ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
مثل قطاری از رو پل
مثل یه مادر از خودش
مثل هر آدمی که از این زندگی خسته شدش
مثل یه سوز یخ زده تو سرمای زمستونی
مثل شبایی که همش حس میکنی تو زندونی
مثل مثل زمین خوردن رو سنگ فرش زندگی
مثل عذاب کشیدن از مورفین یک وابستگی
هر چی که هست
هرچی که هست یادت نره
هرچی که باشه میگذره
میگذره..
مثل همین نمایشی که زندگی شناختیمش
مثل یه سرزمینی که تو ماه بهمن باختیمش
مثل همه چیزای بد
فریب دروغ حیله کلک
تشری از معلم و صدایی از ضربه ی فلک
مثل همه چیزای خوب
مثل بهار مثل سفر
مثل همون آرامشو امنیت بعد از خطر
مثل به داد رسیدن اشکای یار بغض رفیق
مثل شنیدن فروغ ساده ترین ساده ترین شکل عمیق
چه خوب چه بد یادت نره
هرچی که باشه میگذره
یادت نره..
میگذره..
میگذره…
رها اعتمادی
شعر نا تموم سهراب ، قطره های سرخ جوهر
فصل سبز بی بهار و دل داغ دار یه مادر
چه خبر از زنگ آخر ، هم کلاسی ها تو زندون
سوز سرمای شکنجه توی گرمای تابستون
هنوزم سبز دلاشون ، یا که پاییزی و زردن
تو کدوم سلول تاریک پی آزادی می گردن
از کدوم ، از کدوم پنجره باید خاطراتو پس بگیرن
لحظه ای ، لحظه ای زنده بمونن تا تموم عمر بمیرن
عمری گذشت اما هنوز تابستونم زمستونه
سهرابو شعری ناتموم ، حامد هنوز تو زندونه
برگای سبز این درخت ، رها شدن تو دست باد
برگا که میریزن به خاک ، مرگ ندا یادم میاد
برگای سبز این درخت ، رها شدن تو دست باد
برگا که میریزن به خاک ، مرگ ندا یادم میاد
رها اعتمادی
By The Rivers Dark
Spanish
Mi Fandango
Y que haga un mundo nuevo
These Days
از صلح میگویند
یا از جنگ میخوانند؟!
دیوانهها آواز بیآهنگ میخوانند
گاهی قناریها اگر در باغ هم باشند
مانند مرغان قفس دلتنگ میخوانند
کنج قفس میمیرم و این خلق بازرگان
چون قصهها مرگ مرا نیرنگ میدانند
سنگم به بدنامی زنند اکنون ولی روزی
نام مرا با اشک روی سنگ میخوانند
این ماهی افتاده در تنگ تماشا را
پس کی به آن دریای آبیرنگ میخوانند
فاضل نظری