شعر و دکلمه
شعر و دکلمه

شعر و دکلمه

تقدیر بود... ، پای کسی در میان نبود - پوریا شیرانی


تقدیر بود... ، پای کسی در میان نبود

آن روزها که صحبتی از این و آن نبود!

 

می شد زمانه وار بخواهم تو را ولی

وصلی چنین که لایق عشقی چنان نبود

 

یک روز رنج بی پر و بالی مرا شکست

یک روز بال بود ولی آسمان نبود

 

وقتی که دوست آینه ام را شکست و رفت

هیچ انتظار دیگری از دشمنان نبود

 

از خنده ی ترحم مردم که بگذریم

با من کسی به غیر غمت مهربان نبود

 

پوریا شیرانی