شعر و دکلمه
شعر و دکلمه

شعر و دکلمه

سوزِ دلی دارم که می‌گیرد قرارت را - مهدی فرجی


سوزِ دلی دارم که می‌گیرد قرارت را

شاید به این پاییز بسپاری بهارت را

 

بوی تو در پیراهنم جا مانده می ترسم

یک هرزه باد از من بگیرد یادگارت را

 

آیینه، شد صد تکه اما باز هر تکه

از یک دریچه رنگ زد نقش و نگارت را

 

مجنون تر از بیدند و می لرزند بی لیلا

بر شانه ها بگذار چشمِ اشکبارت را

 

تو تشنه ی خونی، گلویم تشنه ی زخم است

پایان دهیم این بار؛ من حرفم، تو کارت را

 

مهدی فرجی