوارم
تختِ جمشیدِ بعد از آوارم / سر ستون های من ترَک خوردند
بعدِ بارانِ تیر باریدن / هرچه بود و نبود را بردند
شعرِ آتش به جان نفهمیدی / ماجرا مثل روز روشن بود
قاتل روزهای سرسبزم / بدتر از این همه تبر،زن بود
قبله ی تاک های مسمومم / ناخداوندِ مِی پرستانم
لشکرم رو به خمره می رقصند / من امیر القشون مستانم
چشم و هم چشمِ من خیابانی ست / که تو را باشکوه می سازد
که مرا مثل کاه می بیند / که تو را مثل کوه می سازد
مثل کوهی درشت و محکم باش / مثل فاتح نگاه خواهم کرد
آنقَدَر اَنگِ ننگ خواهم زد / دامنت را سیاه خواهم کرد
روی دستان خویش می مانی / پای این قصدِ شوم خواهی مُرد
که رکَب از تو خورده باشم / این آرزو را به گور خواهی برد
سر بچرخان و باز جادو کن / مالِ دنیای خر شدن هستم
بوسه ها را به جان من انداز / مردِ این جنگِ تن به تن هستم
چشم و لب های نیمه بازت را / ماهِ غرقابِ نور می بوسم
من زمینی،تو آسمانی را / از همین راه دور می بوسم
این که اَلابرَه دو چشمت شد / زیر پای هزار اَلفیل ام
هم خودم قاضیَم،خودم حکمم / هم هلاکیده ی اَبابیلم
پشتمان طرحِ نقشه هایی است / پشتِ هر پرده،دست در کار است
تا دهان مفت و گوش ها مفتند / پشتمان حرفِ مفت بسیاراست ...
علیرضا آذر
مدار مربع