شعر و دکلمه
شعر و دکلمه

شعر و دکلمه

حوض - سهراب سپهری


رفته بودم لب حوض

تا ببینم شاید

عکس تنهایی خود را در آب

آب در حوض نبود.

ماهیان می گفتند:

هیچ تقصیر درختان نیست

ظهر دم کرده تابستان بود

پسر روشن آب

دم پاشویه نشست

و عقاب خورشید

آمد او را به هوا برد که برد.

به درک راه نبردیم به اکسیژن آب.

برق از پولک ما رفت که رفت.

ولی آن نور درشت

عکس آن میخک قرمز در آب

که هر وقت باد می آمد

دل او

پشت چین های تغافل میزد

چشم ما بود.

روزنی بود به اقرار بهشت.

تو اگر در تپش باغ خدا را دیدی

همت کن

و بگو

ماهیان

حوضشان بی آب است.

باد می رفت به سر وقت چنار

من به سر وقت خدا می رفتم

 

سهراب سپهری