شعر و دکلمه
شعر و دکلمه

شعر و دکلمه

چقدر ساده به هم ریختی روان مرا! - امید صباغ نو


چقدر ساده به هم ریختی روان مرا!

بریده غصه ی دل کندنت امان  مرا


قبول کن که مخاطب پسند خواهد شد

به هر زبان بنویسند داستان مرا


گذشتی از من و شب های خالی از غزلم

گرفته حسرت دستان تو، جهان مرا!


سریع  پیر شدم! آنچنان که آینه نیز-

شکسته در دل خود صورت جوان مرا!


به فکر معجزه ای تازه بودم و ناگاه-

خدا گرفت به دست تو امتحان مرا!


نه تو خلیل خدایی، نه من چو اسماعیل

بگیر خنجر و در دم بگیر جان مرا!


تو را به حرمت عشقت قسم بیا برگرد

بیا و تلخ تر از این نکن دهان مرا


چه روزگار غریبیست، بعد رفتن تو

بغل گرفته غمی کهنه آسمان مرا


تو نیم دیگر من نیستی؛ تمام منی

تمام کن غم و اندوه سالیان مرا


امید صباغ نو