شعر و دکلمه
شعر و دکلمه

شعر و دکلمه

عهد - منوچهر آتشی


کنون رؤیای ما باغی است 
بن هر جاده اش میعادگاهی خرم و خوش بو 
سر هر شاخه اش گلبرگ های نازک لبخند
به ساق هر درختش یادگاری ها 
و با هر یادگاری نقش یک سوگند 
کنون رؤیای ما باغی است 
زمین اما فراوان دارد اینسان باغ 
که برگ هر درختش صدمه ی دیدارها برده است 
که ساق هر درختش نشتر سوگند ها خورده است 
که آن سوگند ها را نیز
همان نشتر که بر آن کنده حک کرده است ، بر این کنده حک کرده
است ، با یار دگر اما 
که 
گر شمشیر بارد از
کنون رویای ما باغی است 
بن هر جاده اش میعادگاهی خرم و خوش ، لیک 
بیا رسم قدیم یادگاری را براندازیم 
و دل را خوش نداریم از خراش ساقه ای میرا 
بیا تا یادگار عشق آتش ریشه ی خود را 
به سنگ سرخ دل با خنجر پیوند بتراشیم 
که با ران فریبش نسترد هرگز 
که توفان زمانش نفکند از پا 
که باشد ریشه ی پیمان ما در سینه ی ما زنده تا باشیم




منوچهر آتشی