شعر و دکلمه
شعر و دکلمه

شعر و دکلمه

به ساعت نگاه می کنم - حسین پناهی


به ساعت نگاه می کنم

حدود سه نصف شب است

چشم می بندم که مبادا چشمانت را

از یاد برده باشم

و طبق عادت کنار پنجره می روم

سو سوی چند چراغ مهربان

و سایه ی کشدار شبگردان خمیده

و خاکستری گسترده بر حاشیه ها

و صدای هیجان انگیز چند سگ

و بانگ آسمانی چند خروس

از شوق به هوا می پَرم، چون کودکی‌ ام

و خوشحال که هنوز

معمای سبز رودخانه از دور

برایم حل نشده است

آری، از شوق به هوا می پرم

و خوب می دانم

سال هاست که مرده ام...!

 

  

حسین پناهی