شعر و دکلمه
شعر و دکلمه

شعر و دکلمه

قمارعشق شیرین است، اگرچه باز می‌بازم


قمارعشق شیرین است، اگرچه باز می‌بازم

تو از آس دلت مغرور و من، دلخوش به سربازم

 

چه حکم است اینکه می‌دانی، که حکم دست من خالی است؟

دل و دستم که می‌لرزد خودم را پاک می‌بازم

 

ورق برگشته است امروز و تو حاکممنم محکوم

چه باید کرد با این بخت؟ می‌سوزم و می‌سازم

 

تو بازی می‌کنی از رو و من آنقدر گیجم که

نمی‌دانم کدامین برگ را باید بیاندازم

 

اگرحاکم تویی، ای عشق! من تسلیم تسلیمم

همه از برد مغرورند و من بر باخت می‌نازم

 

قمار عشق با من، مثل جنگ شیر با آهوست

در این پیکار معلوم است پایانم از آغازم


نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.